فرهنگی، هنری و ادبی

امروز : 31 فروردین 1403

حیدر منصوری

تصویر تست
تصویر تست

حیدر منصوری

 

1

چه تلخ مي گذرد روزهاي بعد از تو

گرفته است دلم در هواي بعد از تو

 

تو مثل ماه شدي آسماني و روشن

و چاه همدم من شد براي بعد از تو

 

سلام ماه کبودم … چرا کبود؟ …. چرا …؟

چرا غروب …؟ چرا…؟ صد ( چرا) ي بعد از تو

 

تمامي کلماتم بدون پاسخ ماند

کجا پناه بگيرم کجاي بعد از تو

 

سکوت مي کنم از کوفه هاي دلتنگي

سکوت مي کنم از هر صداي بعد از تو

 

غريب شد دل من در غروب نخلستان

غريب شد دل  آن آشناي بعد از تو

 

غريب مثل من، از من غريب تر حتی

نماند در دل شب رد پاي بعد از تو

 

نوشته ام غم خود را به سينه ي محراب

که يادگار بماند براي بعد از من.

2

بهار 1

زمین را رنگ و بوی آسمان داد

به ماهی های قرمز باز جان داد

چه عطر تازه ای در خانه پیچید

بهار از پشت در خود را نشان داد

 

بهار 2

دلی که شاخه ی نسرین ندارد

بهارش آن ندارد ، این ندارد

همیشه در تب اسفند جاری ست

کسی که بوی فروردین ندارد

 

بهار 3

چه نرم و و عاشقانه می نشیند

چه باران با ترانه می نشیند

بهار آن قطره قطره قطره هایی ست

که دانه دانه دانه می نشیند

 3

تنهاتر از همیشه و هر بار، جمعه ها

دل خسته مانده اند به تکرار، جمعه ها

ندبه  به ندبه از توخبر می رسد ولی

در حسرت توئیم چه بسیار، جمعه ها

هر هفت روز هفته ی ما بی تو خسته است

شنبه شکسته بال و گرفتار، جمعه ها

یک شنبه ها دری به دوشنبه گشوده اند

هر پنج شنبه وعده ی دیدار، جمعه ها

وقتی تونیستی همه ی روزها بد است

فرقی نمی کند به دل زار، جمعه ها

تا کی سحر به شوق تواز خواب بگذریم ؟

تا کی به گریه های تو بیدار، جمعه ها ؟

مائیم و حسرتی که به پایان نمی رسد

ای یار ، گریه … بغض … غم … ای یار … جمعه ها

از ابتدای هفته به این فکر می کنم

آیا تمام می شود این بار، جمعه ها ؟

4

رتباط معنوی امام رضا ( ع ) و امام حسین ( ع )

 

 

می بینی از مشهد تو داغ کربلایش را

 

بر ماسه های گرم صحرا رد پایش را 

 

 

 

هی اشک پشت اشک می باری و می بینی
ابری تر ازهر جای این دنیا هوایش را

 

 

 

معصوم تر از بچه آهوها ست این کودک
بر روی دستان پدر بشنو صدایش را

 

 

 

با کاسه ای از آب سقاخانه مهمان کن 
لب های عطشان تمام بچه هایش را

 

 

 

می بینی از اینجا به روی نیزه ها ، در باد
گیسوی خونین و پریشان و رهایش را

 

 

 

در گوشه ای از صحن خود ، هم ناله با باران
با خیمه ای از اشک برپا کن عزایش را…

5

ای چهره ات آیینه ، ای گلخنده ات مهتاب

این روزها تنهاییم را بیشتر دریاب

این روزها تنهاییم را شعر میخوانم

اینجا کنار سایه ها دل خسته و بی تاب

این روزها حال دلم مثل دل دریاست

دلتنگ دریا می نشینم درکنار آب

آرام روی دست دریا،روی دوش باد

جا مانده ام ازموج ها، بشتاب بشتاب

لبخندها را ، موجها را ، ماسه ها را ، حیف

انگاریادم نیست درآرامش مرداب

من می روم آنجا بخوابم پشت یک اندوه

شاید ببینم چهره ات را باز هم درخواب ……