در جام های کوچک هر برگ ، ابر صبح اشکی فشانده است لغزان تر از نسیم شیرین تر از شراب در جام های کوچک چشمان او ، هنوز اشکی پدید نیست جز اشک آفتاب در پشت …
در جام های کوچک هر برگ ، ابر صبح اشکی فشانده است لغزان تر از نسیم شیرین تر از شراب در جام های کوچک چشمان او ، هنوز اشکی پدید نیست جز اشک آفتاب در پشت شیشه ها ، نفسی گرم پیچانه دود صبح خزان را انگشت نرم باران بر پرده ی بخار افکنده طرح گنگی ، از یادهای دور چون نور آفتاب که تابیده در بلور خورشید تشنه لب نوشیده جام گوچک هر برگ سبز را من ، تشنه ام هنوز از جام چشم او یک جرعه آب نیز ننوشیده ام هنوز باران صبح ، ک.زه ی بی آب خاک را پر کرده از شراب در جام های کوچک چشمان او ، هنوز چون آب می درخشد رؤیای آفتاب
گروه کتاب پایگاه خبری شاعر
منبع : درج
منبع : درج