فرهنگی، هنری و ادبی

امروز : 5 اردیبهشت 1403

مهشید امیرشاهی

مهشید امیرشاهی

نویسنده، طنزپرداز، مترجم و روزنامه نگار ایرانی است.
تولد و خانواده مهشید امیرشاهی در تاریخ ۲۰ فروردین ۱۳۱۶ (۹ آوریل ۱۹۳۷) در کرمانشاه متولد شده است. او دومین دختر از سه دختر امیر امیرشاهی و مولود خانلری است. پدرش از قضات عالی رتبه و نشستهٔ دادگستری بود و مادرش از فعالان سیاسی و زنان برجستهٔ دوران خود به شمار میامد. هر دو از خاندان‌های ریشه دار قزوین بودند. پدر وی با بسیاری از رجال دوران آشنایی و رفت‌وآمد داشت و مادرش به سائقهٔ ارتباط خانوادگی و گرایشات سیاسی با برخی از پایه گذاران حزب توده نظیر عبدالصمد کامبخش و اختر کامبخش، نورالدین کیانوری و مریم فیروز و احسان طبری.

تحصیلات
تحصیلات ابتدایی و بخشی از دبیرستان را در مدارس فیروزکوهی و نوربخش انجام داد. سپس به شبانه‌روزی Charters Towers در ساسکس Sussex انگلستان رفت و بعد از اخذ A Level و O Levelهای لازم در دانشگاه لندن Woolwich Polytechnic به تحصیلات در رشتهٔ فیزیک ادامه داد. وی در تمام دورهٔ تحصیل خود شاگردی ممتاز بود.

آغاز فعالیت شغلی و ادبی
پس از بازگشت به ایران در ابتدا به تدریس فیزیک و ریاضی پرداخت (در سالهای ۱۹۶۰ میلادی). در اوقات فراغت به ترجمهٔ آثار ادبی مشغول بود. هنگامی که ترجمهٔ اثری از جیمز تربر را برای انتشار به مؤسسه انتشارات فرانکلین برد، از او دعوت به همکاری به عمل آمد و در آن مؤسسه به عنوان ویراستار کتابهای ادبی و علمی مشغول به کار شد. سپس با یاری نقاشان همکارش از جمله نورالدین زرین کلک و پرویز کلانتری، برنامهٔ انتشار کتابهای کودکان را در آنجا پایه ریزی کرد. او در این سمت کتابهای متعددی برای کودکان و نوجوانان ترجمه کرده است. این ترجمه‌ها دو سال پیاپی از سوی شورای کتاب کودک (بنیادی غیر دولتی که به همت خانمها آهی و میرهادی در سال ۱۳۴۱ به راه افتاد) به عنوان بهترین ترجمه‌های سال انتخاب شد. گرچه داستان نویسی را در نوجوانی شروع کرده بود، انتشار آثار خلاقه اش را نیز طی سالهای اشتغالش در فرانکلین آغاز کرد. خود وی در بارهٔ شروع نویسندگیش در مقدمه‌ای بر داستان خوانی در دانشگاه پنسیلوانیا می‌گوید:

«… بیشترین قصه‌های اولین مجموعهٔ داستانم [کوچهٔ بن‌بست] بین ۱۵ و ۱۷ سالگی من نوشته شده است و تاریخ انتشار دیگر مجموعه‌ها به تاریخ نگارش آنها نزدیک است.»

و در بارهٔ آغاز انتشار آثارش در مصاحبه‌ای با نشریهٔ نیمروز گفته است:

«وقتی من وارد میدان شدم کسانی بودند که نامی درعالم نویسندگی داشتند، مثل صادق چوبک، ابراهیم گلستان، جلال آل احمد، بزرگ علوی، رسول پرویزی و شاید چند نفر دیگر. عده‌ای هم تازه داشتند نامی کسب می‌کردند، مثل بهرام صادقی، غلامحسین ساعدی، احمد محمود، اسماعیل فصیح، علی‌محمد افغانی و تقی مدرسی. و چند نفری هم کم و بیش هم زمان با من کارشان را شروع کردند، مثل هوشنگ گلشیری، محمود دولت‌آبادی و نادر ابراهیمی و بعضی دیگر.»

داستانهای کوتاه
بین سالهای ۱۳۴۵ (۱۹۶۶) تا ۱۳۴۹ (۱۹۷۰) پنج مجموعهٔ داستان کوتاه از مهشید امیرشاهی به طبع رسیده است: کوچهٔ بن‌بست، سار بی بی خانم، بعد از روز آخر، به صیغهٔ اول شخص مفرد، منتخب داستان‌ها. بر خلاف عرف معمول نویسندگان داستانهای کوتاه ایران، از بین داستانهای منتشر شده در این مجموعه‌ها فقط سه تای آنها پیشاپیش در نشریات چاپ شده است. نام، شهرت، شمارهٔ شناسنامه اول بار به تقاضای دانشجویان دانشگاه شیراز در نشریهٔ آنها (آبنوس) منتشر شد. لابیرنت به تقاضای محمود خوشنام اول بار در ماهنامهٔ رودکی منتشر شد. صدای مرغ تنها به تقاضای غلامحسین ساعدی اول بار در فصلنامهٔ الفبا منتشر شد.

منتقدین در نقدهایی که در بارهٔ داستانهای کوتاه وی نوشته‌اند بر استقلال سبک، موفقیت در شخصیت پردازی و طنز او انگشت نهاده‌اند. جلال ستاری می‌گوید: «مهشید امیرشاهی بی گمان از بهترین قصه نویسان ماست…. همهٔ آدم‌های داستان‌های مهشید در جای خودشان «محق»اند و ما می‌پذیریم که هر یک کاری جز آنچه کرد نمی‌توانست کرد و چیزی جز آنچه گفت نمی‌توانست گفت. احساس حقانیت آدم‌های قصه (چه خوب و چه بد) موجب می‌شود که ما آنها را اگر دوست هم نداریم دست کم قبول داریم. من توفیقی بزرگ تر از این در کار قصه نویسی نمی‌شناسم.»

