فرهنگی، هنری و ادبی

امروز : 7 اردیبهشت 1403

غزل

عناوین اصلی مطلب

غزل” در لغت به معنی “حدیث عاشقی” است. در قرن ششم که قصیده در حال زوال بود “غزل” پا گرفت و در قرن هفتم رسما قصیده را عقب راند و به اوج رسید. 
در قصیده موضوع اصلی آن است که در آخر شعر “مدح” کسی گفته شود و در واقع منظور اصلی “ممدوح” است اما در غزل “معشوق” مهم است و در آخر شعر شاعر اسم خود را می آورد و با معشوق سخن می گوید و راز و نیاز می کند. 

این “معشوق” گاهی زمینی است اما پست و بازاری نیست و گاهی آسمانی است و عرفانی. 

ابیات غزل بین 5 تا 10 ییت دارد و دو مصراع اولین بیت و مصراع دوم بقیه ابیات هم قافیه اند. 

غزل را می توان به شکل زیر تصویر کرد: 

………………….الف///////// …………………. الف 
…………………. ب ////////// …………………. الف 
…………………. ج ////////// …………………. الف 

موضوعات اصلی غزل بیان احساسات و ذکر معشوق و شکایت از بخت و روزگار است. البته موضوع غزل به این موضوعات محدود نمی شود و در ادب فارسی به غزل هایی بر می خوریم که شامل مطالب اخلاقی و حکیمانه هستند. 

هر چند غزل فارسی تحت تأثیر ادبیات عرب بوجود آمد بدین معنی که در ادبیات عرب قصاید غنائی رواج یافت (در این زمان قصیده در ایران مدحی بود و غزل فقط در قسمت اول آن دیده می شود) و در قرن پنجم به تقلید از این قصاید غنایی غزل فارسی به عنوان نوع مستقلی از قصیده جدا شد، اما موضوعات غزل فارسی اصالت دارد و مثلاً غزل عرفانی به سبک شاعران ما در ادبیات عرب نادر است.

درباره غزل بیشتر بدانید:

     غزل، یكی از قدیمی ترین قالب های
شعر فارسی است كه شاید اگر در ادبیات جهان دنبالش بگردیم شكل هایی نزدیك به همینقالبی كه در زبان فارسی وجود دارد را بتوانیم بیابیم. وقتی انواع ادبی را تقسیم میكنند، یكی از گونه های ادبیات كه نوع اصلی نیز محسوب می شود، تغزل است؛ كه بایدخود را در قالبی نشان داده ، محملی برای ارایه خود داشته باشد كه ادبیات فارسی اینرا به عهده شعر نهاده است، یعنی هنر كلامی كه تغزل را حمل می كند، شعر است غزل چون توانسته است تغزل را با خودحمل كند، پیشینه ی بسیار دوری دارد؛ حتا در مراجعه به اوایل شكل گیری شعر فارسی نیز با غزل مواجه می شویم.

درواقع، بعد از سروده های شهیدبلخی، غزل وارد ادبیات ایران می شود. با تقسیم بندی های دوران شعر فارسی ،دقیقا
همراه با شكل ویژه ای كه حكومت بر رعایای خود داشت، غزل هم شیوه خاصی را برای خودشدر نظر گرفته است، وقتی می شود راحت و بدون پرده پوشی صحبت كرد، می بینیم كه غزلاز عناصری استفاده می كند كه عناصری با نظایر بیرونی هستند كه این امر در اشعارشاعرانی مانند فرخی، انوری و … كه متعلق به سبك خراسانی هستند، مشاهده میشود.بعد از حمله مغول كه نمی شد خیلی از حرف ها را بیان كرد، غزل این وظیفه شاعرانرا به عهده می گیرد و هنگام سخن گفتن از شاهد، می و سرو، جای یك كاراكتر ساده درشعر، سعی به تبدیل كردن نماد دارد كه بتواند معانی مختلفی را با خود حمل كنند. این امر در سبك عراقی بیشتر دیده می شود.

