این که نقاب مرا نهاده به صورت کیست ؟ که نتوان شناخت سیرت او را بر تن من حکم است و حلق نداند راز حضور مرا و غیبت او را جان و تن من ، طعام روز و شب اوست…
این که نقاب مرا نهاده به صورت کیست ؟ که نتوان شناخت سیرت او را بر تن من حکم است و حلق نداند راز حضور مرا و غیبت او را جان و تن من ، طعام روز و شب اوست ضعف من است این که زاده قوت او را جسم مرا چون جذام کهنه جویده ست چاره نجویده کسی جراحت او را باده ی خون منش کشانده به مستی ذلت من آفریده لذت او را دشمن من ، جاگزیده در بدن من نفرت من ، بیش کرده نخوت او را بر سر آن است کز تنم بکند پوست تا بستایم همیشه ، قدرت او را وای که چون از درون من بدر اید اینه حس می کند کراهت او را جمجمه ای با دو چشمخانه ی خالی است وین همه زشتی ، قزوده هیبت او را اسکلتی پیر ، زاده می شود از من منتظرم ساعت ولادت او را
گروه کتاب پایگاه خبری شاعر
منبع : درج
منبع : درج