نجف دریابندری از «سلامت نثر»، «چابکی قلم»، «لطافت و ظرافت فکر»، «اختصار در توصیف»، «تیزی گوش» در ثبت و ضبط مکالمات…. مهشید امیرشاهی حرف می‌زند و می‌گوید: «این‌ها صفاتی است که در کمتر نوشته‌ای از محصولات ادبی امروز ما دیده می‌شود.» صفتی را که بیش از همه ارج می‌نهد: «سادگی و سلامت بیان نویسنده است که از هیچکدام از راه و رسمهایی که در سالهای اخیر در بارهٔ قصه نویسی معمول بوده است متأثر نیست و از سرچشمه‌ای کاملاً مستقل آب می‌خورد.»

پرویز نقیبی در ضمیمهٔ ادبی روزنامهٔ آیندگان به خاطر «صمیمیت، طنز، زنانگی، غرور»ی که در نوشته‌های مهشید امیرشاهی دیده است خود را «منت پذیر نویسنده» می‌خواند و اضافه می‌کند: «خانم امیرشاهی در شرح پردازی روزهای رنگین کودکی توانایی خاص دارد، تخیل پاک و پرنفس کودکی را گویی هنوز با خود دارد.»

فعالیتهای پژوهشی و دانشگاهی
مهشید امیرشاهی به دعوت وزارت فرهنگ و هنر ترجمهٔ گزارشهای حفاریهای باستانی را (از فارسی به انگلیسی) برای موزهٔ ایران باستان بر عهده گرفت و سپس به مدت دو سال به کار پژوهشی در مرکز برنامه ریزی آموزشی کتابهای درسی پرداخت. وی به مدت چند سال در دانشگاه سوربن به تدریس زبان انگلیسی اشتغال داشت و به مدت یک سال در دانشگاه میشیگان به عنوان پژوهشگر میهمان به تحقیق در بارهٔ ادبیات معاصر ایران مشغول بود.

روزنامه نگاری و همکاریهای رادیویی
مهشید امیرشاهی در داخل و خارج کشور با نشریاتی چون فرهنگ و زندگی، رودکی، قیام ایران و نهضت، Les Temps Modernes فرانسه زبان و Newsday انگلیسی زبان، همکاری داشته است. فعالیت‌های رادیویی اش هم در ایران انجام شده و هم در خارج از ایران. در رادیو ایران برنامهٔ مکتب‌های هنری را تهیه و اجرا میکرده است. مدتی نیز به دعوت رضا قطبی رایزن گزینش برنامه‌های رادیو ایران بوده است. در این رایزنی افرادی چون فریدون مشیری و یدالله رؤیایی از همکارانش بودند. برنامه‌ای به اسم از چهار گوشهٔ جهان را با همکاری مهرداد نبیلی برای BBC تهیه و اجرا کرده است. در تبعید با رادیوهای مقاومت طرفدار شاپور بختیار همکاری مداوم داشته و مدتی نیز ادارهٔ یکی از این رادیوها را بر عهده داشته است.

محفل ادبی
مهشید امیرشاهی از جوانی با بسیاری از ناموران عرصهٔ ادب و هنر ایران محشور بوده است. از میان معاشران و دوستانش می‌توان به هوشنگ ابتهاج و فریدون مشیری و صادق چوبک و سیاوش کسرایی و ابراهیم گلستان و منوچهر آتشی و بیژن جلالی و جهانگیر افکاری اشاره کرد. خانهٔ وی واقع در شیان (شمال غربی تهران) که از معماری‌های شاخص ایرج کلانتری است، به مدت چند سال محل دوره‌ای بود که عده‌ای از یاران صاحب نام ادب و هنر به طور هفتگی در آن گرد میامدند. از پاهای ثابت این محفل می‌توان احمد سمیعی، ابوالحسن نجفی، رضا سیدحسینی، مصطفی رحیمی و هرمز میلانیان را نام برد و از بین شرکت کنندگان گه گاهیش هوشنگ گلشیری و فرهاد مشکات و ضیاء موحد و پرویز مؤید عهد را.

تبعید
مهشید امیرشاهی در جریان انقلاب اسلامی به صراحت علیه اسلامگرایان موضع گرفت و مقالهٔ کسی نیست از بختیار حمایت کند به قلم او در شمارهٔ ۱۷ بهمن ۱۳۵۷ روزنامهٔ آیندگان منتشر شد. وی تنها کسی از میان روشنفکران ایران بود که از دولت شاپور بختیار پشتیبانی کرد. در آن مقاله آمده است:

«من تا امروز به هیچ روزنامه و نشریه‌ای مطلبی نداده‌ام که حال و هوای سیاسی داشته باشد. شاید به این دلیل که تا امروز در مملکتم به سیاستمداری چون شاپور بختیار برنخورده بودم که بدانم سیاست الزاماً مغایر شرافت، صمیمیت و وطن پرستی نیست. من تمام این صفات، شرافت، صمیمیت، وطن پرستی، را در آقای شاپور بختیار سراغ کرده‌ام. به علاوه به سرافرازی و آزادگی او مؤمنم. من ایمان دارم که اگر امروز او را از صحنهٔ سیاست مملکتمان برانیم خطایی کرده‌ایم جبران ناپذیر و نابخشودنی. من معتقدم که این مرد عزیز این مرد عمل دارد فدای هیجان و غلیان عده‌ای و فرصت طلبی‌های عده‌ای دیگر می‌شود و اگر فدا شود اسف انگیزترین شهید حوادث اخیر خواهد بود. من صدایم را به پشتیبانی از آقای شاپور بختیار با سربلندی هر چه تمامتر بلند می‌کنم، حتی اگر این صدا در فضا تنها بماند. من از تنها ماندن هرگز هراسی به دل راه نداده‌ام. ولی این بار می‌ترسم نه به خاطر خودم، بلکه به خاطر آیندهٔ این ملک و سرنوشت همهٔ آنها که دوستشان دارم.»