در سیر سیاسی و حالات اجتماعی ایران میبینیم كه هر قدر حكومت ها خردتر می شوند، از همه آموزه ها در كنار هم استفاده میشود. به عنوان مثال در دوره ای، شاعرانی كه قبلا در حكومت های وقت جایگاه مشخصی داشتند و آنجایگاه را در حكومت های بعدی از دست می دهند، در كشورهای همسایه اس تقبال می شوند و شاعران سبك هندی به مضمون پردازی در ابیات غزل می پردازند كه افراط بیش از حد باعث می شود این شیوه كاركرد جذاب خود را از دست بدهد.

     بعد از این دوره، شاعران در دوره قاجار بهطرزهای سابق غزل بازگشت می كنند كه این امر تا دوران مشروطه و آشنا شدن قاطبه روشنفكران ایرانی با ادبیات فرنگی یا اروپایی و پیدایش شعری كه نیما آن را تثبیت كرد، ادامه داشت. در این دوره نگاه جدیدی به شعر تزریق و پنجره جدیدی به شعر بازمی شود و غزل جزو معدود قالب هایی است كه خود را تثبیت كرده ، بعد از نیما سعی میكند از این تحولی كه اتفاق افتاده است، تاثیر گرفته ، شكل دیگری بیابد و سعی می كنداجتماعی شود. البته در دوران مشروطه، شعرهای اجتماعی زیادی وجود داشت؛ ولی دراینجا به صورت جدی تر این اتفاق افتاده و ما با طرز دیگری در غزل روبه رو می شویم.

در حقیقت، تاثیر نیما تاثیر نگاهی است ك او بر شعر دارد؛ شیوه ای كه نیماارایه می كند، فقط در صورت شعر نیست كه شكل قالب را در ادبیات قدمایی ما عوض میكند؛ بلكه نیما در نوع نگاه به جهان تاثیر می گذارد. در شعر كهن جهان، جهاناقلیدسی یا ارسطویی یا متوازن و متعارفی است كه این خود را در شعر هم نشان می دهد.گویی برای هر شعر ترازویی وجود دارد. نگاه بعد از دوره رنسانس نگاهی است كه گالیله و نیوتن روی آن تاثیر گذاشته و هیات حاكم بر فیزیك هیات بطلمیوسی و آرام آرام برای پذیرفتن جهان نااقلیدسی آماده می شود. این قضیه همین طور كه روی علوم تاثیر میگذارد، روی ادبیات و شعر و نگاه نیما هم اثر می گذارد و باعث می شود كه شعر بعد ازنیما كاملا جهت خود را عوض كند.

     وی با عنوان كردن این مطلب كه بعد از نیماشعری كه در آسمان سیر می كرد به سمت زمین بازمی گردد، ادامه داد: این شعر سعی میكند از سمت آسمان به سمت زمین بازگشته ، بر این زمین سفت گام بگذارد و پس از نیماخود را نگاه دارد. در این زمان، آرام آرام روایت جای خود را در غزل می یابد و آنتصویرپردازی های ساده ای كه قبلا وجود داشت و با استفاده از عناصر خاصی به ذهن شاعر می رسید، تغییر كرده ، از تمامی مظاهر زندگی اجتماعی در غزل بعد از نیما
استفاده می شود.

     غزلی كه به سمت جلو حركت می كند، غزلی استكه به شدت به روایت، تصاویر امروزی عینی و بسیار شخصی اهمیت می دهد و خود را به اوزان تثبیت شده سابق مقید نمی داند. شاید وزن هایی كه در ادبیات سابق وزن های
نامطبوعی شمرده می شد، الان دیگر اینگونه نبوده، كاملا پذیرفته شده است.

   بعد از نیما، دو جریان شعر بدون وزن و شعرموزون به وجود می آید، : یك عده سعی می كنند از تمام عناصری كه نیما استفاده میكرد استفاده كنند و عده ای دیگر سعی می كنند راهی كه نیما باز كرده را دنبال كنند.در شاخه ای كه از وزن استفاده می كنند، كسانی هستند كه نمی توانند از جاذبه های غزل چشم بپوشند، به همین دلیل بیشتر شعرهایشان در این قالب است.

