فرهنگی، هنری و ادبی

امروز : 6 اردیبهشت 1403

سیما قاسمی

سیما قاسمی
سیما قاسمی

سیما قاسمی

سیما قاسمی؛ شاعر و ترانه سرا؛ متولد ۶۱ و اهل شیراز است. اولین حضورهای جدی و موفق او در جشنواره‌هایی مثل ماه و مهر بود که در اوایل دهه‌ی هشتاد در میان شاعران و نویسندگان جنوب کشور برگزار می‌شد.
شعرهای او در مجموعه‌شعرهای برگزیده‌‌ی متعددی مثل شاخ نبات، کتاب شاعران استان فارس، کتاب شاعران زن، کتاب برگزیدگان ماه و مهر و همچنین در نشریات معتبری مثل ماهنامه‌های عصر پنج‌شنبه و اردیبهشت و نیز روزنامه‌ها‌ی خبر جنوب، افسانه، عصر مردم، بیشاپور کازرون و‌ بُعد پنجم آمده است.
اما دغدغه‌ی اصلی این سال‌های او ترانه‌سرایی برای کودک و ‌بزرگسال است. آخرین ترانه‌های او که اجرا شده است «اتوبان» و «شبیه دیوونه‌ها» نام دارد.

1
از سمت بارون یک نفر دریا رو رد کرده
موجا صدای ردپاهاشو نشون میده
روز و شبش برعکسه تقویمش به هم خورده
روزای خوبش روی دستش داره جون میده

از سمت راهی اومده که آخرش مرگه
رو قایقی مونده که دریا رو کم آورده
رد خور نداره این که دنیا جای خوبی نیست
از شب سرش سنگینه فردا رو کم آورده

هر شب سیاهی دوره کرده رد دنیاشو
کابوس کشتن داره باز از نو شروع میشه
خوابت نگیره آخر این قصه غم توشه
آخ که دوباره موسم برنو شروع میشه

اینجا یکی کابوسو تو تختش بغل کرده
تو عکس دسته جمعی دنیا کج افتاده
هی قصد ماشه دلخوشیشو قلقلک میده
تیر تفنگش باز با جونش لج افتاده
.
.
.
 هی میره برمیگرده آرومش نمیگیره
سیما قاسمی

خطای تیکه تیکه یه جایی ممتد میشن
جاده رو شسته بارون درختا هی رد میشن
ابرای پا پیاده دارن با ما راه می یان
کوه ها ولی میمونن همیشه کوتاه می یان

_روسریتو دربیار یه کم موهاتو وا کن
ببین چقد قشنگی تو آینه نگاه کن
یه کم دلم گرفته یه ذره باورم کن
باید یه چیزی بگم صدای ضبطو کن کن

_خنده و گریه با تو طعم قشنگی داره
خورشیدِ بعدِ بارون رو شونه مون میباره

یه جایی از تو جاده جنگ و جدل میکنی
فرمونو یادت میره منو بغل میکنی
_دلم برات لک زده اسممو باز صدا کن
_چیکار داری میکنی به روبرو نگا کن

یه کامیون دودی جاده رو تا میکنه
یه آمبولانس میرسه ما رو جدا میکنه

دست که تکون میدادی آخر خطو دیدیم
شاید یه جای دیگه بازم به هم رسیدیم

یه چیزایی مونده ازت تو خونه
اینا رو که نمیشه جارو کنم
یه وقتایی لباستو میپوشم
فقط واسه اینکه تو رو بو کنم

باید یه جورایی کنارم باشی
باید یه جورایی کنارت باشم
پیرهن مشکیتو باید بپوشم
یعنی قشنگه داغدارت باشم

آستینتو رو شونه هام میذاری
یعنی میخوای گریه مو آروم کنی
تو دشت دکمه هات فراری میشم
دلم کشیده بچه آهوم کنی

میخوای بپیچی دستاتو دور من
نمیپذیرم که دلم تنگته
میخوام خود خودت کنارم باشی
تنگ بگیرم که دلم تنگته

اینجودی زل نزن به چشمام رفیق
این جوری زل نزن که داغون بشم
دستاتو گم کن رو تنم وقتشه
ابرم و آماده ی بارون بشم

یه چیزایی مونده ازت تو خونه
تو از خودت یه رد پا گذاشتی
باید بگردم تو رو پیدا کنم
توی لباست منو جا گذاشتی

سیما قاسمی