فرهنگی، هنری و ادبی

امروز : 5 اردیبهشت 1403

هزار خوشه عقیق

چو عکس یار دراینه ی جهان افتاد خروش و ولوله در جمع عاشقان افتاد ز یک نگاه که در باغ آفرینش کرد شکوفه را به چمن آب در دهان افتاد نگر به کاتب خلقت که از…

چو عکس یار دراینه ی جهان افتاد
خروش و ولوله در جمع عاشقان افتاد
ز یک نگاه که در باغ آفرینش کرد
شکوفه را به چمن آب در دهان افتاد
نگر به کاتب خلقت که از کتابت او
هزار شعشه در خط کهکشان افتاد
به مهر و مه نگاه کن که از خزانه ی غیب
دو سکه است که در دست آسمان افتاد
ز شرم چهره ی او صد هزار پرده ی رنگ
به باغ های گل و دشت ارغوان افتاد
ببین میان زمرد هزار خوشه عقیق
اگر نگاه تو بر شاخه ی رزان افتاد
انار را بنگر دانه سرخ و پرده سپید
چو آتشیست که بر روی پرنیان افتاد
حدیث او به چمن از زبان برگ شنو
کجاست گوش که ذکرش به هر زبان افتاد
دل چو اینه پر نقش شد ز روی نگار
ولی سیه دل بیچاره در گمان افتاد
قسم به مردم چشمن هر آنکه عشق نداشت
به هر کجا که شد از چشم مردمان افتاد
حضور ما چه بود در فراخنای وجود
چو قطره یی که به دریای بیکران افتاد
چو غنچه ریخت به خاک چمن ز تیر تگرگ
سرشک خون شد و از چشم باغبان افتاد
مکن ملامت پیران و زین کمند بترس
بسا جوان که چو تیری در این کمان افتاد
به خون دل زده ام غوطه کاینچنین گلرنگ
هزار نقش معانی به هر بیان افتاد
زدند فال سخن هر زمان به نام کسی
ببین که قرعه به نام من این زمان افتاد

گروه کتاب پایگاه خبری شاعر


منبع : درج