فرهنگی، هنری و ادبی

امروز : 6 اردیبهشت 1403

هدیه قلی یار

تصویر تست
تصویر تست

هدیه قلی یار

هدیه قلی یار 
متولد ۱۳۶۵ شهر گرگان
نام پدر رضاقلی
تحصیلات کارشناسی ارشد علوم ارتباطات احتماعی
شروع فعالیت ادبی از سال ۱۳۹۵
در کارگاه عریانسیم
در مکتب اصالت کلمه هستم

1
فراشعر «ضمیر فرا آگاه»

_«در چشم برکه ها
انعکاس ماه لبهای توست گویا ؟؟»

_«در آغوش مخملین ابر خفته ام
و در مسیر ستاره ها
چه بی پروا …….
یک به یک
شمع ها»

_کاش دمی آسوده خاطر شویم

_«میان میلیاردها حنجره
که تشنه ی خورشید بودند
ناگهان تابید الماس نگاهش»

_ «دگر آگاه ؟»

نا

و
ق س
ه ا

را به تکاپو وا داشته

”مرحبا ای هدهد هادی شده

در حقیقت پیک هر وادی شده ”

_«به زلالیت زیر شاخه ها خواهیم رسید »

«در ورای عریانی
یک جنس
در سومین ترکیب اهورایی»

توجه توجه:

ما را میان سماعی عاشقانه
همراهی کنید

?
” بومرنگ ”

هستی پرگار

آفتاب نهال

کلمه انسان

?

چشم قلب

فرا مرد فرا زن

?

-«در آغوش اردیبهشتی ات
بنفشه ای کبود می روید
هم خانه
خزان میشوی و
هزار کبوتر
گریان در مسیر آسمان
وارونه پر میکشند
قفس نام دیگر توست
حک شده بر سقف رویاهایت»

 

-«دست نگه دارید لطفا
خط خواهد خورد
تکه ای از متن
در یک چکاب کامل»

-«ما هرگز صید نخواهیم شد
در فروروی
از نظرگاه ها و
وقتی که اتلاف
نمی شود دیگر..

برگه هایی از تاریخ را که
موریانه ها

ج _و _ی _د _ه اند

تنها حروفی مقدس به
نفس های پاکش
آراسته خواهد کرد

-«آه ای عامل وراندازی نقابها
در قرن
سایه روشن ها»

پدر سالار می شود
مادر سالار تر
و فرزندی
برخاسته با شمشیر
در تسلسلی باطل

-«اقرارنامه ها »

-«پیوست آیندگان شود لطفا»

?

یک گردن آویز درخشان بر گلوی
خطوط باستانی
آن تخت که
معرف حضور هست ..

خودنمایی روای

_«در چرخش مدام شب و روز
او از نسل همانها بودند
که استخراج کرد کلمه را »

«برون لفظ ممکن نیست سیر عالم معنا

به عریانی رسیدم تا درون پیرهن رفتم»

?

دیروز :

عکس

قندپهلو

حجله

کفن

?

امروز :

ملودی

حریر

عروس

رقص

چشم

بوسه
?

قاب شکسته

جاده یک طرفه

? ?

در قابی پهناور به وسعت کهکشان
حلقه ی هستی بخش
مردمک هایت را
می جویم و
در سرپناه گندم گون رویا
آواز هزاردستان
سر می دهم
آنجا که اولین و آخرین
وعده گاه لبخندهایم خواهد بود.

بازوبند انکار
سگرمه هایش در هم
و
در وسواس چند وجب قدرت
می کوبد قدم های سربی اش را

در کلافی اینچنین سردرگم
کارخانه ها تولید انبوه
خون مردگی می شدند

_«عصیان این تندیس ها
را چه کسی به خون
نشاند»

_«شاخصی معتبر از
یک نوای تنبور مانند
که جلا داده تمام سرمای
خاک را»

دیالوگ ها همه رهسپارند
در دالانی مشعشع

_تعبیر زیبای آفرینش_

_«این ندای
یک مونولوگ است »

-” وَ مِنْ کُلّ‏ِ شَیْ‏ءٍ خَلَقْنا زَوْجَیْنِ لَعَلَّکُمْ تَذَکَّرُونَ‏ ”

این متن را
که تحفه ایست
به تمدن های آوانگارد..
کلمه کلمه
در راوین متعدد اتفاق می افتد..

2
در حصار روز
هزاران پنجره فریاد
بر حنجره ای تب کرده
رکوع می کنند

تا از صفحات سرخ گون تاریخ
نوای آزادی
بر سلولهای زنده زمین مشق شود

3
فراشعر ” عطش تاریخ ”

 

یک ورق به پشت دشت برمیگردیم ،
« رادمردی
که در نیایشی عظیم
پیمایش می کند
از فرات و نیل
انجیل و تاروت و….»

”کلمه الله هی العلیا ”

-«سرش ؟»

_«راویان همه
انگشت به دهانند »

و تاریخ تنها یک کلمه بود
که با هیجانی سرشار
پرندگان را پر داد…..

?

تنها یک وجب فاصله
میان
آب و
آتش و
جنون ..
تنها یک خط تا شراب نور

هلال ابروها

نگین‌ ماه

-«انالحق ؟»

-«هو الحق ..»

-«سنج ها »

-«به صف »

-«کودکان ؟»

-«مویه کنان »

نخل ها ذاکر

-«سیاه جامه گان »

-«بر هر گذر»

یک دهه بیقراری

هزار ابر عاطفه

_«چه خبر شده ؟!»