مهشید امیرشاهی مدتی پس از پیروزی اسلامگرایان راه تبعید و مبارزه را برگزید و ساکن فرانسه شد. وی در عین فعالیت مدام سیاسی به کار ادبی نیز ادامه داد.

فعالیت سیاسی مهشید امیرشاهی در تبعید بر دفاع از آزادی بیان و جدایی دین از سیاست متمرکز بوده است. او در سال ۱۹۹۲ پیشگام انتشار بیانیهٔ هنرمندان و روشنفکران ایرانی در دفاع از سلمان رشدی شد که به اعلامیهٔ پنجاه نفره شهرت یافت و انعکاس جهانی قابل توجهی پیدا کرد و واکنشهای بسیار شدیدی را نیز از جانب جمهوری اسلامی در پی داشت. مهشید امیرشاهی عضو بنیانگذار کمیتهٔ دفاع از سلمان رشدی در فرانسه بود که جمع بزرگی از روشنفکران این کشور را در خود گرد آورده بود و تحت ریاست کلود لوفور اداره می‌گشت. او در دفاع از تسلیمه نسرین نویسندهٔ بنگلادشی مورد تعرض اسلامگرایان نیز بسیار فعال بود و در کمیتهٔ فرانسوی که برای دفاع از وی تشکیل شده بود، عضویت داشت.

مهشید امیرشاهی طی سالهای تبعید جلسات متعدد داستان خوانی وسخنرانی در نقاط مختلف دنیا داشته است و در این دو زمینه نیز از شهرت عمده‌ای برخوردار است. سخنرانی‌هایش در دانشگاه هاروارد و مجلس سنای فرانسه و کنگرهٔ جهانی نویسندگان در اسپانیا از آن جمله است. تعدادی از مقالات سیاسی و ادبی وی، در کنار متن بعضی از سخنرانی‌ها و مصاحبه‌هایی که با وی انجام شده، همه به زبانهای اصلی در مجموعهٔ سه زبانهٔ هزار بیشه گرد آوری شده است. نقد نویسان این مجموعه را کارنامهٔ موضعگیری‌های سیاسی و ادبی وی به شمار آورده‌اند.

رامین کامران در باب شخصیت سیاسی مهشید امیرشاهی می‌نویسد: «او در دوران قبل از انقلاب که تندروی انقلابی – با دو چهرهٔ «سنتگرا» و «ترقیخواه» – آسانترین روش برای پیدا کردن شخصیت سیاسی و مقبول افتادن در محیط ادبی بود از تن دادن به این جریان که بسیاری را چون خاشاک به دنبال خود می‌کشید، سر باز زد. شرکت نکردن او در سیاست بازی‌های سبک آن روزگار که بسیاری به قصد ترقی در عالم هنر و بعضی به سودای خودنمایی در میدان تنگ سیاست دوران انجام می‌دادند، انتخابی بی ابهام و سنجیده بود.»

نیلوفر بیضایی در مقاله‌ای با عنوان «در آیینهٔ هزار بیشه» می‌گوید: «رفتار سیاسی مهشید امیرشاهی از اندیشه‌ای ژرف که با آگاهی کامل به تاریخ ایران همراه است نشات می‌گیرد، از تک ماندن هراسی ندارد و به کسی باج نمی‌دهد تا موفقیت احتمالی حرفه‌ای اش تضمین شود و بهمین دلیل همواره خود را از خطر همراه شدن با موجهای ناگهانی ذوق زدگی و عوام زدگی به بهانهٔ مردمی بودن حفاظت کرده و بهایش را نیز پرداخته است.»

رمان‌ها
ظرف سالهای ۱۹۸۷ تا ۲۰۱۰ شش رمان: دوپارهٔ در حضر و درسفر و چهارپارهٔ مادران و دختران (عروسی عباس خان، دده قدم خیر، ماه عسل شهربانو، حدیث نفس مهراولیا) از وی منتشر شده است.

خود وی در بارهٔ ادامهٔ کار نوشتن در تبعید به زبان فارسی و نرفتن به طرف زبان انگلیسی که از نوجوانی فراگرفته و زبان فرانسه که با آن نیز آشنایی کامل دارد، می‌گوید:

«من داستان‌هایم را به فارسی می‌نویسم، می‌توانستم به زبان‌های دیگر بنویسم، ولی زبان فارسی مرا به فرهنگ آن سرزمین وصل می‌کند. بند نافی که از آن فرهنگ به من غذا می رساند زبان فارسی است. زبان فارسی در تاریخ ایران نقش بسیار عمده‌ای بازی کرده و ما را از بسیاری خطرات نجات داده است. به عنوان نویسنده من وظیفهٔ خود می دانم که تا آخرین روزی که نفس می‌کشم داستان‌هایم را به زبان فارسی بنویسم. کار تحقیقی به زبان‌های دیگر زیاد کرده‌ام و می‌کنم. ولی داستان‌های من چون از بطن فرهنگی که با آن بزرگ شده‌ام برمی خیزد، فقط در قالب کلمات فارسی می‌گنجد.»

و در مصاحبهٔ دیگری با فرشته مولوی گفته است:

«من راهم را انتخاب کردم چون انتخاب داشتم. نویسنده، آن که واقعاً نویسنده است، ناگزیر از نوشتن است – این اصل است و بقیه سبک و سنگین کردن‌های الگوهای شخصی. من بس عاشق زبان مادریم هستم مشتاقم همیشه سرافراز و پر بار و پر خواستار ببینمش و البته آرزو دارم ایرانیان نسل‌های آینده آنها که در چارگوشه جهان به دنیا می‌آیند از زبان نیاکان دور نیفتند – به این زبان بگویند و بنویسند. ولی ابداً هرگز به هیچ عنوان راه منتخبم را نه مطلق تصور می‌کنم نه متصف به صفت عالی – یعنی نه تنها راه می دانمش نه درست ترین راه. هر نویسنده‌ای ناگزیر راهش را می جورد و می‌یابد – با متر و معیار علائق و اولویت‌های خودش – و از نظر من همهٔ انتخاب‌ها مقبول است. منتها میل قلبی من این است که فارسی زبانان در اعتلای زبان فارسی بکوشند.»

