فرهنگی، هنری و ادبی

امروز : 1 اردیبهشت 1403

سروناز زندیه دولابی

تصویر تست
تصویر تست

سروناز زندیه دولابی

 

سروناز زندیه دولابی هستم . دارای کارشناسی روانشناسی با گرایش فنون تربیت و مشاوره هستم .اما شاغل نیستم متولد ماه دی چشم به جهان گشودم در ایام شباب گاهی دستی به قلم داشتم ولی پس از ازدواج و مسولیت های خانه و خانواده تا مدت ۲۵ سال از شعر و ادب دور بودم . پس از سبک شدن مسولیت ها کم کم دل با قلم آشتی و صفحه امانت دار  احساس شد . و دوباره طبع جوشید و احساس خروشید.  در سال اردیبهشت ۹۵ اولین کتاب بنده در قالب گزیده ی غزلها مشتمل بر ۱۰۵ غزل سروده شده به چاپ رسید .در مجموعه ای به نام “مخمل احساس من” دفتر دوم دیگر نیز در مسیر ویرایش و آماده سازی ست برای آنچه که دل برمی گزیند.

1
هوالمعبود…

فصل کبوتر..

شانه ات کو  که سرم بر بدنم سنگین است
باتو پهنای افق پنجره ی آمین است

پر سجاده ی احساس شده سرگردان
شرط مقبولی عشق توفقط تمکین است

همه شب بر لب من رقص ِ تمنای  دعا
پاسخ عشق ندیدن به کدام آیین است؟

می خرامی همه جا در نفس تازه ی صبح
اسب رهوار غزلهای خیالت زین است

نغمه ی هر سخن عشق به لب مائده ایست
 قفس سینه ی ما منتظر  یس است
 
*عین وا کردم و دیدم که تویی *قافِ کبیر
اتصال من و تو شعر و شعور و *شین است

فصل فرهاد  کبوتر به تو خواهم آموخت
“سرو” با “ناز “نگاه سخنت شیرین است‌

2
هوالحّی

دل نگران

در من تو ببین چشمه اشکی که روان است
می خیزد و می لرزد و از دیده نهان است

خون ِ صدف ِ چشم ِ دل ِ خون شده ی ما
آویزه ی گوش ِ کرِ خفاش ِ زمان است

هر قطره آن خرمنی از دردِ نهفته
 اشکی که  فرو ریخته ی شیره جان است

من بیخبر از حکمت و تقدیر الهی
درپرده چه بازی بشود ،  دل نگران است

او را بتو ای یارِ سزاوار، سپردم
گلبوته ی باغ دل ما غنچه دهان است

عشقِ مَلَکِ مادری و پرسش و پاسخ؟
“ان را که عیان است چه حاجت بیان است”

بر شانه ی” سرو”ی که روان؛”ناز” میارید
قاف ، از سر ِسودایِ قدم -سست؛ گران است

3
هوالطیف

عطر حضور..

وقتی که چشمانت ز  بام دل گذر کرد
ققنوس احساس مرا بی بال وپر کرد

آسان تو بُردی، در نبرد عقل و ایمان
برق نگاهت ماه را شق القمرکرد

یک معجزه تابید از معراج نامت
سجاده در محراب تو ذکر سحر کرد

رویای شیرین ترا تا صبح نوشید
او بازگو این قصه رابا چشم تر کرد

وقتی انار دل تکاندی بر سر شعر
گلواژه ی رقصش، قلم خونین جگر کرد

شدمقصد دلدادگی از فرش تا عرش
از آب وآتش میتوان آیا حذر کرد؟

از تو سرودن  اعتبارِ متن ومعناست
عطر حضورت واژه هارا معتبر کرد

وا می شود قفلِ شعور “سرو” با عشق
با “نازِ “طبعش عالمی زیر و زِبَر کرد

4
چکامه ی عشق

شبی که عاشقم شدی طلوع شمس و ماه شد
 اذان عشق خواندی  و ؛نمازم اشتباه شد

دل کبوترانه ام به بام شانه ات نشست
تلالوء  دعای تو تَرَّنُم پگاه شد

نسیمی از صدفترین ترانه ها وزیدُ و با_
غزل غزل ستاره اش به گردنم نگاه شد

حریر سبز اطلسی نشست بر تن نسیم
شبی که هرچه فاصله میان ما  گناه شد

به جای خون تب نیاز؛به رگ رگم دویده است
لب اناریِ دلم پیاله ی گواه شد

به شانه ات نشانده ای شلال گیسوان من
صدای پچ پچ دلت ترانه های راه شد

 سرود  سروناز ما به باغ  سبز عاشقی
طراوتش همیشگی قشنگ ودلبخواه شد

سروناز_زندیه
۱۹ دیماه ۹۶
دلبداهه…جهت اندکی دلتکانی…

5
تعبیر ِشکفتن

هر دَم  به خیالات تو از خواب پَریدم
هر بار به سودایِ تو تا عرش؛ رسیدم

درگَلّه ی آهویِ سرکویِ تو ماندم
از صحن و صفای حَرَم تو ؛نَرَمیدم

پروانه صفت، پیله شدم در شبِ زُلفَت
ازشُعله ی چَشمانِ خودت ،عشق خریدم

احساس قشنگی ست بنوشم قَدم ِتو
لیلایَم و تلخیّ ِ غم ِهجر  ، چِشیدم

از سلطنت چشم تو می ریخت  ستاره
دلدادگی از خوشه ی پروین تو چیدم

قد قامت افراشته ی سرخ خدایی
تا موسم دیدار تو آهسته ؛ خمیدم

با ماه رخت فرصت پرواز مهیاست
تنها تو شدی روزنه ی  صبح امیدم

“ناز”م به وجودی که سپیدار نشاط است
 تمجید تو از سلسله ی “سرو” شنیدم

سروناز_زندیه
 ۱۷آذر۹۶

.