فرهنگی، هنری و ادبی

امروز : 30 فروردین 1403

مسعود کبیری

مرتضی محمدخانی
مرتضی محمدخانی

مسعود کبیری

مسعود کبیری متخلص به کبیرقزوینی…
در یکم تیرماه سال یک هزار و سیصد و پنجاه و نه در روستایی با نام “شید اصفهان” واقع در بخش مرکزی و فاصله ی15 کیلومتری شهر قزوین در یک خانواده کاملا مذهبی متولد شد.

پس از تحصیلات ابتدای برای ادامه تحصیل و زندگی به اتفاق خانواده به شهر قزوین کوچ نموده و تحصلات خود را تا مقطع کارشناسی ارشد ادامه می دهد.
طبع شعر و شاعری، صدای خوش و بلاغت کلام موهبتی خدا دادی است که از پدرانش به ارث رسیده است.
فعالیت های ادبی وی از دوران دبیرستان با حضور در محافل ادبی وقت قزوین اعم از…
انجمن ادبی عبید، سیاوشان و محفل ادبی پاتوق  و بهره بردن از محضر اساتید و شاعرانی چون…حضرتی، عاملی، پدرام (تاکستان)و دکتر فرورانفر(تهران) در ابتدا و سپس استاد امیردیوانی و دکتر قافله باشی(هر دو بزرگوار)، دکتر سمیع زاده و سرکار خانم محمودی و خانصنمی(ابهر) شکلی شایسته تر به خود گرفت.
(البته وی در زمینه شعر تاکنون هیچ استادی نداشته و بیشتر با مطالعه و کوشش شخصی در این زمینه قدم برداشته است.)
بیشتر سروده های ایشان در قالب های غزل، ترانه، دوبیتی، مفرد، نیمایی و سپید می باشد و اخیرا پس از آشنایی با سبک “سپکو”و اساتید این سبک(عالیجنابان نعمتی کرفکوهی و دکتر دشتی) مبادرت به سرایش در این قالب می نماید.
هم اکنون دو مجموعه شعر از ایشان آماده چاپ می باشد که در آینده نزدیک به چاپ خواهد رسید.

1
کم کم رسید عقربه از نیمه شب گذشت
امشب دوباره کار من از آه و تب گذشت

این روزها تمام خوراکم تاسف است
 بی تو تمام ثانیه ها جان به لب گذشت

تا آمدم که یاد تو را بررسی کنم
حجمی ز غصه آمد و از لب به لب گذشت

خرما پزان ماه عسل در زفاف عشق
شیرین نبود و تیره گیش از رطب گذشت

موسای من ز وادی سینا ظهور کن
عصیان من بدون تو از بولهب گذشت

پیری رسید و زد به رخم پرچم ظفر
دوران شور و حال جوانی عجب گذشت

حمّال عشق بی ثمرم در تمام عمر
عمری که هر دقیقهٌ آن در طلب گذشت

این شعر ها کفاف دلم را نمی دهد
امشب دوباره کار من از آه و تب گذشت

#کبیرقزوینی

2
رد پایی مانده و یک جای خالی، رفته ای
روی آتش کتری چای ذغالی، رفته ای

دست از دستم کشیدی، دست در دستان باد
قاصدک، از این دیار و این حوالی، رفته ای

در صراط عاشقی پایت مگر لغزیده بود؟
اینچنین در دوزخ غم دست خالی، رفته ای

باورم هرگز نمی گردد نباشی در دلم
باورم هم گر شود فرض محالی، رفته ای

کاش می دیدم زمان رفتنت را، با غرور
روی لب لبخند و شاد و خوب و عالی، رفته ای

منکه خواهان تو بودم کاملا، اما شما…
بی تفاوت آمدی با بی خیالی، رفته ای

#کبیرقزوینی

3

یک حوض نقاشی پر از ماهی کشیدم
یاد تو افتادم ز دل آهی کشیدم

یک بار دیگر عکس قلبی تیر خورده
بر روی جلد دفتر کاهی کشیدم

در یک قفس کنج حیاط سرد دنیا
مرغی حزین با درد جانکاهی کشیدم

از “”باز باران با ترانه”” توی جنگل
تا “”پشت دریاهای “”غم راهی کشیدم

تصویر فردا را کمی روشن کمی مات
با آرزوهای خوش و واهی کشیدم

گر چه شب “یلدای” من تاریک و سرد است
اما تو را در محفل شاهی کشیدم

#کبیرقزوینی

4

الا ای مردم ایران، مبارک باد یلداتان
وطن ای خطّه شیران، مبارک باد یلداتان

به آنانی که بگذشتند بر نور از سیاهی ها
درود و فخر بی پایان، مبارک باد یلداتان

سلامم را صبا با خود ببر تا مرز بازرگان
به ستار و به باقر خان، مبارک باد یلداتان

یقینا فین کاشان مسند تاریک تاریخ است
به خون رفته در کاشان، مبارک باد یلداتان

بگردان دیده یکدم درخطوط نظم فردوسی
به رستم های این سامان، مبارک باد یلداتان

به آنانی که بوسیدند طناب دار و خندیدند
به گیلان و به کوچک خان، مبارک باد یلداتان

به آنانی که سر دادند و عزّت را پسندیدند
به سربازان و سرداران، مبارک باد یلداتان

ورق زن دفتر تاریخ میهن را تو با انصاف
بگو ای خلق با ایمان، مبارک باد یلداتان

بلوچ و لک، لر و گیلک، به یاس و لاله و پیچک
به خاک پاک کردستان، مبارک باد یلداتان

جنوب و مشرق و مغرب، خراسانی و کرمانی
شمال و مرکزی، سمنان، مبارک باد یلداتان

به هرقوم و به هرگویش به هرمذهب به هر پویش
به گوشه گوشه ایران، مبارک باد یلداتان

#کبیرقزوینی

5

#کودتا

در کودتای چشمانت
سلطنت عقلم
سقوط کرد
و من یقین دارم
تو عامل
تمام کودتاهایی.

#کبیرقزوینی

6

#ترک

ترک می کنم
دوست داشتنت را
هرچند می دانم
موجب مرض می شود
ترک عادت.

#کبیرقزوینی