یكی از دلایلماندگاری غزل را نگاه اجتماعی و خاستگاه شخصی آن است: غزل خلوت مخاطب شعر را پر میكند و چیزی كه مخاطبان شعر در خلوت خود زمزمه می كنند، غزل است. زیرا غزل ازقابلیت های یك بیان شخصی استفاده می كند. مثلا در مورد عشق یا مرگ كه كاملا شخصیاست، صحبت می كند و چون محمل این نوع ادبی تغزل بوده، غزل توانسته است خود را به ما برساند؛ درحالیكه مثنوی نتوانسته است به این گستردگی كار كند. حتا چهارپاره نیز تنها در شاخه های فرعی خود را نگه داشته است.

نادمی ادامه داد: شاعرانی مانند منوچهر نیستانی، با وارد كردن فضای امروزی به غزل، روایترا در غزل تثبیت كردند. درواقع شعری كه به سمت انسان گرایش دارد، یكی از ویژگی هایپس از نیماست كه در غزل این اتفاق بیشتر رخ داده است. از شهریار نامی نمی برم،زیرا او هم دوره نیما بوده و با هم به سمت جلو حركت می كنند؛ ولی كسانی مانندهوشنگ ابتهاج (هـ.ا.سایه)، نوذر پرنگ، حسین منزوی و .. كسانی هستند كه غزل راكاملا انسانی، دنیایی و زمینی گفته اند.

بعد ازانقلاب به خاطر نوع حركت اجتماعی مان، اقبال بسیار جدی به غزل شد. بعد از انقلاب،هم از عاشقانه های زمینی برای ممدوح های مشخص استفاده شد و هم از غزل روایی وغزلسرایان نسل بعد از انقلاب از آموزه های سیمین بهبهانی و حسین منزوی و … خوب استفاده كردند. همچنین شاعرانی مانند قیصر امین پور، سهیل محمودی، سیدحسن حسینی وكسانی كه هم دوره این شاعران هستند، به این قالب تشخص چشم نوازی داده اند. مخصوصاكه جنگ هم اتفاق می افتد و غزل در خدمت جنگ قرار می گیرد.

در این سال ها جریاننوپایی به غزل معاصر وارد شده است كه شاعران این جریان سعی در نامگذاری برای خودشان هستند و می توانیم منتظر حركت های جدی تر دیگری از آنان باشیم.ما نمیتوانیم یك جریان غالبی را در غزل تعیین كنیم : همانقدر كه غزل های افرادی مانند : حسین منزوی، محمدعلی بهمنی و … مقبولیت زیادی دارند، همان قدر غزل های شاعران جوانی كه الان شعر را به حكایت گفتن در غزل تبدیل كرده اند، اقبال دارد؛ برخلاف سالهای قبل از انقلاب، نمی توان چیزی به اسم مركزیت ادبی پیدا كرد و تكثرگرایی كه در سیاست مطرح شده، در ادبیات هم وجود دارد. به همین دلیل این گروه در كنار گروه قبلی با هم به جلو می آیند.

غزل میتواند كارهای دیگری هم انجام دهد كه اینك ما نمی دانیم بنا بر مقتضیات اجتماعی كهدر آن قرار می گیریم، غزل شكل دیگری می یابد و با تغییر شكل های اجتماعی قطعا شكلهای ادبی هم تغییر می كند؟ زیرا غزل می تواند آینه تمام نمای جامعه خود باشد.

مقایسه غزل سنتی با غزل معاصر

غزل در لغت : به معنای عشق بازی , بیان سخنان عاشقانه ,  حدیث زنان و عشق بازی با ایشان و تهالک در دوستی با ایشان است .غزل در اصطلاح شعری است که هماننده قصیده مصرع اول آن با مصرع های زوج  هم قافیه است و تعداد ابیات حداقل 5 و حداکثر 15 بیت می باشد .

