فرهنگی، هنری و ادبی

امروز : 6 اردیبهشت 1403

چهل شمع فوت شده

محمد جواد صابری

برای بالا امدن جنون تنت
برای چاقو های شکسته درون کمرت
به خاطر نبود سقف روی سرت
برای حرف های مست شده در دهنت
به خاطر سیگارو عرق کردنت
به خاطر غزل های حبس شده در دهنت
برای مرده جامانده توی پیرهنت
برای وا شدن زخم های توی تنت
برای تماشای هزارباره فیلم پدر خوانده
برای قهوه سرده شده،موقع صبحانه
برای آنهایی که در سرت مور مور می شوند
به خاطر ان هایی که از تو هی دور می شوند
مقدر است که رنج کمی بیشتر بشود
مقدر است که اندوه تو مستمر بشود
مقدر است بمانی و زندگی بکنی
که تا هوا می اید دوندگی بکنی
شبیه آدم از یاد رفته ای که دلش
دور هزارتا خبر ناگوارپیچیده
شبیه نگاهی که تنش روی ریل پیچیده
که بوی تنش تو هزار قطار پیچیده
شبیه مین خنثی شده ای شده ای
که مانند صدای انفجار در سرش شده ای
چهل شمع فوت شده ای لعنتی
تویی و ساعتی با این سکوت لعنتی
چهل شمع لعنتی توی سرت
که تو فوت میکنی وچنان حرف می زند پدرت
چهل دندان شکسته تو دهنت
چهل پوکه خالی فلزی در بدنت
چهل زخم که در تنت پیچید
چهل بوسه شلاقین که بر لبت پیچید
چهل پل درهم ریخته روبه روی سرت
چهل عنکبوت گاز گرفته در جگرت
چهل بار زمین خوردن و بلند شدنت
چهل مرتبه به روی طناب دار شدنت
میان انگشت های آهنینم مچاله شدی
به رویاهات چسبیدی و چهل ساله شدی
تقدیم به پدرم! ((دوستت دارم))
به استقبال از ابراهیم پور
م.ص

بخش مثنوی | پایگاه  خبری شاعر


منبع: سایت شعر ایران