در حضر و در سفر
رمانهای در حضر و در سفر به ترتیب انقلاب اسلامی و زندگانی تبعیدیانی که در تلاش مبارزه با نظام برآمده از انقلاب هستند، تصویر می‌نماید. این دو رمان که چند بار در خارج از ایران چاپ شده است در ردهٔ پرخواننده ترین آثار ادبیات تبعید محسوب می‌گردد.

مهشید امیرشاهی در بارهٔ ارتباط این دو کتاب می‌گوید:

«اختلافاتی که از نظر سبک نگارش و زمان روایت داستان وجود دارد این دو اثر را از حالت جلد اول و دوم یک اثر واحد خارج می‌کند. به علاوه در در حضر قهرمان یا ضد قهرمان رمان نفس حادثهٔ انقلاب است و نقش آدم‌ها نقشی گذراست، در حالیکه درسفر فقط بر شخصیت سازی استوار است و سیمانی که این شخصیت‌ها را در کنار هم نگاه می‌دارد فضای تبعید است. ولی به هر حال راوی در سفر همان راوی در حضر است، همان زن نویسنده‌ای است که انقلاب را از نزدیک دیده و حالا دور از وطن زندگی می‌کند. اگر در درحضر خشم راوی است که احساس غالب بر محتوای کتاب است در درسفر طنزش جانشین آن خشم شده.»

در حضر توصیف یک سال از انقلاب اسلامی است که با «جمعهٔ سیاه» شروع می‌شود و تا گروگانگیری در سفارت امریکا پیش می‌رود. دقایق انقلاب و دغدغه‌های زندگانی روزمرهٔ مردمی که در کشاکش حوادثند در این رمان در هم تنیده شده است. خواننده اتفاقات را از دریچهٔ چشم راوی می‌بیند که زنی است نویسنده با نگاهی تیز و پرسشگر، و روز به روز ماجراها را با او و اطرافیانش زندگی می‌کند. برگزیدن زمان حال برای عرضهٔ روایت به آن ضرباهنگ خاصی می‌دهد که سرعت و غیرقابل پیش بینی بودن حوادث انقلاب را در خود بازتاب می‌دهد.

در سفر در واقع آلبوم عکسی است در خاطرهٔ راوی کتاب، بیشتر از ایرانیان – از تبعیدی و ساکن گرفته تا مسافر و مهاجر و تاجر – و اینجا و آنجا تصاویری از غیر ایرانیان که به قول نویسندهٔ اثر جملگی «چون نقش‌هایی در فانوس خیال گردان» در آمد و شدند. داستان کتاب از یک خاکسپاری شروع و به خاکسپاری دیگری ختم می‌گردد. نگاه تیزبین نویسنده بین ابتدا و انتهای کتاب چهره‌های پرشماری را که هر کدام در حقیقت منعکس کنندهٔ یکی از ابعاد تبعید است، طی رفت‌وآمدی دائم بین تراژدی و کمدی، در پیش چشم خواننده مینشاند.

رامین کامران در نقدی در بارهٔ در حضر می‌گوید: «تسلط نویسنده برواقعه‌ای که ترسیم کرده زادهٔ فاصله داشتن او با واقعه است. مقصود فاصلهٔ زمانی نیست که همه به ناچار با گذشت زمان بدان می‌رسند، بل فاصلهٔ ذهنی است که می‌بایست با افسانهٔ انقلاب حفظ کرد تا بتوان چنانکه باید به حقیقت آن نظر نمود؛ فاصله‌ای که بخصوص در گرماگرم حوادث بسیار مشکل حاصل می‌شود و بسیاری حتی پس از گذشت سالیان بدان دست نمی‌یابند. تا قبل از در حضر هیچیک از حوادث وقایع مهم تاریخ معاصر ما بخت ریخته شدن در قالب یک رمان را نیافته بود تا از این طریق در حافظهٔ همگان نقاط عطف خود را پیدا کند و منزلتی را بیابد که پایه ریزی اش تنها از دست نویسندگان بزرگ ساخته است. بدون شک مورخین کتابهای متعددی راجع به وقایع انقلاب ایران خواهند نوشت و به تحلیل آن خواهند پرداخت، اما کتاب در حضر در عین اینکه رمان است به عنوان مکمل دائم هر تحقیق تاریخی نیز باقی خواهد ماند و در هر جا که انتقال فضای آن دوره و انعکاس آن مجموعهٔ کلی و پیچیده در قالب یک کتاب مطرح باشد، ماندگار خواهد بود.»

فرشته کوثر در نقدی در بارهٔ در سفر می‌نویسد: «آغاز کتاب با “تاجی” است. “تاجی” تاجی احمدی است. همان تاجی احمدی که مسافران دیار غریب از روزهای رادیو ایران به خاطرش دارند – تاجی احمدی با صدای گرمش، داستانسرائی‌های شیرینش و شوخی هاش. امّا آغاز کتاب با حیات وی نیست که با مرگ اوست. امیرشاهی با همین سرآغاز احاطه خود را بر فن نویسندگی آشکار می‌کند. تاجی و معصومیت او، که همچون گذشته رایحه‌ای روح افزا دارند، اگرچه هر از گاه از بن خاطرات به مشام می‌رسند، قابل لمس نیستند و دست نایافتنی می‌نمایند. از این روست که نویسنده باظرافت تمام، جا به جا از نام تاجی همچون نکهتی از خاکی که بدان تعلق داشته و همچون شمیمی از وطنی که جلای آن کرده است بهره می‌جوید و [این] نام را در طول کتاب می‌پراکند. پرسش روشن گله از بی فرجامی روزگار از هم گسیخته است که در آخر کتاب هم باز در قالب “شوخی تاجی” عنوان می‌شود… این داستان تکه‌تکه کامل ناشدنی همان داستان غم هجر “دیار” آشناست – دیاری که از همان زمان آغاز “درحضر” برای [راوی] غریب گشته بود.»

