فرهنگی، هنری و ادبی

امروز : 6 اردیبهشت 1403

مَگِری یارِ آشنا ، مَگِری !

علی سپهرار

برای من مگری و مگو دریغ دریغ ، به دوغ دیو درافتی دریغ آن باشد/ حضرت مولانا

مَگِری یار آشنا مَگری! زخم ما خوب می شود مَگِری!

دوش اجساد رزم را بردند ، از نو آشوب می شود مَگِری!

نه بقیع از دوباره آباد است ، نه نبی یا که نایبش شادست

مَگِری زین تجاوز مسعود ، قبله معیوب می شود مَگِری

یا اگر منطقی ز خون خداست ، که عجم را دم از سلاله جداست

مَگِری این ز لطف سلمان است ، بر تو منصوب می شود مَگِری *

نشدی دست و پا و نامه کشان ، صاحب نام یک خلیج و نشان

مَگِری آب می خزد به شمال، چشمه مشروب می شود مَگِری

شاد و خوش باش و شاکر از دل باش ، زین همه نعمتت به منزل باش

مَگِری از رطوبت اشکت ، خانه مخروب می شود مَگِری

رفته برگشت و بُرده را بردند ، نذر و حلوای مرده را خوردند

مَگِری ور گریستی به غنا ، سرمه مرطوب می شود مَگِری

مَردی و از ازل بدهکاری ، آنچه بر جِر ز سفته ات جاری

مَگِری این غرور خانۀ توست ، غصّه مکتوب می شود مَگِری

مرد اگر کوه درد هم بودی ، باید آگه به چمّ و خم بودی

مَگِری مرد ، آب چهرۀ تو ، آب و جاروب میشود مَگِری

کُرِ همسایه روی خون لغزید ، همه از حلقِ خون فشان ترسید

مَگِری نذر ما برای تو بود ، گریه اسلوب می شود مَگِری

پسرم دخترم تو غوره مگیر ، ور گرفتی شتاب را نپذیر

مَگِری صبر کن بسی حلوا ، جمله مرغوب می شود مَگِری

مگر و آخر و اگر بگذشت ، دادِ زیرا به هم چرا پیوست

مَگِری فرق بینوا ؛ اما ؛ همه مضروب می شود مَگِری

با تظاهر بساط خود را چین ، نقش خود را چو پهلوانان بین

مَگِری پهلوان نمی گرید ، نوچه مجذوب می شود مَگِری

گر اساس جهان به نان و نمک ، آب را هم علاوه کن بی شک

مَگِری ورنه هم به دست وزیر ، بحرِ ما جوب می شود مَگِری

گوش چون کر شدی به صورِ غزا ، گشت سالارِ اکرم و والا

مَگِری ورنه خم قدش در رزم ، جنگ مغلوب می شود مَگِری *

دردسر گر ز جذر شاهان است ، باید آخر حکیم پردازد

مَگِری حاکم از بساط حکیم ، داغ و مغضوب می شود مَگِری

حقّ ما با گریستن گم شد ، سگ بزد زوزه جزو مردم شد

گر به وقتش امان و زوزه کشی ، اجر مطلوب می شود مَگِری

روستا زادگان دانشمند وزرا را به آبخور بردند

مَگِری پای چشمه آبی نیست ، گربه مکلوب می شود مَگِری *

مسلم و موسوی و هم ترسا ، بزدندی به دشنه هم سرها

مَگِری گور ما ز مرده تهیست ، مرده مصلوب می شود مَگِری

جمله قانونِ خانۀ تمکین ، شد فدایی به دلبر نَمَکین

مَگِری در مقام استدلال ، پای ما چوب می شود مَگِری *

بوده ایم از ازل درین زورق ، در قمار زر و ثنا به ورق

مَگِری دائماً به بخت تو نیست ، سفته زرکوب میشود مَگِری

اسبت امروز گر به دور نخست ، می نیَفراشت آنچه پرچم توست

مَگِری ، رنگ پرچمت روزی ، جمله محبوب می شود مَگِری

مَگِری روز دیگرت پیش است ، وان درختی که بهر درویش است

گرچه بی بر نماید او شاید ، بذر خرنوب می شود مَگِری !

* سلمان فارسی که از سوی عمر بن خطاب منصوب به حکومت کسری شد.

*وقتیکه شیپور غزا آهنگ زیر و بم کند
سردار افخم خم شود سالار اکرم رم کند!

* غرض کلبیون یا فلاسفۀ مانند دیوژانس است که چون بسیار فقیرانه زندگی میکردند به طعنه سگ صفتها یا کلبی ها نامیده شدند.

* پای استدلالیان چوبین بُوَد
پای چوبین سخت بی تمگین بُوَد / حضرت مولانا

بخش قصیده | پایگاه  خبری شاعر


منبع: سایت شعر ایران