فرهنگی، هنری و ادبی

امروز : 5 اردیبهشت 1403

زویا پیرزاد

زویا پیرزاد

زویا پیرزاد ، نویسنده و مترجم ، متولد ۱۳۳۰ ، آبادان
– برنده جایزه بهترین رمان سال پکا
– برنده جایزه بهترین رمان بنیاد هوشنگ گلشیری
– برنده لوح تقدیر جایزه ادبی یلدا
– برنده جایزه کتاب سال ایران به خاطر رمان
«من چراغها را خاموش می کنم »
– برنده جایزه بیست سال ادبیات داستانی در سال۱۳۷۶ به خاطر داستان کوتاه «طعم گس خرمالو »
برخی از آثار او عبارتند از : مثل همه عصرها ، طعم گس خرمالو ، یک روز مانده به عید پاک ،چراغ ها را من خاموش می کنم ، عادت می کنیم ، آلیس در سرزمین عجایب(ترجمه ) و آوای جهیدن غوک ( ترجمه )
در میان زنان نویسنده ایرانی در دوره معاصر کمتر کسی را می توان یافت که به شهرت و موفقیت سیمین دانشور دست یافته باشد . با این همه نام زویا پیرزاد در چند سال گذشته بیش از سایر نویسندگان زن ایرانی بر زبانها بوده و علت آن هم تسلط او بر فرآیند نویسندگی در میان زنان نویسنده در دوران معاصر است . پیرزاد اگرچه بسیار دیر نوشته هایش شناخته شد اما در همین چند سال هم توانسته اعتبار لازم را برای ماندگار شدن در عالم ادبیات ایران کسب کند . زبان ساده ، نثر گویا و بدون زوائد و از همه مهمتر انتقال دقیق حس زنانگی ( آنچه بعد از دانشور کمتر در ادبیات زنانه ایران بوقوع پیوست ) باعث شد تا کمتر از یکسال پس از چاپ اولین رمانش با نام «چراغ ها را من خاموش می کنم« این کتاب برای بار سیزدهم تجدید چاپ شود و در بازار نشر ایران کمتر کتابی یافت می شود که به این سرعت در میان خوانندگان گسترش یابد و در عین حال مورد تأیید و تشویق روشنفکران و نویسندگان نامی ایرانی واقع گردد .
زویا پیرزاد در سال ۱۳۳۰ در آبادان به دنیا آمد ، در همان جا به مدرسه رفت و در تهران ازدواج کرد و دو پسرش ساشا و شروین را به دنیا آورد. در سال ۱۳۷۰ ، ۱۳۷۶ ، ۱۳۷۷ سه مجموعه از داستانهای خود را به چاپ رساند. «مثل همه عصرها ، طعم گس خرمالو و یک روز مانده به عید پاک» مجموعه ای از داستانهای کوتاهی بودند که با نثر متفاوتی مورد استقبال مردم قرار گرفتند. اولین رمان بلند زویا پیرزاد ، با نام : «چراغ ها را من خاموش می کنم» در سال ۱۳۸۰ به چاپ رسید . این کتاب با نثر روان و ساده ای که داشت جایزه های بسیاری را دریافت کرد …. از جمله : برنده جایزه بهترین رمان سال ۱۳۸۰ پکا، برنده جایزه بهترین رمان ۱۳۸۰بنیاد هوشنگ گلشیری و برنده لوح تقدیر جایزه ادبی یلدا در سال ۱۳۸۰ و جایزه کتاب سال ایران در همین سال . داستان کوتاه «طعم گس خرمالو» هم برنده جایزه بیست سال ادبیات داستانی در سال ۱۳۷۶ شد. زویا پیرزاد دو کتاب هم ترجمه کرده است : «آلیس در سرزمین عجایب» اثر لوییس کارول و کتاب «آوای جهیدن غوک» که مجموعه ای از شعرهای آسیایی است.