مادران و دختران
چهارپارهٔ مادران و دختران شرح حیات خانواده‌ای اشرافی است از فردای انقلاب مشروطیت تا فردای انقلاب اسلامی. بین ماجراهای هر کتاب با کتاب بعدی حدود ۲۰ تا ۲۵ سال فاصله زمانی وجود دارد.

کتاب نخست، عروسی عباس خان، به تهیه مقدمات عروسی پسر منزه السلطنه می‌گذرد که از خانواده‌های مرفه اواخر دوره قاجاریه به حساب می‌آید. منزه السلطنه زن حریصی است که نه به شوهر در گذشته اش که معتقد است مال و منالی برای او باقی نگذاشته دلبستگی دارد و نه به برادرش که تصور می‌کند ارث پدریش را بالا کشیده محبتی نشان می‌دهد. مشغله فکریش پیدا کردن شوهری با اسم و رسم و نان و آب دار برای دخترش، شمس السلطنه است. اما وقتی برای مشورت در این زمینه به منزل دوست متشخص دوران کودکیش خانم منورالدوله می‌رود، در اثنای صحبت حرف سکینه خانم، جاری منزه السلطنه پیش می‌آید که در قزوین زندگی می‌کند و ثروتمند است و دختری دارد. منزه السلطنه با شنیدن این حرف شوهر یابی برای شمس السلطنه را فراموش می‌کند و تمام فکر و ذکرش متوجه این می‌شود که دختر سکینه خانم را برای پسر بزرگش عباس خان بگیرد. از اینجا ابر و باد و مه و خورشید و فلک در کار می‌شوند که عروس تازه را با جاه و جلال به خانه بیاورند.

کتاب دوم، دده قدم خیر، به زندگی دختران شاهزاده امیرزاده خانم می‌پردازد که از میان آنها مهر اولیا همسر امیرخان – پسر کوچک منزه السلطنه – شده است. دده قدم خیر – از کنیزان امیرزاده خانم – که زنی است محکم و استوار شخصیت محوری داستان را تشکیل می‌دهد ولی ماجراهایی که بر دیگر شخصیت‌ها هم می‌گذرد هر کدام داستان جذاب و کاملی است: عشق ماه‌طلعت دختر اول امیرزاده به شوهرش مؤیدالاسلام – ناسازگاری دختر دیگر، مهربانو، با همسرش، ابوالحسن – زناشویی ماه منیر با هاشم – زاده شدن فرزند دوم مهراولیا و امیرخان – خود کشی پدر سرور – غم‌های سردار مفخم و… و… داستان به سالهایی باز می‌گردد که دادگستری نوین توسط علی‌اکبر داور پایه ریزی شده است و به بعد از ماجراهای شهریور بیست پایان می‌گیرد.

کتاب سوم ماه عسل شهربانو، به سرگذشت نسلی می‌پردازد که در سالهای پایانی حکومت رضاشاه به دنیا آمده و نوجوانی خود را در ماجراهای حزب توده و دوران مصدق سپری کرده است. این کتاب شرح ازدواج ناموفقی است که نظایر آن را در دو کتاب نخست هم دیده‌ایم. اما اکنون با نسلی [از زنان] سر و کار داریم با تحصیلات عالی در داخل و خارج که روی پای خود ایستاده است و برای حل و فصل چنین مسایلی به شورای خانوادگی نیازی ندارد. شهربانو دختر امیر خان، دانشجوی ریاضیات در انگلستان است. تابستان‌ها به خانواده سر می‌زند و در یکی از این سفرها او را به عقد ازدواج ابراهیم در می‌آورند که دست اندرکار فیلم و سینما و نیم نسلی از شهربانو بزرگتر است. در لا به لای داستان تعدادی از شخصیت‌های دو کتاب قبل را که حالا پا به سن گذاشته‌اند می‌بینیم، به علاوه با نسل جدید خانواده آشنا می‌شویم و خویشان سببی تازه خانواده را هم می‌شناسیم – مثل مادر و پدر و برادر و عمه زاده‌های ابراهیم – که هر کدام عقاید و سوداهای خود را دارند. ماجراهای کتاب سوم بیشتر روشنفکرانه و به اقتضای دوره اش آغشته به ماجراهای سیاسی روز است ولی مهم تر و برجسته تر از آن تفاوت‌های نسل نو را با نسل‌های پیشین و رها شدنش را از قید و بندهای گذشته نشان می‌دهد.

حدیث نفس مهراولیا کتاب نهایی چهار پارهٔ مادران و دختران است و چنانکه از عنوانش بر می‌آید شرح احوال مهراولیاست که نزدیکان اُلی می خوانندش. الی زنی است در سراشیب زندگی که جرقه‌هایی از هوش و سر پرشور دوران جوانیش در پیری هم هویداست – همان هوش و شوری که امکان زندگی را در وطنش از او سلب کرده است. در این رمان از خلال خاطرات الی می‌بینیم که چه خواب و خیال‌ها داشته است و چه فکر و اندیشه ها! به علاوه با خانوادهٔ غایب و حاضر، با دوستان گذشته و حال، با غم و شادی، با عشق و محرومیت، با شهری که سال‌ها در آن زیسته است و زادگاهی که از دیرباز از آن دور افتاده ولی همچنان با چشمان دوران طفولیت می بیندش، آشنا می‌شویم.

م سحر این چهارپاره را «چهار مروارید درخشان دریای ادب پارسی» می‌خواند و اضافه می‌کند: «تا آنجا که به من مربوط می‌شود، بیرون از تعارفات معمولاً رایج میان ما ایرانیان ـ که هرگز اهل آن نبوده‌ام ـ می‌توانم و می‌باید بگویم که با نویسنده‌ای روبرو شده‌ام هنرمند که زبان فارسی و نثر او بسیار شیوا و اعلاست، از طنز قوی برخوردار است و به واژگان و اصطلاحاتی احاطه و دسترسی دارد که خیلی از ما مردمان امروزی، آنها را به فراموشی سپرده‌ایم یا در ناخود آگاه فردی و جمعی خود انبار کرده‌ایم و او آنها را بسیار به جا و درست و با هنرمندی تمام در قصه‌هایش به کار می‌برد…. قدرت او در توصیف فضاها و روابط و زندگی‌هایی که از زیر غبار خاطرات بیرون آورده شده و جلا داده شده‌اند، آنچنان است که او را در میان نویسندگان معاصر ایران از جایگاه منحصر به فردی برخوردار می‌سازد. افزون برهمهٔ این‌ها اندیشه و فکر او و عشق کم نظیر او به آن سرزمین و به آن آب و خاک و به فرهنگ ایران و زبان فارسی و به آزادی ست که در سطر سطر نوشته‌های او موج می‌زنند و این خود ویژگی بسیار مهم و ارزنده‌ای ست که به ویژه در این ایام مثل سیمرغ و کیمیا نادر و کمیاب است.»

