فرهنگی، هنری و ادبی

امروز : 1 اردیبهشت 1403

فاطمه گودرزی

تصویر تست
تصویر تست

فاطمه گودرزی

 

فاطمه گودرزی از استان البرز شهرستان کرج عظیمیه

متولد
۸بهمن ۱۳۴۶

1
خواب دیدم کودکی نو پا شدم
غرق در آغوش و بی پروا شدم
باپدر دنیای خوابم لوس بود
لحظه ای با چشم او تنها شدم
تا که مادر امد از در چون بهار
عطر او پیچید و من هوا شدم
خواهر با شانه ای امد جلو
او چو ساحل گشت و من دریا شدم
موج موهایم به زیر شانه بود
زین جهت شرمنده ی شنها شدم
یک برادر پای کرسی نی زنان
نت به نت منهای از دنیا شدم
ان یکی با چهچه ی بلبل کشان
دل زمن میبرد و من اغفا شدم
تا سماور درد زاییدن گرفت
من از این رو قرق در سرما شدم
تا پدر با چای قند پهلو رسید
خارج از هر لحظه در حالا شدم
تعارفی کرد و عمو همسایه وار
شادمان امد و من هورا شدم
انقدر در خواب من خوش میگذشت
کز زمان غافل و یا جدا شدم
ناگهان دیدم که بابایم برفت
از نبودش گوشه ای ترسا شدم
حضرت ادم مرا بوسید و رفت
من به جایش مونس حوّا شدم

2

به تن مرده ی من باز تنفس دادی
سخن عشق نبود ,از نفست میترسم
تو که به آه دلم باز تخلص دادی
زه همین شور و شعور عبست میترسم
من از ان روز سیاهی که دلم میشکند
من از ان چهره ی شمر و شبست میترسم
من از ان روز که گفتی بپرم , ازادم
من از این درب باز قفست میترسم
من از ان باده ی چشمان سیاهت جانا
و از ان بوسه ی ترش و ملست میترسم
من از ان جامه ی زیبای ریاکاری هات
و از ان کوک یکی پیش و پست میترسم
من از ان ریختنی های نمکدانی تو
بر همین زخم دلم با دو دست میترسم

3
شعرنو
شعر نو از حالت نویی گذشت
دل به تهی بودن و قالب نبست
کهنه که گردید قلب من شکست
شعر سپید امد و وزن را گسست
خانش اشعار نو سوزان تر است
قالبش از قالب دیگر سر است
شعر کلاسیک در نی میدمید
نی و نو با هم به دلم می نشست
در دله تصویر و تعابیر بود
قاب تصاویر زیبا را شکست
4
عشق یعنی
عشق یعنی موی خود افشان کنی
درد دل با جوری و سبحان کنی
عشق یعنی دا به طوفان میزدن
قرق در دریای عشقش بی بدن
عشق یعنی با اینکه سخت است روزگار
بگزرانی تا ببینی چشم یار
سینه میسوزد و ما درحال شور
عشق کبریتی و ما دنبال نور