بسیاری از منتقدین سرسخت ادبی معتقدند که فضاهای داستانی پیرزاد درست از همان جایی می آید که اکثریت هنرمندان در آن به دنبال استثناها و اتفاقات غیرطبیعی می گردند .اما زویا پیرزاد با دستمایه قرار دادن همین روال طبیعی و روزمره زندگی به جایی می رسد که همان اکثریت سابق از رسیدن به آن عاجزهستند و شاید متهم کردن او به بازاری نویسی دقیقاً از همین نقطه شروع می شود : شباهت ماده خام رمانهای خانم پیرزاد با بازاری نویسها .
این البته همان دستمایه همیشگی«دسس پدس» نویسنده مشهور ایتالیایی هم هست به خصوص در دفترچه ممنوع و شاید دلیل شباهت این رمان با «چراغها را من خاموش می کنم» پیرزاد در واقع نویسنده رمان «من چراغها را خاموش می کنم» با انتخاب راوی اول شخص دست خود را برای بیان احساسات و افکار شخصیت اول رمان کاملاً بازمی گذارد و آن را تبدیل به نقطه قوت داستان می کند . چرا که با شخصیتی درون گرا مواجه هستیم . اما در رمان «عادت می کنیم» زویا پیرزاد ، با شخصیتی بیشتر برون گرا و پرکار روبرو می شویم و احساس نیاز به توصیفات و عکس العمل های فیزیکی شخصیت ها بیشتر می شود . پس نویسنده دست به تغییر زاویه دید خود می زند و ناچار نقاط قوت و در مقابلش ضعف خودش را رو می کند.
در واقع می توان چنین عنوان کرد که پیرزاد علی رغم هنرش در زنده و واقعی جلوه دادن گفت وگوها ، با تکیه بیش از حد به این تکنیک کفه تعادل رمان را به هم می زند و این نقیصه البته در رمان «عادت می کنیم» او بیشتر به چشم می آید . کمبود دیگری که در رمان دوم او برخلاف رمان اولش حس می شود کم توانی نویسنده در فضاسازی یا تصویر پردازی است . کمبودی که در رمان قبل با بیان افکار و طبیعتاً کمتر بودن بار دیالوگ ها حس نمی شود .هرچند پیرزاد با تغییر فضای هر فصل و شخصیت های گفت وگوکننده در رمان «عادت می کنیم» (که مسلماً یک پای ثابت آن آرزوست) سعی در حفظ خواننده دارد اما بازهم فضاهای تکراری چون بنگاه و خانه مادری در این رمان باعث کسالت خواننده و ضربه خوردن ریتم رمان می شود .
با این همه استقبال از رمان دوم پیرزاد به حدی است که کمتر در عالم نشر و کتاب در ایران وجود داشته است . کتاب در عرض همان سه ماه ابتدای انتشار بیش از یازده بار تجدید چاپ شد و امروز شاید این رقم از مرز بیست بار تجدید چاپ هم گذشته باشد. باید به جرأت اعتراف کرد که تا همین جای کار هم از این که نویسنده ای توانسته با مضمونی کاملاً دم دستی و در عین حال فراموش شده و نادیدنی به این سطح از موفقیت برسد خود نشانه ای است از چیره دستی این نویسنده . اما پافشاری بیشتر به تکرار این مضمون در قالب شخصیت های متفاوت به قمار تمام آبروی حرفه ای این نویسنده می تواند شبیه باشد . قماری که برنده نهایی آن کسی نیست جز زویا پیرزاد .
نکته مهم دیگری که در نوشته های پیرزاد وجود دارد این است که زنان داستان های زویا پیرزاد واقعی هستند. از جنس همین زنانی که هر روز در خیابان های شهرمان می بینیم. نه ضعیف و ناتوانند و نه سرخوش ومست از قدرت. زنان داستانهای پیرزاد، مدام در حال تلاشند تا زندگی شان را آنگونه که می خواهند بسازند و البته هر از چند گاه هم طعنه ای می زند به زنانی که نقش سنتی زن در جامعه ایرانی را پذیرفته اند و به آن دلخوش کرده اند.