شجاع الدین شفا این چهار پاره را چنین توصیف می‌کند: «رمان هزار و چند صد صفحه‌ای مادران و دختران را می‌باید بهترین رمانی دانست که تا کنون در زمینهٔ ارزیابی جامعهٔ ایرانی عصر حاضر و فراز و نشیبهای یک صد سالهٔ آن نوشته شده.»

داریوش همایون در مقاله‌ای با عنوان «نویسنده‌ای در بهترین سنت رمان کلاسیک» می‌گوید: «خانم مهشید امیرشاهی با نخستین کتاب از یک سلسلهٔ چهار جلدی یکی از کامیاب ترین رمان‌های روزگاری فارسی را نوشته است … مادران و دختران پیش از همه به خواننده احساسی از نیرومندی می‌دهد… رمانی با نثر قوی، ساخت محکم و کشش بسیار. رمانی با چهار ستون استوار، پیراسته از مدعاها و رسالتهای ایدئولوژیک… داستان زنان و مردانی از اجتماع ایران بی هیچ اغراق و تصنع در تابلوهایی ناتورالیستی… واژه‌های فراوان و زیبا چه ادیبانه و چه عوامانه… زبان پخته و لطیف روایت و توصیف… گفتگوها در روانی و غنای خود خنگی راهوار…»

طنز
طنز یکی از وجوه ثابت و مهم آثار مهشید امیرشاهی است و انواع سایه روشن آن در تمامی آثار او به چشم می‌خورد. وی از این بابت در بین نویسندگان زن ایرانی موقعیتی شاخص دارد، طنز گفتاری، طنز موقعیت، طنز کلمه‌ای، همه را به کار می‌گیرد، در هر زمینه، از روابط خانوادگی گرفته تا امور سیاسی. داستانهای سوری را که به طور کامل به انگلیسی ترجمه شده، می‌توان مجموعهٔ کاملی از داستانهای طنز آمیز دانست که روایت دنیای نوجوانی است از دید دخترکی برخاسته از خانواده‌ای مرفه که تصویر خویشان و همشاگردیان و معاشران و ماجراهایی را که بر آنان می‌گذرد، برای خواننده بازگو می‌نماید. مهشید امیرشاهی مقالات طنزی نیز با تقلید سبک علی‌اکبر دهخدا در چرند و پرند نگاشته که آنها را با نام دخت دخو امضأ کرده است. این تنها مورد استفادهٔ وی از نام مستعار است.

خودش در این باره در مصاحبه‌ای می‌گوید:

«گرایش و کشش نسبت به طنز همانطور که عرض کردم از نوجوانی در من بوده است و پیش از دسترس پیدا کردن به آثار غربیان. اما آشنایی با نوشته‌های طنز آمیز دیگران بی شک مشوقم بوده است که طنز خودم را بپرورانم. طنز در هر زبانی که برایم قابل فهم باشد به نشاطم می‌آورد. برای طنز قوم انگلوساکسون به خصوص تحسین فوق العاده دارم. جیمز تربر آنقدر برایم عزیز است که نه فقط بعضی از کارهایش را ترجمه کرده‌ام، ادایش را هم در آورده‌ام: مجموعه داستانی دارم ملهم از افسانه‌های بسیار قدیمی که نطفهٔ بیشترشان را (چون تربر و لافونتن) از ایزوپ یونانی به وام گرفته‌ام و به همه رنگ و روغن این دوره از ایران را زده‌ام و به قرینهٔ اثر تربر اسمش را گذاشته‌ام: افسانه‌های ایرانی عصر ما.»

و در مصاحبه‌ای با کیهان (چاپ لندن) گفته است:

«من شخصاً بدون طنز نمی‌توانم زندگی کنم و اعتقادم همیشه این بوده که حتی در بزرگترین تراژدی‌های دنیا و غم انگیزترین آن‌ها هم می‌توان رگه‌هایی از طنز دید. به ضرب طنز من توانستم بسیاری از ماجراهای تلخ و آزار دهنده‌ای را که دوباره زنده کردنشان برای خودم سخت بود، به روی کاغذ بیاورم. تلخی این نوع ماجراها را راستی فقط به یمن شیرینی شوخی می‌توان قورت داد. اعتقاد دیگرم این است که خط تقسیم میان تراژدی و کمدی خط بسیار نازکی است ونویسندهٔ چیره‌دست کسی است که بتواند از این خط به آسانی عبور کند.»

محمود خوشنام در مقاله‌ای که با عنوان از آب حیات تا زهر هلاهل در بارهٔ مهشید امیرشاهی نوشته است می‌گوید: «طنز در لابلای حرف‌های او جاری می‌شود. طنزی به‌غایت به جا، ظریف و تأثیر گذار.»

بتول عزیزپور در بارهٔ سبک طنز مهشید امیرشاهی می‌گوید: «عنصر برجسته در همهٔ نوشته‌های مهشید امیرشاهی توصیفهای طنز آمیز است: طنز هوشمندانهٔ سقراط و ولتر، طنز تلخ… سخن مهشید امیرشاهی به طنز آراسته است. طنز او را می‌توان به طنز علی‌اکبر دهخدا نزدیک… و تیز بینی طنز او را با سپهر فاخر سعدی هم سِرشت دانست.»