محتوای غزل:

محتوای غزل در آغاز عاشقانه بوده است , یعنی شاعر از عشق معشوق زمینی سخن می گوید . مانند غزلهای رودکی و مضامینی دیگر چون شراب، بهار، سرنوشت و …

در زمان سنایی, محتوای غزل از معشوق زمینی به معشوق آسمانی تغییر یافت و غزل مضمونی عارفانه به خود گرفت و کمال غزل عاشقانه در غزل سعدی و کمال غزل عارفانه,در غزل مولوی به چشم می خورد و سرآمد شاعرانی که غزل عاشقانه و عارفانه سروده اند،حافظ است و از زمان مشروطه به بعد, غزل جنبه اجتماعی به خود گرفت.

انواع غزل:

1-عاشقانه:(رودکی,عنصری,بلخی,منوچهری)

2-عارفانه:(سنایی,عطارو مولوی)

3-تلفیقی(عاشقانه, عارفانه)حافظ

4-اجتماعی,سیاسی:(فرخی,یزدی, عشقی)

5 – غزل نو

چهره های درخشان سرایندگان نخستین غزل های فارسی:

دلیل استواری , برای شناختن نخستین شاعر پارسی گوی در دست نیست,تا بتوان بررسی غزل در ادبیات را از وی آغاز کرد و ناگزیر باید دفتر غزل را از رودکی نگاشتن گرفت ولی باید توجه داشت که پیش از رودکی,نامهای دیگری از سرایندگان پارسی گوی که به راستی پیش آهنگ بر دیگران دانست از جمله :

1 – محمود وراق هروی 2- فیروز مشرقی   3- حنظله بادغیسی که ابیاتی در زمینه غزل بجای مانده است .

مفهوم بررسی غزل در شعر فارسی :

1-   غزل به مفهوم اشعار ملحون که همراه با نوای موسیقی خوانده می شود. زمان این اشعار از آغاز پیدایی شعر موزون و مقفای فارسی دری یعنی از نیمه اول قرن سوم تا حدود پایان قرن پنجم (ه . ق)

2-   غزل به معنی نسیب و تشبیب و تغزل که در آغاز قصاید می آید زمان پیدایی از روزگار رودکی آغاز قرن سوم تا پایان قرن پنجم و ششم (ه.ق)

3-   غزل به مفهوم امروزی (از قرن پنجم هجری تا به امروز)

پیدایش غزل :

اصولا غزل را از ابتکارات ایرانیان دانسته اند و عرب شکل شعری غزل را نداشته است و غزل در قدیم یعنی شعری که با لحن خوانده می شود. غزل در ابتدا به سبک خراسانی بوده و تشبیهات و استعارات اصولاً ساده بوده اند و غالباً (محسوس به محسوس) بوده است.مطالب عینی و شاعر از محیط پیرامون تاثیر پذیر بوده است و از زبان شعر ساده بود. آنچنان که پیداست منشأ غزل , تغزل بوده است که در قرن ششم پدیدار شد .این غزل در آثار شهید بلخی و بعد رودکی دیده می شود.

(مرابه جان تو سوگند و صعب سوگندی  که هرگزاز تو نگردم,نه بشنوم پندی)

از آغاز قرن6 به بعد غزل به موازات افول و قصیده ترقی کرد و چون شعر از خراسان به عراق عجم منتقل شده بود که به سبک عراقی معروف شد ودر قرن 7 به اوج رسید ودر اواخر قرن9و قرن 10 از بین رفت. از قرن 10 به بعد که وقایع عاشق و معشوق وحالات آنان مبتنی بر واقعیات است که همان مکتب وقوع بودکه زبان شعر ساده وبدون اغراق است وحسب حال واقعیات است. با روی کار آمدن سلجوقیان که اقوامی بدوی و بدون فرهنگ بودند,روش شعر وشاعری تغییر کرد.