_«ندید بانو جز زیبایی»

شیهه اسبها
و راویان خشمگین
حقیقت را گردن زدند

-«ندیدند ..»

-«و ندیدیم »

نور والضحا
هفتادو دو
شریان تپنده انسانیت
و یک به یک
به خداوند بر می گشت
خونشان٬
و غنچه های خونین
که برای
لالایی فرشتگان خواب شد
آه …….

-«صحنه ها آراسته به یقین »

-«ما مآمور غمیم »
دست ها
گل آلوده
در تلآلو
یک قطره باران ..
?

-«خلق چو مرغابیان زاده ز دریای جان

کی کند اینجا مقام مرغ که از آن بحر خاست»

?
فصل خون :

عشق

آیه

سرنیزه

?
فصل فصاحت :

خطابه خواهر

دشمن زرد

طلوع آفتاب
?

فصل قصاص :

فریاد مختار

قاتلان لرزان

دشت خون

?

دست ها بریده

مشک به دهان

-«عالم تاب است
ماهی
که بر آسمان بنی هاشم
طلوع کرده است »

پله
پله
به

د
و
ع
ص

-«میاندیشد
دانای کل را
پشت سرش آب نریزید
برنخواهد گشت »

سماع اشک ها

-«بهاری در پهنه بیابان »

??

-«گلویمان خشک شده »

-« آبی نیست »

رقص شمشیرها

-«ما عبور سایه هاییم
و در تقابل صورتک هامان
شکار یه مشت گندم..»

-«نفرینمان باد
ما و ننگ دو دنیا»

در خاکستری یک قاب
ناقوسی
به شکوه نگاهت
آونگ شده است …

و از آستانه پروانه ها
تمنای آغوش
سرازیز می شود ..

ارواح عاشق
شمعها در باد
?

«تاریخ ساکت لطفا !!
ما از ادراک
فلسفه آب خارجیم
و خنکای ریاحین باد
و عریانی صدای ناقوسی
که هرگز از حرکت نخواهد ایستاد »

قصه ای که تکثیر می شود
متن به متن
حاشیه به حاشیه

4
خون بهای چشم های توست
شرابی که
در هر ثانیه از شب
چون باروتی از هم می شکافد
خطوط به هم پیوسته انتظار را
و
در انعکاس آبی باران
مانند هزار ملودی فریاد
مبدل به صعودی ابدی می شود

5
به آدرس…

کد پستی :
136…..

_برچسب کالا ؟؟
_زمان به وقت اکنون
_نه جاری ام در خویش
تهی تر ازلحظه های
با شکوه اخوان
_((تو را من چشم در راهم))
_نیما ؟؟
_نه همه عمرم….
?

صدایت سه بعدی
کالایی شدنم سلب مسئولیت از تو ….

کاریزماتیک ات گردن اویز سلولهایم
_نزاییده ام جز تو
_ای خطی از هزاران هزار

 

آواز قو …
کوچ پرستو..
از دور صداست…تنها صدا
_می شنوی؟!

_رقص تار های صوتی…
بر گوشه گوشه تنهایی ات
تار
تاری
تاریکی
_تنهایی آه بی صداترین مصوت جهان …
_بر جانم بپوشان زخمهای..
_من وشما نداریم که..
??

تکه تکه
آیینه ها بر سقف روزهایت آویزان
_از آفاق می آیی؟

_از روزنه نگاه هفتادو دوملت.از تاریخ
دوایر متحدالمرکز تن را پیچیده در من
بچرخان کلیدهای بسته دهانم را
_از آفاق می آیم

?

کفش هایم را بپوش
در منتها الیه من ,
عریان سکوتم تقدیم به….
_چشمان فاصله
ما را می پاید…
_خستگی فاصله را دور زده از متن میافتد
_(ان الانسان لفی خسر )
?

بر نوک پا ایستاده سالهایم
قدتان به درازنای اعجاز نخواهد…..
_استعداد درخشان رنگ
_ از رخشان پرید…

 

منوی روح:
_چیست؟
اندکی ، مرکبات اندوه ،
میوه عرفان …
کمی هم ، رنگینه های قوم سامی…
چند سطر بعد را…
کمی تکنولوژی زیادیش زیاد است …
_ آواز دشتی شجریان…_جریانی شناورم
_در شیارهای تاریکی ؟؟
_در پگاه میخندم بر باورت سبزینه چشم…
سبزینه صورت
نگاه سبز توست که نوروز را وام دار خودش کرده است…
_ استخوان هایم

 

_ خزر خیز موج هاست
دریایی زورق های
جنوب عادت ها
چه داغدیده
_نمیدانستم

_آه ای زاگرسین ناجی …
امیدوارانه میکاوم ات در قاف ها…

?

_تنهایی بی صداترین مصوت جهان
_این را گفته بودم راوی
_راوی نیستم
??

مهاجر تن خسته
بی آشیانه بهاری ترین دستان
که نه آسمان
نه بهشت
_هشتی حیاط خلوتم در تو
تنگ گرفته اغوش

 

_پست مدرنیسم عاطفه_
نجوای شبانه ام
به روز هم کشیده…..
به روی روانداز خیال
_پست مدرنیسم عاطفه_

آه ای خاکسترین اعجاز
سبز ترین لحظه…

و می روید
به روی تمام پاکت های جهان
١٣۶…
_اما…
_لرزیدن نامفهوم چشمانت؟!
_تمام معشوقه ها
از تمام آدرسها کوچیده اند
عاشق عزیز