یاسر مهرآبادی آرانی
یاسر مهرآبادی آرانی
شهرستان آران وبیدگل
متولد ۱۳۵۷
فوق لیسانس ادبیات
دارای دو مجموعه شعر
آواز بی برگی انتشارات گنج عرفان ۱۳۹۳
تو آغاز هزاران بیتی انتشارات انجمن قلم ایران ۱۳۹۲
دبیر آموزش وپرورش
1
دلخسته از آنانم و دل کنده از این ها
آواره ام از نسل غریبانه ترین ها
بگذار همین چند وجب خستگی ام را
از دوش بگیرم بسپارم به زمین ها
آن قدر هراسانم وآن قدر هراسان
آهوی شتابنده به آغوش کمین ها
یکبار به آن جاده که باید ندویدم
کافی ست مرا حسرت وافسوس همین ها
یک لحظه در آیینه نظر کردی ویک عمر
سرگشته آیینه شدند آینه بین ها
آوازه ی بازاری ونایاب ترینی
بازار توگرم است به ما خاک نشین ها
2
خدا کند که به آن روزگار برگردم
از این تمدن غمگین به غار برگردم
چه ارتفاع بلندی ست عشق می خواهم
سری بلند بگیرم به دار برگردم
زمین محاصره در بی حصاری ست بگو
چگونه می شود از این مدار برگردم
منم تلاطم رودی که آرزو دارم
به زادگاه خودم کوهسار برگردم
چقدر زل بزنم خلوت خیابان را
چقدر خسته وچشم انتظار برگردم
چه خوب بود پروبال بود تا من هم
خزان که شد بروم با بهار برگردم
3
تنت به روشنی جویبار می ماند
لبت به غنچه سرخ انار می ماند
نه من !که هر که در اندیشه تومی افتد
خمار می شود ودر خمار می ماند
رهاتر از همه بادهاست گیسویت
به دل فریبی صد آبشار می ماند
قفس که دست توباشد چه جای دلتنگی ست
خوش آن اسیر که دراین حصار می ماند
پرنده می رود و شاخسار می خشکد
فقط صداست که بر شاخسار می ماند
که گفته تلخ تر از انتظار چیزی نیست
دلم خوش است که چشم انتظار می ماند
4
بی آنکه فروریخته ویران شده باشی
سرسبز برقصی وزمستان شده باشی
هم آتش آن عشق گلستان شده باشد
هم سوخته در باغ وگلستان شده باشی
انگشت نمای همه شهر تو باشی
گمنام ترین آدم دوران شده باشی
مرداب شوی گوشه یک دشت بیفتی
اندازه یک رودخروشان شده باشی
در حسرت آغوش تو ویران شده باشم
در خلوت آغوش که مهمان شده باشی
حیف است که ای کوچه پرخاطره من
در عصر مدرنیته خیابان شده باشی