فرهنگی، هنری و ادبی

امروز : 5 اردیبهشت 1403

ندا نوروزی

ندا نوروزی
ندا نوروزی

ندا نوروزی

ندا نوروزی

ساکن تهران است و از سال 88  شعر راشروع کرده
از سال 90 پا به کنگره ها و جشنواره ها گذاشته تعدادی از مقام های کشوری  ش عبارت اند از ؛

شمیم رضا. شهرداری تهران
دو دوره  جشنواره سوره مهر. کرمان و زنجان
دودوره کنگره هفتادو دوخط اشک.  اصفهان
آیه های جهاد.  زنجان
سوختگان وصل. تهران
رقص شمشیر جاهلی کرج
شهید اندرزگو. تهران
زنان عاشورایی مشهد
ریحانه  قزوین
ریحانه النبی عسلویه
ام البنین تهران
دروازه قافله عشق کنگاور
شعر رضوی رفسنجان
یاران محراب تهران
شعر فاطمی تهران
کانون منظومه تهران
حلقه ریان تهران
جهادگران تهران
کنگره ادبی سوره
و….

1

*برگزیده کنگره ادبی سوره*

داشت با روزگار سَر میکرد
پدرم مثلِ کوه ، محکم بود
بارِ یک خانواده، بر دوشش
شانه هایش، همیشه بی غم بود

میزد از خانه زودتر، بیرون
تا دمِ حجره با سحر،هم پا
ذِکر میگفت و باز بسمِ الله
تا که میرفت، کِرکِره بالا

چرخ ها را ، به راه می انداخت
چشمهایش، همیشه می خندید
تا که دستش، به کار می افتاد…
چرخِ این خانه ، خوب می چرخید

پدرم  می کشید، الگو را …
روی تن پوشِ  مردمِ این شهر
جای دستش، هنوز هم باقی ست…
ساده ، بر دوشِ مردمِ این شهر

تا که یک روز، با خودش فهمید
دخل و خرجش درست، یک به صدست
گرچه هر شب ، بهانه میدوزد….
باز ،حال و هوایِ خانه بد ست

پدرم، لحظه های آخرِ عمر…
کار و بارش، مگس پَرانی بود
چرخ های زمانه، بد تا کرد
گرچه ، خیّاطِ مهربانی بود

پدرم ذرّه ذرّه، از ما رفت…
در هیاهویِ روزهایِ رکود
بعدِ یک عمر ، مادرم فهمید
قاتلش، وارداتِ #چینی بود

#ندا_نوروزی

2

*برگزیده جشنواره شعر و داستان سوره مهر*

تا وقتی مث ِکوه پشت منی
یعنی عاشقی مون به بار اومده
نیازی به تقویم و تاریخ نیست
تو وقتی بخندی بهار اومده

زمستون نگاهش رو می بنده و
زمین ،آسمونو صدا میکنه
تو میخندی و باز دستِ خدا
لبِ غنچه هامونو وا میکنه

دوباره دوتامون هوایی میشیم
با بوی گلای توی باغچمون
هوایی که میگن واسه عاشقاس
همین حسّ پیچده تو کوچمون

درو وا کن و دل به دریا بزن
یه روبوسی گرم کن با بهار
بیا با هم این حسّو تمرین کنیم
شبیه دو تا عاشق بی قرار

چشامونو می بنده بارون ولی…
نشون میده راهو بهم،شونه هات
از این آسمونی که ما زیرشیم
چقد عشق میریزه رو گونه هات
 
نیازی به تقویم و تاریخ نیست
هوا با نگاهت کنار اومده
تو میخندی و شک نداره دلم….
زمستون تمومه ،بهار اومده

#ندا_نوروزى

3]
خلیجِ همیشه فارس

حاشا نکن زیباییِ نابِ خلیجت را
امواجِ شورانگیز و بی تابِ خلیجت را

افتاده شب در دامِ گیسویِ پریشانش…
باید تماشا کرد، مهتابِ خلیجت را

هر قایقِ خوابیده درآغوشِ یک ساحل
 می بیند از فرسنگ ها، خوابِ خلیجت را

باهرسحر، نوری به پایش سجده خواهد کرد
خورشید پیدا کرده، محرابِ خلیجت را

کوچِ پرستوها چه زیبا میکند گاهی…
در نقشه ی جغرافیا، قابِ خلیجت را

میناب،کارون و جراحی ،دالکی، اروند…
جاری کن از این تُنگ ها،آبِ خلیجت را

با ماهیِ دربندِ دریایِ خروشانت…
 گاهی بِرَقصان، موجِ گردابِ خلیجت را

صیدی که افتادست در این بند،آزادست
بالا بیاور پارس، قُلابِ خلیجت را

ندا نوروزی

4
#هیئت_زهرایی

*برگزیده سه کنگره فاطمی*

تا دمِ آخر این قلم بانو،گریه ای بی صدا نخواهد کرد
هرچه شاعر غزل بگوید،باز،حقّتان را  اَدا نخواهد کرد