غزل سرایی در قرن7(دوره مغول) به اوج خود رسید وشاعرانی چون سنایی,انوری,جمال الدین,کمال الدین, سعدی,خاقانی,مولوی غزل به تکامل رسید.

در قرن 7و8شعر از نظر لفظ قوت واز نظر معنا پس رفت وظاهر کلام جای اصل شعر را گرفت وموضوع شعر:حدیث نفس وشکایت از روزگار شد.اما با تلفیق شعرعاشقانه وعارفانه تحولی در غزل پدید امد که در آثار حافظ وخواجو دیده می شود.

مضامین غزل:

      به سه نوع تقسیم می شود:1-عاشقانه؛ 2- عارفانه؛ 3 – قلندرانه.

با گسترش تصوف وشکست ایرانیان از مغولان غزل اندک اندک حزن انگیز شدو شاعر که نماینده مردم بود در اشعارش ازناملایمات,هجران ها,بی وفائیها,جنایت کاری ها سخن به میان  آوردومعشوق در غزل های عرفانی ذات الهی است وتوجه به نیروی ماورای طبیعی نشان از یأس ونا امیدی اجتماعی داردومن فردی به من اجتماعی تبدیل می شود واحساسات عام در شعر مطرح می شود.

دو جریان شعردر دوره پهلوی:

با خوابیدن سرو صدای مشرو طیت وتغییر حکومت وتثبیت نظامی جدید,شعر دوره ی مشروطیت به صورت شعر نو متجلی شد.تغییر سبک در این دوره همراه با تغییر در سبک معماری وموسیقی همراه شد ودر این دوره دو جریان شعری صورت گرفت.

1-تلفیق افکار نو با ادبیات سنتی قالب زبان همان قالب سنتی قدیم و زبان ادبی(سنتی)است منتهی در فکر تحول ایجاد شده وشعر محدود به عشق وعرفان ومدح نشد بلکه مسائل بشر امروزی و احساسات وصف های تازه مطرح شد.

2-جریان حقیقی همان تغییر سبک بود که پدر شعرنو(نیمایوشیج)بدان پرداخت وشعر در سه سطح زبان,فکر و ادبیات دچار تحول شدو از شعر سنتی کاملاً متمایزشد البته ریشه های سه سبک مهم فارسی را می توان در شعر نو رد یابی کرد مثل نشانه هایی ازسبک خراسانی در شعر (نیما,شاملوواخوان)ونشانه هایی از سبک عراقی در شعر (فروغ و سهراب)ونشانه هایی از سبک هندی در شعر (موج نو) دیده می شود. اما عملاً در بسیاری از اشعار این سبک, تمایز به سبب تغییرقالب شعراست.                                   

قالب نه به معنای سبک, وقتی می گوییم در قالب شعر نو یا شکل شعرنو به این معنی نیست که سبک هم نو است.بسیاری از اشعاربه اصطلاح نو که در قالب جدید هستند,همان نحوه ی نگاه و بر خورد قدیمی را دارند.البته کاربرد اصطلاح(قالب)صحیح نیست وباید(شکل)را بکار برد در قالب غزل  هر مو ضوعی که باشد از سیاسی و اجتماعی وغنایی,شبیه است اما هرشعر نو به لحاظ کوتاهی وبلندی مصرع ها ووضع قافیه  شکل به خصوص خود را دارد.

شور نوگرایی:

در این دوره (شعر نو)شاعران سنتی چون (ملک الشعرای بهار)هم در فکر تجّدد ادبی بودند.

