فرهنگی، هنری و ادبی

امروز : 4 اردیبهشت 1403

رودابه باقری

تصویر تست
تصویر تست

رودابه باقری

رودابه باقری
نام شناسنامه(زهرا)

متولد 1334/3/25

تهران

و ساکن نیشابور

متاهلم و دو پسر و یک دختر دارم و دونوه
اولین تالیفم گرد آوری شعر بانوان نیشابور بود به نام(بانوی بینالود)
2_شیرین تر از فرهاد
 3_هنوز قرمز پر رنگم
4_رگه های زیتونی عقیق
5_بی جفت پرنده بیشتر می خواند(رباعی)
6_همیشه مرگ مغلوب پرنده ست(مثنوی )

7_ترانه هایی از پستوهای شادیاخ

قالب کلاسیک

و
 دو ساله دبیر شورای شعر نیشابور هستم.

1
بنیاد جهان قدرمسلم عشق است
بین پریان نشان آدم  عشق است
تسبیح نچرخان،نودونه،کافیست
ثابت شده است اسم اعظم عشق است

رودابه باقری

دو در دو چهار می شود در همه حال
این مسئله گیج است،به عنوان مثال:
من در دل خود مجتهدی دارم که
فرموده:فقط عشق حلال است،حلال

2
هرگاه به غیر دوست پرداخته ام
هردست هرآن چه داشتم باخته ام
بی آن که درآورم سر از فلسفه اش
از دوری دوست، پوست انداخته ا

3
با دوست پری وارترین طاوسم
بی دوست نمی خوابم و در کابوسم
بیگانه بهشت اگر دهد،دوست عذاب
من دست عذاب دوست را می بوسم

4
اقرار می کنم که دلم بی قرار توست
این ماده شیر بره ی دراختیار توست
مدهوش و هوشیار و سراپا نقیض وضد
هم نشیه ی نگاه تو و هم خمار توست
نوعی ترانه اند سکوت و صدای من
تا خنده گریه های شبانه دچار توست
در صیقلی فاصله ها جاده وار و گنگ
باتو سفر نکرده ولی در کنار توست
بین کلاغ ها شده ام شایعات داغ
جنجال های پچ پچ یک شهر کار توست
باچشم های بسته به آتش بکش مرا
این خرمن به پا شده چشم انتظار توست

5
هرچند بدون مرز سم ریخته ای
من معتقدم هنوز کم ریخته ای

نه می کشی و نه زندگی می بخشی
اعصاب مرا فقط به هم ریخته ای

6
یا به بندر می کشاند ترکمن می آورد
یا که از هندوستان شکر شکن می آورد

قهوه ی قاجاری اش طعم عسل دارد که هی
می برد جان از تن و هی جان به تن می آورد

مثل کفتر باز های حرفه ای همراه سوت
پرپری هارا برای جلد من میآورد

آن قدر عریان مرا رقصاند این صاحب نفس
تا نفهمم از چه سمتی پیرهن می آورد

عاقبت این راهزن هم راه من را می زند
هم برای کشتنم شمشیرزن می آورد

7
متشکرم از این که به هرتقدیری
با حادثه ها به جای من درگیری
جای مچ من درست هنگام گناه
باعشق فقط دست مرا می گیری
رودابه باقری

8
هرکار که می شد و نمی شد کردم
از هرکس و هر کجا کمک آوردم
با کل انرژی جهان نیز نشد
یک ثانیه حتا به عقب برگردم
روداب باقری

9
هم سود و زیان برد با باخت یکی ست
هم پر زدن و خزیدن و تاخت یکی ست
افتاده ام از پا و خودم می دانم
دستی که گرفت و دست انداخت یکی ست

10
می خواهی از این نمد کلاهی ببری؟
خورشید مرا به قرص  ماهی ببری  

دریای خزر هم که به اسمت باشد
در وسع تو نیست شاه ماهی ببری

11
چون ساز مخالف دل من هستی
پس روشن روشن است دشمن هستی

حالا که نبرد تن به تن می خواهی
 بسم الله اگر حریف این زن هستی

12
هر پور پشنگ رستم دستان نیست
 الوارجوان حریف این توفان نیست

با جام شراب درنیفت ای شکرآب!
خواباندن دست پهلوان آسان نیست

13
با روسری ام همین که جولان دادم
 از سرسره ی چادرتان افتادم

 تا گیس گلابتون شعرم پیداست
بدنام ترین فروغ فرخزادم

14
تا سوژه ی بکر داستان شهرم
القصه اسیر ریسمان شهرم

 بی گیس کمند یا کمان گیر نگاه
انگار هووی دختران شهرم

15
طلا با ارزش است و زینتی،اما نمی بینم
به چشمم تا شود یک ثانیه همسنگ فیروزه

به نامم می شود دریا اگر روزی بپردازم
بهای مستی خیام را یک سنگ فیروزه

نفس های قلم موی کمال الملک احساسم
به تاشی می زند بر بوم شب پیرنک فیروزه

که صبح زود نیشابور بی اندازه لبریز است
که می رقصند مرد و زن به ضرب آهنگ فیروزه

من و عطار و بینالود آرامش نمی خواهیم
که با سیمرغ همراهیم و تنگاتنگ فیروزه

16

شهری که بی شک می توان درباره اش گفت:
فیروزه ای است و پراز عرفان و انگور

چون پایتخت کشور عشق است این شهر
تلفیقی است از حرمت گیتارو تنبور

میخواهم امشب اعترافی کرده باشم
در پیشگاهت وسعت سرسبز مغرور

یک روز آدم شاه بود و بانویش من
فرمانروای باغ سرسبزی پراز حور

ممنوعه ی این باغ سیبی بود بس سرخ
سیبی که دل را وسوسه می کرد از دور

این سیب را آهسته تا دزدیدم از باغ
شد سرنوشتم مثل حوا نورعلی نور

افتادم از هفت آسمان برخاک ناگاه
اما به رغم میل شیطان در نشابور

این تکه از جغرافیا مثل بهشت است
تبعیدگاه سیب دزدان سلحشور

القصه،تا لایق شوم پیشت بمانم
شاعر نبودم ، شاعرم کردی نشابور

رودابه باقری

معنی بیت اول( سردر دانشگاه استکهلم نوشته شده،نیشابور شناسی مساوی است با جهان شناسی)
                   ‌