برای امام رضا (ع)

من به گیرایی چشمان تو عادت دارم
زندگی از نگه آینه زادت دارم
عشق ورزی  مرا رد و قبول تو یکی است
جای خود مهر، به قهرت هم اردات دارم!
روح بشکوه شکفتن تویی و من با تو
دردم مرگ هم احساس ولا دت دارم
گر چه کفر است، به سودای سلامی ست ترا
لحظه ای نیز اگر شوق عبادت دارم!
لحظه های خوش از خلسه و مستی سرشار
لحظه هایی ست که من با غم شادت دارم!
با وجود تو که خود بخت درخشان منی
بی وجودم من اگر سعی سعادت دارم!
جای خود خادم و فراش و کبوترهایت
به غبار حرمت نیز حسادت دارم!
یاد سبز تو به خیر ای گل فردوس، که من
هر چه دارم همه از دولت یادت دارم

 2

به هم گره زده تنهاترین عددها را

ظرافتی که به هم ضرب می کند ما را

من و تو هر دو عددهای کوچکی هستیم

دوتا عدد که نداریم تاب منها را

من و تو حل هم ایم وچگونه دیگر جبر

زهم جدا کند این اتحاد زیبا را

مرا نبود توان سرودن غزلی

تو خود غزل شدن آموختی الفبا را

به ساحل آمده ای تو، و من مه ای شده ام

بپوشم ازتومگرچشم شوردریارا!

خداکند دم مرگم برابرم باشی

که من هدر ندهم آخرین تماشا را

من وتو-باشی اگر-مثل  بادبادک ها

کنار هم به هوا میبریم دنیا را

3

ای چشمه‌ی شعر، چشم‌هایت
آیینه‌ی هر غزل، صدایت
تصویر تو بود در خیالم
تصویر زلال باصفایت
هر جاده که رد شدی تو از آن
جان داد برای ردّ پایت
زیباتر و باشکوه‌تر بود
از بال فرشتگان، عبایت
می‌سوزد تا همیشه خورشید
در حسرت گنبد طلایت
می‌پژمرد از نبودن تو
گیرم که نشست گُل به جایت
در اوج غریبی و غم و درد
پر بود نگاهت از رضایت
نه، نه، تو غریب نیستی، نه!
از هرچه پرنده آشنایت
ای کاش من و تمام دنیا
بودیم کبوتری برایت