«ازپی مشروطه نو شد فکر ها                      

سبک هایی تازه آوردیم ما»

ایرج میرزا هم ناظر به این شور وشوق از برای تجدد به طنز می گوید:

 انــقــلاب ادبـي محـــکم شـد                   

فــارسی با عـــــربی تــوام شد                                                                                                                                                   

در تجدید و تــجدد واشــــــد                     

ادبیـــــات شلــــم شــورباشد                                                                                                                                    تا شد از شعر برون وزن و رَوی                     

یافـــــت کــــاخ ادبیات نُوی                                                                                                

می کنم قــافیه ها را پس وپیش                   

تا شوم نابغه ی دوره ی خویش                                                                              

 این جوانان که تــــجدد طلبـند                    

راستی دشـــــمن علـــم وادبند

واز این دید گاه باید انصافاً(نیما یوشیج) را آغاز گر سبک نوین دانست وافسانه ی او را که در سال(1301ش)سرود بر همه ی کوشش های قبلی سر دانست.ومهم ترین وجه تفارق شعر نیما با شعر سنتی به لحاظ شکل ظاهری کوتاه وبلندی مصرع است.اما اولین شعر را با این شیوه(خانم شمس کسمایی)قبل از نیما سروده با نام (پرورش طبیعت.)

سه شیوه ی رایج در شعر نو:

1- شعرآزاد:که وزن عروضی دارد ولی جای قافیه ها مشخص نیست که در اشعار(نیما یوشیج,سهراب سپهری,مهدی اخوان وفروغ فرخزاد)است.

2-شعر سپید:که شعر آهنگین است ولی وزن ندارد وباز هم جای قافیه مشخص نیست که این شعر به شعر شاملویی هم معروف است.چون در این شیوه فقط شعر احمد شاملو معروف است.

3-شعرموج نو:که نه تنها وزن عروضی ندارد بلکه معمولاً آهنگین هم نیست وقافیه هم ندارد   امااز همه معقول ترومقبول تر شعر آزاد است.

در سال های اخیر از تأثیر شعرنو وسنتی در هم,غزل جدید یا نویا تصویری پدید آمد.که هر چند قالب آن سنتی بوداما زبان وتخیل آن نوین بود.به قول محمد علی بهمنی:

(جسمم غزل است اما روحم همه نیمایی است در آینه ی تلفیق,این چهره تماشایی است)

از ازدواج و آشتی شعر نو وکهن کم کم غزل به قالب های دیگری چون مثنوی ورباعی هم سرایت کرد وشیوه ی چهارمی به شعر نو اضافه شد که میتوان آن را«شعر نو سنتی»خواند. نمونه ی شعر آزاد(نیما یوشیج)رامی توان نام برد.

مختصات سبک نو:1- تخیلات نوین. 2- توجه به مسائل روز. 3- زبان شعر سمبولیک است وشعر شاعر مانند شاخه ی    شکننده ی گلی است که شاعر عمری به پرورش آن پرداخته اما کسی به گل توجه ندارد وغم خواب آلودگی ایشان خواب را از شاعرربوده است.

مقایسه ی مختصات شعر نو با شعر سنتی:

الف)مختصات زبانی:

شعرنو:آزادی استفاده از همه ی واژه ها وترکیبات در زبان فارسی امروز است

شعرسنتی:لغات وترکیبات کهن قائل بر واژگان خاص شعری است.

ب)مختصات فکری:

شعرنو:معشوق:(زمینی ,مؤنث)مخاطب ,(مردم عادی)تنوع موضوع (اشاره به مسایل اجتماعی وسیاسی)استواری وپیوستگی در محور عمودی.

شعرسنتی:معشوق ,(آسمانی,مذکر)مخاطب,(در بار یا فضلا)موضوع (محدود) عدم توجه به مسایل اجتماعی وسیاسی,فاضلانه,وجود حجو ومدح,ضعف در محور عمودی.

ج)مختصات ادبی:

شعرنو:واحد شعر بند است توجه به صنایع ادبی به صورت طبیعی اشکال نیمایی یا سپید,مصرع ها نامساوی,ابهام,تشبیهات راستعارات نو, با اهمیت بودن سمبل,زبان برای مردم مأنوس،معنی ومفهوم به شعر سمت وسو می دهد.