از پیرزاد در سال های ۱۳۷۰ ، ۱۳۷۶ و ،۱۳۷۷ سه مجموعه از داستانهای کوتاهش چاپ شد که عبارت بودند از «مثل همه عصرها»، «طعم گس خرمالو» و «یک روز مانده به عید پاک» که به دلیل نثر متفاوت خود مورد استقبال مردم قرار گرفتند و این در حالی بود که بسیاری از خوانندگان او نمی دانستند پیرزاد نویسنده ای است که تا چهل سالگی اصلاً کتابی به چاپ نرسانده و اولین رمان بلندش، با نام «چراغ ها را من خاموش می کنم» تازه در سال ۱۳۸۰ به چاپ رسید.
داستان این رمان که با نثر ساده و روانی نوشته شده است، در شهر آبادان دهه چهل خورشیدی می گذرد و شخصیت های داستان از خانواده های کارمندان و مهندسین شرکت نفت هستند که در محله بریم جدا از بومیان آبادان زندگی می کنند. زویا پیرزاد دو کتاب هم ترجمه کرده است : «آلیس در سرزمین عجایب» اثر لوییس کارول و کتاب «آوای جهیدن غوک» که مجموعه ای است از شعرهای شاعران آسیایی.
« چراغ ها را من خاموش می کنم » برشی از زندگی یک خانواده ارمنی با خصوصیات یک خانواده, مادر مهربان پدر خوب و … در مجموع یک خانواده معمولی اما با همسایگی یک خانواده عجیب زندگی عوض می شود و مادر خانواده در می یابد که ارزش هایش را باید عوض کند… ریتم داستان بسیار سریع است و به گونه ای شیوا شما را به عمق روابط اجتماعی و دوستانه روزانه می برد. در مجموع زویا پیرزاد به اتفاقات و جریاناتی می پردازد که در عین عادی بودن بسیار ظریف و زیرپوستی هستند و در آنها زنان نقش عمده ای را بازی می کنند. احساسات یک زن, نگرشش به زندگی و محدودیت هایش .
دومین رمان پیرزاد «عادت می کنیم» نام داشت که در سال ۱۳۸۲ به چاپ رسید . «عادت می کنیم» در میان رمان های ایرانی اتفاق نیست. نه تکنیک تازه ای دارد ، نه شیوه روایت متفاوتی. رمانی است براساس سنت های کلاسیک رمان نویسی ، با روایتی خطی و شخصیت هایی ساده و معمولی ، با این همه به نظر من رمان خوبی است؛ واین خوبی به ساختار ادبی آن بر نمی گردد و در محتوای آن نهفته است، هر چند نباید از زبان ساده و در عین حال داستانی(کنار هم قرار دادن این دو صفت درباره زبان بسیاری از رمان های ایرانی ناممکن است)آن بی اعتنا عبور کرد. با این همه این رمان را نباید با معیارهای رمان های جدید سنجید، که اگر چنین کنیم بی تردید، ارزش های آن به چشم نمی آید.
یکی از منتقدین درباره این رمان می نویسد : « رمان ها و داستان های برجسته نویسندگان ایرانی را که در ذهنم مرور می کنم ، جز اندکی از آن ها آینه ای است روبه زندگی آدم های فرهیخته و روشنفکر؛ حتی در میان روستایی نویسان نیز چنین است و حتی اگر در مکان داستانشان نیز چنین شخصیتی را نیافته اند ، از بیرون و از جایی دیگر روشنفکر یا مبارز یا آدم فرهیخته و فرزانه و هنرمندی را به روستای داستانشان کوچانده اند، وحتی اگرحضور چنین شخصیتی توجیه پذیر نبوده برای او شغل دیگری مثل معلمی، پینه دوزی و… روبه راه کرده اند ویاگاهی در همان روستای داستانشان فرزانه ای عامی تراشیده اند.