یادتان هست بی گمان بانو،من همانم که در حسینیّه…
قول میداد بعد ازین دیگر،دست، از پا، خطا نخواهد کرد

تو همانی که هرکه میخواهد،میتواند صدا کند : مادر…
من همانم که عاشقانه تو را، غیرِ مادر، صدا نخواهدکرد

گرچه فرزندِ ناخَلف،امّا، چای ریزِ  زنانِ هیئتی ام…
شک ندارم که مِهرِ فاطمی ات،  خوب و بد را سَوا نخواهد کرد

با خودم فکر میکنم گاهی، در تبِ زخمِ کهنه ای کاری…
غیر از این چایِ روضه ها چیزی ،دردِ ما را دوا نخواهد کرد

دختری دَست بَر دلِ دیوار، میرساند کِشان کِشان، خود را
حَتم دارد که دکتری دیگر، حاجتش را روا نخواهد کرد

از غمِ روضه ی درودیوار،میرود باز مادری ازحال…
تَرسم اینست، بعدازاین نامت،با خیالش،چه ها نخواهد کرد

دورتا دورِ این حسینیّه،کفش های زنانه ای خاکی…
هیچ دستی، از آستانِ شما، بندِ ما را جدا نخواهد کرد

با همین حال و روزِ بارانی، عهد بسته، همان که میدانی
در میانِ هجومِ طوفانها،چادرت را رها نخواهد کرد

ندا نوروزی

5
برای مادران شهدا

*برگزیده کنگره ادبی ام البنین*

بَر هم بزن آرامشِ آشوبگرها را
روکُن برای دشمنان،شقُّ القَمرها را

مثلِ همیشه چادرت را سَرکن و بگذار…
درهم فرو ریزد ، بساطِ بی سپرها را

دیگر زمانِ خوابِ راحت نیست،وقتی که…
بیدار خواهد کرد دشمن،بی خبرها را

آئینه دارِ خانه،بُغضت هم تماشایی ست
وقتی تماشا میکنی فصلِ ثَمرها را

چون سَرو، بار آورده ای، گلهای باغت را
این جنگ گلچین کرده آری، باهنرها را

پا میگذاری روی احساسی که میدانم
خَط میزنی از خاطرت،امّا ،اگر ها را

هرچند میدانم پس از این ،کنجِ پستوها…
بیدار می مانی تمامِ این سحر ها را

آب و گلاب و آینه ، یک ساک، دلتنگی
وا میکنی با دستهایت،  بال و پرها را

لب تر کن امشب تا ببیند جنگ،بانو جان…
بر شانه ی سربازها، إِذنِ پدرها را

ام البنین وار از دلت تا قلبِ دشمن باز…
راهی کن امشب مادرِ باران، پسرها را

ندا نوروزی

6
برای مدافعین حرم

*برگزیده دوکنگره ادبی ایه های جهاد و حرمت حریم حرم*

میانِ هق هقِ باران، شهید آوردند
دوباره از دلِ طوفان، شهید آوردند

شکسته بغضِ گلوگیرِ کوچه ها امشب
سوارِ سیلِ خروشان ،شهید آوردند

نسیم عطرِ حرم ، ردِّپایِ خاکی ها
به رویِ شانه یِ گردان ،شهید آوردند

برای زخمِ تنِ این جهانِ سردرگم…
برای حالِ پریشان ،شهید آوردند

شنیده میشود از عطرِ حُسنِ یوسف ها
که از حوالیِ کنعان، شهید آوردند

صدا به گوشِ خیابانِ بی نشان برسد
از آستانِ شهیدان ، شهید آوردند

دوباره از حرمِ امنِ خواهرِ باران….
به مرزِ خاکیِ ایران، شهید آوردند

خبر دهید به یعقوب ها ،که یوسُف را ….
به پاسِ اینهمه هجران، شهید آوردند

ندا نوروزی

7
#سردار_سلیمانی

قُرص کرد او، دلِ جهانی را، زیرِ قولش نمیزند هرگز
مرد شاید سَرَش رود امّا، زیرِ قولش نمیزند هرگز

بَر تنش زخمِ کهنه ای کاری، تا به امروز جان به کَف، آری…
حتم دارد جهان که او فردا، زیرِ قولش نمیزند هرگز