        شعر سنتی:واحد شعر بیت است,توجه صنایع ادبی یا صنعت گری قالب سنتی.مثل:غزل و قصیده,مصرع ها مساوی؛تشبیهات واستعارات کلیشه ای,بی اهمیت بودن سمبل,موسیقی قدیم ولحن غیر طبیعی که برای مردم چندان آشنا نیست وقالب به معنی سمت وسو میدهد.

تفاوت بین شاعر کهن با شاعر امروزی:

بین شاعرکهن وامروزی تفاوت هایی است ومسئله مهم این است که شاعر امروزی به طوروسیعی درمعرض قضاوت های مردمی وهنری است حال آنکه شاعران کهن به دور از انتقاد وقضاوت بوده وامروز مردم شاعر را روشنفکر می دانند حال آنکه شاعران کهن فاضل بودن برایشان کافی بود.

نمونه ای از غزل سعدی

هزار جهد بکردم که سر عشق بپوشم 
نبود بر سر آتش میسرم که نجوشم 
به هوش بودم از اول که دل به کس نسپارم 
شمایل تو بدیدم نه صبر ماند و نه هوشم 
حکایتی ز دهانت به گوش جان من آمد 
دگر نصیحت مردم حکایتست به گوشم 
مگر تو روی بپوشی و فتنه بازنشانی 
که من قرار ندارم که دیده از تو بپوش 
من رمیده دل آن به که در سماع نیایم 
که گر به پای درآیم به دربرند به دوشم 
بیا به صلح من امروز در کنار من امشب 
که دیده خواب نکردست از انتظار تو دوشم 
مرا به هیچ بدادی و من هنوز بر آنم 
که از وجود تو مویی به عالمی نفروشم 
به زخم خورده حکایت کنم ز دست جراحت 
که تندرست ملامت کند چو من بخروشم 
مرا مگوی که سعدی طریق عشق رها کن 
سخن چه فایده گفتن چو پند میننیوشم 
به راه بادیه رفتن به از نشستن باطل 
و گر مراد نیابم به قدر وسع بکوشم 

نمونه ای از غزل حافظ

ای پادشه خوبان داد از غم تنهایی 
دل بی تو به جان آمد وقت است که بازآیی 
دایم گل این بستان شاداب نمیماند 
دریاب ضعیفان را در وقت توانایی 
دیشب گله زلفش با باد همیکردم 
گفتا غلطی بگذر زین فکرت سودایی 
صد باد صبا این جا با سلسله میرقصند 
این است حریف ای دل تا باد نپیمایی 
مشتاقی و مهجوری دور از تو چنانم کرد 
کز دست بخواهد شد پایاب شکیبایی 
یا رب به که شاید گفت این نکته که در عالم 
رخساره به کس ننمود آن شاهد هرجایی 
ساقی چمن گل را بی روی تو رنگی نیست 
شمشاد خرامان کن تا باغ بیارایی 
ای درد توام درمان در بستر ناکامی 
و ای یاد توام مونس در گوشه تنهایی 
در دایره قسمت ما نقطه تسلیمیم 
لطف آن چه تو اندیشی حکم آن چه تو فرمایی 
فکر خود و رای خود در عالم رندی نیست 
کفر است در این مذهب خودبینی و خودرایی 
زین دایره مینا خونین جگرم می ده 
تا حل کنم این مشکل در ساغر مینایی 
حافظ شب هجران شد بوی خوش وصل آمد 
شادیت مبارک باد ای عاشق شیدایی 

نمونه ای از غزل عراقی: 

نخستین باده کاندر جام کردند 
ز چشم مست ساقی وام کردند 
چو با خود یافتند اهل طرب را 
شراب بیخودی در جام کردند 
ز بهر صید دلهای جهانی 
کمند زلف خوبان دام کردند 
به گیتی هرکجا درد دلی بود 
بهم کردند و عشقش نام کردند 
جمال خویشتن را جلوه دادند 
به یک جلوه دو عالم رام کردند 
دلی را تا به دست آرند، هر دم 
سر زلفین خود را دام کردند 
چو خود کردند راز خویشتن فاش 
عراقی را چرا بدنام کردند؟