فرهنگی، هنری و ادبی

امروز : 30 فروردین 1403

فرناز آفتابی آذر

ترانه دهقانی
نام و نام خانوادگی: فرناز آفتابی آذر تاریخ تولد: ۱۳۷۳.۳.۹ محل تولد و سکونت: استان اردبیل وشهر اردبیل از سن هشت سالگی گرایش به نوشتن شعر پیدا کرده و از ۲۴سالگی و در اردبیهشت سال ۱۳۹۷متوجه شکوفایی ذوق و استعداد در این هنر ماورایی شدم و شروع به نوشتن شعر کردم و یکی از اولین اشعارم در همین چهار ماه اول ،در روزنامه ی پشت صحنه به چاپ رسید ،از دیگر علایق و فعالیت هایم نویسندگی است که به طور جدی دنبال میکنم شایان ذکر است متاسفانه به دلیل مشغله و فعالیت های اجتماعی و شغلی و همچنین تحصیل در مقطع ارشد جز مطالعاتی جسته و گریخته نتوانسته ام در دوره های اموزشی ادبیات و شعر شرکت کنم. مدرک تحصیلی: مهندسی نرم افزار و همچنین حال حاضر دانشجوی ارشد زبان هستم. شغل: مدیر بازرگانی یک شرکت تجهیزات پزشکی

1
زجام باده ی جوهر قلم سر مست و حیران شد
غزل در بستر دفتر به کام بوسه مهمان شد

قسم بر طبع اشعارم که الهام از تو می گیرد
قلم مست از می جوهر به پای شعر رقصان شد

در ان دم واژه ای آمد ،که از هجران تو گوید
زجور درد فقدانت، ولی ،در سطر پنهان شد

پر از خط خطوطی شد که در هم رفته اند انگار
سپید است آن ورق هایی که از عشق تو عریان شد

شبیه آن گُنهکاری که جرمش را نمیداند
تمام دفترشعرم برایم مثل زندان شد

2
شرح جنون وغم دهدشعرمن از نگاه نو
خواب مرا ربوده ان نازنگاه ماه تو

ستاره چون عروس شب پلک زنان کنار تو
طعنه به ماه میزند جلوه روی ماه تو

پیش بنفشه می برد بادز بوی اشنا
اشک دو دیده میشودشبنم گل زآه تو

چترخیال من شدی درشب بارش غمم
سربه هوا قدم زدم سمت مسیر راه تو

کوچه به کوچه می بری درپیِ خود نگاه من
کِی شودای قرار من خانه دل پناه تو

3
یغما کنی هوش از سرم ،دور از بداندیشم کنی

از من رها سازی مرا ،بیگانه از خویشم کنی

درسفره ی این سینه ام ،سور نگاهت می دهم

ناخوانده؛مهمان میشوی ،عاشق تر از پیشم کنی

سودا کنم با جان خود ،تا بردمی بر من نفس

ماوا کنی در جان من بی پرده تشویشم کنی

در عالم جن و پری ،چون گلرخان را دیده ای
من را چو حوای زمین ،با عشق هم کیشم کنی
4

بسم نامت کرده شعرم را شروع
مینویسد نور دل با صد طلوع

این غزل گویی طوافت می کند
بسته است احرام بر تن با خضوع

درصفا و مروه ی وزن و عروض
خم شده مصراع آن همچون رکوع

بیت ،بیت این غزل در حج عشق
گشته است هفت دور ، دورت با خشوع

ای تو ارام و قرار سجده ها
قافیه بر قبله ات کرده رجوع

این ردیف و وصف بی پایان تو
واژه هارا برده بر دین فروع

#فرناز_آفتابی_آذر

5
عاشق کشی و لیلی تو از همه مجنون
صاحب نظری کن نظری بر دل دلخون

رخسار دلش بین و برو در پی کوهی
لیلی شده شیدا همه جانش شده افسون

در گنج نظامی که همه سحر و فسانه است
آن قیس زمان بر دل لیلی شده مدیون

در مکتب عشاق که معشوق تو بودی
در محفل آنها بنواز آن دل محزون

ای یار قسم خورده کجایی که بیایی،
یارت می جامِ جگری خوده ،پر از خون

6
شب کفن بسته به دور قمرش
سوگ سالارش نشسته اخترش

بر تن عریان این خاک غریب
یک سری افتاده خونین در برش

ارش والای فضای این سما
شبه فرشی شد به زیر پیکرش

غسل جانش خون پاک سینه اش
دست یاری می دهد پیغمبرش

حج بی پایان سالار شهید
گشته پایان از بر چشم ترش

دختری اشفته دل خونین جگر
می خورد سوگند جان دلبرش

تا که بگشاید دمی ان دیده را
می فشارد ، جان بی بال و پرش