فرشته مولوی در مقاله‌ای با عنوان «دخت خلف دخو» می‌نویسد: «من مهشید امیرشاهی را داستانگویی مادرزاد می‌دانم… زبان و طنز وی را بی‌گمان قلهٔ شایستگی‌های ادبی کارهای او و سازندهٔ سبک ویژه اش. درستی و پیراستگی و روانی و شیوایی نثر و زبان او، در این زمانه که سرسری‌نویسی و پرنویسی و یاوه‌نویسی سکهٔ روزست، چنان خوش می‌درخشد که به خواننده حظی دوچندان می‌بخشد…. و در بسیاری از داستان‌هایش طنزی گاه نرم و نازک و گاه خودنما حضور دارد؛ چنان که می‌شود گفت طنز یکی از شگردهای خوش‌دست شدهٔ نویسنده است. طنز این داستان‌ها نه فقط در بیان راوی و حرف و کلام و گفتگوی شخصیت‌ها که بیشتر در یافتن و پرداختن و نمایاندن شخصیت‌های کژ و کوژ و نیز یافتن و برساختن موقعیت‌های مضحکه است. برای نویسنده‌ای چون او که شناگر آب‌آشنای دریای زبان فارسی‌است و گوش‌رشگ برانگیزی دارد، طنز در کلام از راه به کارگیری درست و به‌جای طعنه و متلک و نیش و کنایه و دیگر ترفندهای زبانی چون بذله گویی و مضمون کوک‌کنی کاری سخت نیست. اما آفریدن شخصیت‌ها و موقعیت‌های طنزآمیز کاری کارستان است که هم ذوق می‌خواهد هم تمرین. خوش طنزی مهشید امیرشاهی چنان است که می‌توانم با خیال راحت ادعا کنم که آن را از دو استاد طنز قزوین، عبید و دهخدا، به ارث برده است.»

نقد
نقدنویسی یکی دیگر از جنبه‌های ثابت فعالیت ادبی مهشید امیرشاهی است. وی در نگارش نقد بسیار صریح است و در این زمینه پروای شهرت یا منزلت رسمی نویسنده‌ای را که اثرش موضوع نقد قرار گرفته، ندارد. معیارهای اصلی او در سنجیدن هر اثر در درجهٔ اول تسلط بر زبان است که وی مادهٔ اولیهٔ کار ادبی می‌شمرد. این سختگیری در مورد دیالوگها که بعد اجتماعی زبان را در اثر منعکس می‌سازد، وجهی تجربی و جامعه شناسانه می‌گیرد. پرداختن به انسجام ساختار اثر، چه داستانی و چه غیرداستانی، یکی دیگر از ابعاد نقدهای وی است. او کاربرد کلیشه‌های ادبی و دادن شعارهای سیاسی را نقطهٔ مقابل آفرینش ادبی و راهی آسان و پیش ساخته برای نویسندگی و کسب شهرت میشمارد که باید با آن مقابله کرد. مهشید امیرشاهی جدیت در نقدنویسی را از عوامل اساسی پیشرفت ادبیات می‌شمرد و در مصاحبه‌ای با جواد مجابی (پس از انتشار سار بی بی خانم) گفته است:

«نداشتن منتقد خوب یکی از علل عمدهٔ ناشکوفایی است. علاوه بر اشکالاتی که در اینجا برای داستان نویسی وجود دارد… نبودن داوری‌های صحیح نیز مشکلی دیگر است. هنرمند با دلهره و تردید اثری به وجود می‌آورد، این اثر نقد نمی‌شود و اگر تصادفاً بشود از روی غرض و مرضی است. پس داوری در آخر کار با خود نویسنده است. اگر کتاب نویسنده فروش رفت و سر و صدایی کرد مغرور می‌شود و اگر با پاسخی شایسته روبرو نشد به کار ادامه نمی‌دهد و این هر دو به ضرر نویسنده تمام می‌شود. شک نیست که ناقد نکته دانی که راه جلو پای نویسنده بگذارد نداریم و همین مشکل اصلی در جا زدن نویسندگان ماست.»

ترجمهٔ آثار
برخی از داستانهای کوتاه مهشید امیرشاهی به زبان‌های مختلف ترجمه شده است. از این جمله است:

به انگلیسی
داستانهای سوری (خانواده آیندهٔ داداش، پدربرزگ من می‌شود نوه عمهٔ مادر این آقا، پارتی، مجلس ختم زنانه، اسم گذاری بچهٔ سیمین، اینترویو، پیتون پلیس، پیکان پلیس)

Suri & Co

Translated by J.E. Knörzer

University of Texas Press, 1995

برای خواندن نقد رابین فرند در باره آن (لینک) http://home.earthlink.net/~rfriend11/suri.htm

لابیرنت

Strings of Beads

Translated by Michael Beard

Edebiyât

Vol II, n°۱, ۱۹۷۸

بعد از روز آخر

After the Last Day

Translated by John Green

A Walnut Sapling in Masih’s Grave

Heinemann, 1993

پیتون پلیس

Peyton Place: Tehran 1972

Translated by Micheal Beard

A Walnut Sapling in Masih’s Grave

Heinemann, 1993

آخر تعزیه

The End of the Passion Play

Translated by Minoo Southgate & Bjorn Robinson Rye

Modern Persian Short Stories

Three Continent Press, 1980

خانوادهٔ آیندهٔ داداش

Brother’s Future Family

Translated by Micheal Beard

Stories from Iran, A Chicago Anthology 1921 – ۱۹۹۱

Mage Publishers, 1991

بوی پوست لیمو بوی شیر تازه

The Smell of Lemon Peel, the Smell of Fresh Milk

Translated by Heshmat Moayyad

Stories from Iran, A Chicago Anthology 1921 – ۱۹۹۱

Mage Publishers, 1991

به فرانسه
Traduites par H. Kafi

نقاهت

Convalescence

بعد از روز آخر

Après le dernier jour

سار بی بی خانم

La ménate de Bibi khanom

صدای مرغ تنها

La trille de l’oiseau solitaire

Traduite par M. Ghaffari

یعقوب لیث عیار

Yaghoub-é Leyssé Ayyar

Traduite par Laetitia Nanquette

سار بی بی خانم

La ménate de Bibi khanom

Revue Europe, mai 2012

به آلمانی
باران و تنهایی

Ūbersetz ung von Martina Paduch

Regen und Einsamkeit

Die beiden Ehemänner

Herausgegeben von Bozorg Alavi

Rütten & Loening 1984

به بلغاری
مجلس ختم زنانه

Ludmila Yaneva

به چکی
نقاهت

Rekonvalescence

Nový Orient 7/71

فیلم
داستان «ساربی بی خانم» از مجموعه‌ای به همین نام توسط فرهاد شیبانی و با بازیگری خانم فرخ‌نیا (در نقش بی بی خانم) به فیلم درآمده است.