مروری بر آثار هوشنگ گلشیری ، منیرو روانی پور ، عباس معروفی ، محمود دولت آبادی ، علی اشرف درویشیان ؛ ……. به اثبات این ادعا کمک می کند؛ البته با تفاوت هایی .در برخی مثل آثار دولت آبادی کم رنگ تر و در برخی مثل گلشیری پررنگ تر. درباره این که چرا چنین است، می توان از زوایای متفاوتی بحث کرد، اما بی تردید یکی از علت ها را باید در نا آشنایی برخی نویسندگان با عامه مردم و مسائل زندگی آنان جست و جو کرد ، البته آثار برخی نویسندگان چون دولت آبادی و درویشیان را باید از زاویه ای دیگر بررسی کرد.
به نظر من رمان «عادت می کنیم»از همین زاویه مهم تلقی می شود و یکی از علل اقبال عامه به آن و بی ا قبالی به آثار عموم نویسندگان ایرانی در همین نکته ظریف نهفته است.
دو زن شخصیت اصلی این رما ن اند ، دو زنی که ما در آثار دیگر نویسندگان ایرانی صدایشان را نمی شنویم ، این دو زن در بنگاه معاملات املاک کار می کنند، با زندگی معمولی و با آرزوها و رؤیاها و دغدغه ها و نگرانی های معمولی و هنر زویا پیرزاد در همین جاست ، در تبدیل چیزهای معمولی به رویدادهای داستانی ، رویدادهایی جذاب و پر کشش.
در عادت می کنیم ، زنانی از سه نسل داستان را پیش می برند، دو شخصیت اصلی که میانسال اند ،و نمایندگانی از نسل قبل ( مادر یکی از شخصیت ها ) و نسل بعد(دختر او).صدای نسل قبل تر از آنان در رمان های فارسی شنیده شده و در بسیاری از آن ها حضور داشته اند ، اما حضور نسل بعد به خصوص نوجوانان در رمان های فارسی کیمیاست .
زویا پیرزاد تلاش بسیاری برای ورود به دنیای- به زعم نسل گذشته عجیب و غریب- این نسل کرده است.دررمان او نگرانی های نسل گذشته درباره فرزندانشان موج می زند ، فرزندانی که شناختن آن ها نیازمند تسلط به ابزاری است که میانسالان با آن زندگی نمی کنند و بخش مهم از زندگی نوجونان را تشکیل می دهد.در «عادت می کنیم» تصویری هنرمندانه از شکاف نسلی ارائه می شود، شکافی که به ناهمزبانی می انجامد و گفت و گوی آن ها را قطع می کند. این شکاف از زاویه نگاه میانسالان توصیف می شود و وقتی درکنار ناهمزبانی میانسالان و نسل پیش از او قرار می گیرد ، توصیفی هنرمندانه از تنهایی نسل میانسالان را نشان می دهد، نسلی تنها در میان دو نسلی که آنها را و دغدغه ها و نگرانی ها و رؤیاهایشان را نادیده می گیرد.
زویا پیرزاد اگرچه خیلی دیر بر روی صحنه ادبیات داستانی روزگار معاصر ما آمده است و حضورش کوتاه تر از بسیاری دیگر است اما کوتاهی حضورش چیزی از ارزشهای پیدا و پنهان نوشته هایش کم نمی کند . نوشته هایی که قطعاً در ادبیات داستانی ما ماندگار خواهد شد و چاپ های متعدد از آثار او و استقبال تمام ناشدنی خوانندگان سرسخت ایرانی گواه مدعای ماست . کمتر نویسنده ای را دنیای نشر و نثر ایرانی چون پیرزاد به خود دیده که کتابهایش در کمتر از چند سال به این مقدار و میزان از همه گیر شدن رسیده باشد . کتابهایی که مورد تأیید و ابرام سرسخت ترین منتقدان هم بوده است . باید منتظر کارهای بعدی پیرزاد ماند . فراموش نکنیم که تنها یک کتاب با ارزش و عمیق هم برای ماندگاری نویسنده اش کافی است .