گرچه اینروزها فراوان است،حرفِ مردانه بر زبان ،امّا…
مرد یعنی همان که بی پَروا، زیرِ قولش نمیزند هرگز

مرزِ اروند، قلبِ کردستان، در حَلب یا دمشق، خان طومان
هرکجا هست، بی گُمان آنجا، زیرِ قولش نمیزند هرگز

اینطرف وعده های آزادی، آنطرف لحظه لحظه جانبازی
داده با خونِ عاشقان  إِمضا، زیرِ قولش نمیزند هرگز

حُججی، صَدرزاده ،بِلباسی، باغبانی، شهید بِیضائی
آنکه جان میدهد در این بَلوا،زیرِ قولش نمیزند هرگز

روی دوشش، نشانِ سردار ست ،حافظِ خونِ این شهیدان ست
هرکه مانندِ حاج قاسم ها، زیرِ قولش نمیزند هرگز

از حَرم عطرِ سیب می آید، بانگِ فتحٌ قریب می آید
میرود پرچمِ حرم بالا ،زیرِ قولش نمیزند هرگز

نقشِ زیبای کُلناعبّاس، روی سَربند عاشقان یعنی…
مرد شاید سَرش رو امّا، زیر قولش نمیزند هرگز

#ندا_نوروزی

8
بانوی قم

*برگزیده کنگره زنان عاشورایی*

بگذار دلم ، درپیِ تکرارِ تو باشد
همسایه ی دیوار به دیوارِ تو باشد

بگذار که خالی شود این بغضِ زمین گیر
هرچند قرار ست که سربارِ تو باشد

ای کور شود ، چشمِ دلِ ناخلفی که…
در آینه ی خود، پیِ انکارِ تو باشد

از شرِّ حسودانِ حرم، هیچ غمی نیست
جایی که یلِ توس،علمدارِ تو باشد

ای خواهرِ بارانیِ سلطانِ خراسان
خرّم شود آن خاک که، گلزارِ تو باشد

از کنجِ کویری که پُراز ظلمتِ شب بود
شک نیست که قم، حاصل ِ انوارِ تو باشد

هرچند که خواهر به برادر نرسیده ست…
بگذار که شهری، همه عمّارِ تو باشد

خوش بر دلِ آن یوسفِ گمگشته که هربار…
در غربتِ  قم، بر سرِ بازار تو باشد

ای دخترِ موسی، به دلِ نیل بزن تا…
این صیدِ به جا مانده، گرفتارِ تو باشد

ندا نوروزی

9
برای شهید علی اندرزگو

*برگزیده کنگره ادبی شهید اندرزگو*

از پنجه ی گرگانِ وحشی، قلب دنیا خون
در لابه لایِ موج هایِ گرم دریا ، خون

لب تشنه ی جامِ شهادت بود، چشمانت
افطار کردی روزه ات را لب به لب با خون

خانه به دوشِ هر دیاری در دلِ طوفان
مانندِ مجنون داده ای در راه لیلا ، خون

اندرزگوهای فراوان از تو در این شهر…
در لابه لای چشم های دیوِ رسوا ،خون

هرگز تورا نشناخت، دنیای مترسک ها
چیزی که دید آنروز دشمن از تو ،تنها خون

خون واژه هایت مانده در آغوشِ این تقویم
بعد از تو پیدا کرده درتاریخ، معنا ، خون…

این انقلاب اندرزگوها از تو خواهد ساخت
تاهست، در دیواره ی رگ های دنیا ،خون

ندا نوروزی

10
شهدای حله

*برگزیده کنگره ادبی سوختگان وصل*

هنوز آهِ دمادم، در گلویِ روضه خوان باقی ست
میانِ کاروان ، شب گریه های این وآن، باقی ست

هنوز عطر گلابی ناب،از خاکستر گل ها…
به رویِ  شانه های داغدار آسمان باقی ست

اگرچه در میانِ شعله ها ، گم کردمت امّا…
نشانت، در میانِ جاده های بی نشان، باقی ست

نجف،کرب بلا، حلِّه ، چه فرقی می کند وقتی…
که امواجِ شهادت در نگاهت، بی امان باقی ست

هراسی نیست از خشمِ تبرهای جنون، هرگز
درون قلب هامان، ریشه های ارغوان باقی ست

چه خواندی در گذر از آن عمودستان ،شب آخر …
که ردِّ پای تو ، سمتِ افق ، تا بیکران باقی ست

صدای هق هق ت ،باقی ست، در پستوی موکب ها
شتابان می روی اما سکوت این جهان،باقی ست

 میانِ زائرانِ اربعین ، با نام تو،  آن شب…
به پایان آمد این دفتر، شهادت همچنان باقی ست

ندا نوروزی