در سال ۲۰۱۱ مریم عرفان مستندی به نام «تجربهٔ نوشتن» در بارهٔ زندگانی ادبی و آثار مهشید امیرشاهی برای تلویزیون بی بی سی فارسی تهیه کرده است که چند بار از این رسانه پخش شده است. http://www.youtube.com/watch?v=7htGu2aVPRY

میتوانید گزیده ای از گفتگوی مریم عرفان با مهشید امیرشاهی را که در فیلم «تجربهٔ نوشتن» نیامده است، روی سایت بی بی سی بخوانید.

http://www.bbc.co.uk/persian/arts/2011/07/110715_mahshid_amirshahi_int.shtml

گزارش
داستان خوانی مهشید امیرشاهی در دو شهر آلمان (سپتامبر ۲۰۰۸). علی امینی نجفی (BBC)

http://www.bbc.co.uk/persian/arts/story/2008/09/080924_s-mashid-amirshahi.shtml

مصاحبه
مصاحبه با سیروس علی‌نژاد «زندگی کردن در زبان دور از دیار هم میسر است». اوت ۲۰۰۷ (BBC)

http://www.bbc.co.uk/persian/arts/story/2004/07/040701_pm-cy-amirshahi1.shtml

داستان خوانی و سخنرانی

در جلسهٔ بزرگداشت و تحلیل آثار در انجمن دو سالانهٔ ایرانشناسی در لندن در SOAS در سال ۲۰۰۶

دده قدم خیر http://www.youtube.com/watch?v=GqXmjwcoBkg

عروسی عباس خان http://www.youtube.com/watch?v=kirzr4Y7sfQ

افسانه‌های ایرانی عصر ما http://www.youtube.com/watch?v=gV2DheLrZfg

چرند و پرند http://www.youtube.com/watch?v=0WzNLwkvYdg

سخنرانی در دانشگاه برن (سوئیس) ۲۰۰۶

قسمت اول http://www.youtube.com/watch?v=Sof-6qL_BPs

پرسش و پاسخ http://www.youtube.com/watch?v=fJo247Zc6j8

بزرگداشت
شمارهٔ ویژهٔ مکث چاپ سوئد شماره ۱۰ تابستان ۱۳۷۲ (۱۹۹۳)

شمارهٔ ویژهٔ تلاش چاپ آلمان شماره ۱۶ آبان – آذر ۱۳۸۲، نوامبر ۲۰۰۳

جلسهٔ بزرگداشت و تحلیل آثار در انجمن دو سالانهٔ ایرانشناسی در لندن در SOAS در سال ۲۰۰۶

جلسهٔ بزرگداشت در دانشگاه سوربن فوریه ۲۰۱۳

جوایز
دو سال متوالی جایزهٔ بهترین ترجمهٔ کتاب کودکان از سوی شورای کتاب کودک

بورس دانشگاهی Rockefeller Fellowship در سال تحصیلی ۱۹۹۰-۱۹۹۱ در دانشگاه میشیگان

جایزهٔ سالانهٔ بیتا برای هنرهای ایرانی، دانشگاه استنفورد، ۱۵ نوامبر ۲۰۱۳

آثار
مجموعه‌داستان
کوچه بن‌بست (۱۳۴۵ – ۱۹۶۶)
سار بی‌بی خانم (۱۳۴۷ – ۱۹۶۸)
بعد از روز آخر (۱۳۴۸ – ۱۹۶۹)
به صیغهٔ اوّل‌شخص مفرد (۱۳۴۹ – ۱۹۷۰)
منتخب داستان‌ها (۱۳۵۱ – ۱۹۷۲)
داستان‌های کوتاه (۱۳۷۷ – ۱۹۹۸)
سوری و شرکا [برگردان انگلیسی] (۱۳۷۴ – ۱۹۹۵)
افسانه های ایرانی عصر ما (۲۰۰۹)

رمان
در حضر (۱۹۸۷)
در سفر (۱۹۹۵)
مادران و دختران (۱): عروسی عباس‌خان (۱۹۹۸)
مادران و دختران (۲): دده قدم خیر (۱۹۹۹)
مادران و دختران (۳): ماه عسل شهربانو (۲۰۰۰)
مادران و دختران (۴): حدیث نفس مهر اولیا (۲۰۱۰)

سیاسی و اجتماعی
هزار بیشه [مجموعه مقالات و مصاحبه‌ها] (۲۰۰۰)
یکرنگی [ترجمه کتاب شاپور بختیار از فرانسوی به فارسی] (۱۳۶۱ – ۱۹۸۲)

ترجمه
افسانه های عصر ما، جمیز تربر
خانم گرابی…، جمیز تربر
سطح زندگی، دوروتی پارکر
عقدۀ ادیپی من، فرانک اُکانر
معمای قتل مکبت، جمیز تربر
عروسی زید، طیب صالح
چار پارۀ اسکندریه، لورنس دارل
زندگی نامۀ آنتونیو گرامشی، جوزپه فیوری

ترجمه برای کودکان
مرغ سرخ کوچولو
چهار توله سگ
من چه هستم
افسانه های پریان
شستی
داستان های شب
جغرافیای طلایی
سه خرس
سه داستان شب
داستان اتم
مری پاپینز
کارتنک شارلوت