فرهنگی، هنری و ادبی

امروز : 6 اردیبهشت 1403

سید روح الله جزایری

سید روح الله جزایری
سید روح الله جزایری فرزند سید نورالله جزایری متولد سوم تیر ماه ۱۳۶۳ ساکن استان چهارمحال و بختیاری شهرستان فارسان شهر پردنجان تحصیلات ابتدایی در مدرسه حُر شهر پردنجان راهنمایی را در مدرسه شهید نریمان پردنجان بسر بردمو به دلایل علاقه به دفترخانه و رشته حقوق بعد از سیکل ترکت تحصیل کردمو به همراه پدر مرحومم در دفترخانه ایشان ازدواج و طلاق فارسان شروع به کار کردمو در سال ۱۳۸۵شاعری را شروع کردم در سطح غیرحرفه ایتا با انجمن شعر مولوی شهرستان فارسان اشنا شدم و شروع به کار کردم و تا الان هم در این انجمن عضو هستم و مشغول به تعلیم پیش شاعران عزیز استان چهارمحال هستممقام اولی جشنواره نبوی شهرستان باباحیدر در استان چهارمحال و بختیاری شدم در سال ۱۳۸۹

1
بین من و او فاصله ها دیواریست

رفتست ولی درون شعرم جاریست

بیچاره دلش بحال من خواهد سوخت

وقتی که بفهمد پسرش سیگاریست

سید روح الله جزایری

2
____
چون برگ که از شاخه خود طرد شده ست

پاییز شدو باغ دلم زرد شده ست

امروز غم تولدی سی ساله ست

برخیز پدر گل پسرت مرد شده ست

سید روح الله جزایری

3
گلدان همیشه سبزمان خشکیده ست

ازحادثه ای سخت بخود پیچیده ست

ای وای بر احوال علی وقتی که

پهلوی شکسته زنش را دیده ست

سید روح الله جزایری

4
جز درد که برگرفته از حال من است

یک عمر غمت همیشه در فال من است

رفتی بخیالت اثرت نیست! ولی؟

یک تار از آن موی تو در شال من است

سید روح الله جزایری

5
با ناله و درد خود گلاویز شدم

با حکم ابد به دار آویز شدم

حالا من و یک مزرعه و تنهایی

یک عمر صلیب پای جالیز شدم

سید روح الله جزایری

6
.
تقدیم تو این شعرشروعی رنگی

یک حرف گرفتار سکوتی سنگی

یک عالمه حرف است بیادت گفتم

یک مشت رباعی دوسه خط دلتنگی

سیدروح الله جزایری

7
چندیست که از جان خودم سیر شدم

از دست خداوند چه دلگیر شدم

تنها شده ام کاش خدا میدانست

از داغ پدرسخت زمین گیر شدم

سیدروح الله جزایری

8
تا هست امیدی به پشیمانی من

خود راه نجاتیست پریشانی من

یک عمر به امید نگاهی.افسوس

هی داغ نشست روی پیشانی من

سیدروح الله جزایری

9
این ربا عی  سال ۸۵ هست

یک روز بیاد تو سفر خواهم کرد

ازکوچه عشق تو گذر خواهم کرد

روزی که ترا مرگ در آغوش گرفت

آن روز دگر خاک بسر خواهم کرد

سید روح الله جزایری

10
____
.
آسمان را خبری از دل تنگم بدهید

فَوَرانی به من از بارش سنگم بدهید

من همان معنی زیبای سکوتم اما

یونسم باز به آغوش نهنگم بدهید

گر چه سخت است زمستان و نبودن با او

خبری خوب از آن یار قشنگم بدهید

من در این لشگربی حد و شمارچشمت

دست خالی شده ام باز تفنگم بدهید

قهوه تلخ تو از مستی مشروب سر است
دوسه پیکی ز همین قهوه به چنگم بدهید

شده این شعر فدای همه موهایت

یک غزل یاد تو و قافیه تنگم بدهید

سیدروح الله جزایری