فرهنگی، هنری و ادبی

امروز : 31 فروردین 1403

حسادت از نوع شدید/داستان کوتاه طنز/سال نو مبارک باد /مهرگان


یا لطیف

– گمشو برو بیرون خودت کم بودی سگم آوردی توی خونه
– خانم بذار توضیح بدم
– چی میخوای بگی؟هان چی داری بگی؟بازم همون حرفهای بی منطق گذشته
– که نگذاشتی بگم البته
– مسخره میکنی ؟خوبه زبون داری به اندازه خُرطوم فیل
– که فقط باهاش آب میخورم ههههه
– دیگه صبر تموم شده برو سگ لعنتی چخه اینو هووم نکرده بودی که کردی ببین چشم دریده چه پارسی میکنه حتما سگ ماده هم هست
– آره گفتم نژادش خوبه ازش بچه بگیریم
– ای وای مردکه دیونه همون توله های خودت بسه ،آخه توله سگ میخوایم چکار
– نازی سگم زنا همینطورند به جنس موافق خودشون حسودی میکنند ،حتی اگر مثل تو سگ باشه
– واه واه چه عشوه ای میاد از اون سگای هرجاییه،برو گمشو ببینم سگ هرجایی ولگرد
– خانم قربونت برم گوششو ول کن گازت میگیره تا حالا هم نگرفته نگاهش بیچاره به منه، ببینه چی میگم
– همینم کمه که این از تو اجازه بگیره ،اصلا میکشم ،قیمه قیمش میکنم،تیکه تیکش میکنم
– ولش کن زن چرا گازش میگیری ،وای نگاه کن انگار راستی راستی هووشو گاز میگیره
– آییییییییییییی گازم گرفت ،ای وای حالا هاری میگرم ،ای داد ببرم دکتر ،ماده سگ هرجایی منو گاز میگیری،رفتی پشت شوهر من غایم شدی، میگیرمت
– زن ولش کن لباس بپوش هردوتای شما را ببرم دوادرمون کنم آخ ببین چه گازی ازش گرفتی تموم گوشتو وموشو کندی
– چشمم روشن بعد از این همه کلفتی توی خونه ات حالا این ماده سگ از من بهتر شد،هق هق هق دستت درد نکنه خوب مزد دستمو دادی
– ای وای لباس بپوش تا ببرمت واکسن بزنی زود باش تا هاری نگرفتی که دوبرابر میشه
– وایسا آماده بشم
– ای داد بی داد آرایش کردنت دیگه چیه مگه میخوایم بریم عروسی
– چطور این سگه رو رُبان بستی و شیک وپیک بره بعد من مثل کلفت برم بیرون کور خوندی آقا بعد میگن برای همین مردش رفته ماده سگ آورده
– قربونت برم چه ربطی داره اون سگه تو آدمی وعزیز من
– قربون صدقه نرو که دیگه گول تورو نمیخورم از امشبم من میدونم با تو واین سگ
– خوب سوار ماشین بشید
– برو گمشو عقب سگ بی چشم رو برام اومده جلو نشسته ،برو عقب ببینم، چخه
– حرکت کنم حالا یا نه،کُشتی منو
– برو خبر مرگت دیگه زخمم داره سوز میده
– وزخم این سگه ببین چه زوزه ای میکشه
– برای اون دل می سوزونی، اینم سگت، برو گمشو بیرون
– وای خدای من سگ بیچارم، آخ رفت زیر اون ماشین
– به جهنم تا تو باشی براش دل نسوزونی اگر زیادی حرف بزنی خودتم میفرستم پهلوش اون دنیا ،حرکت کن برو
– چشم … بفرما خانم رسیدیم بیمارستان…

سعید مطوری/مهرگان
از سری داستانهای کوتاه

نویسنده : سعیدمطوری(مهرگان)

بخش داستان کوتاه | پایگاه  خبری شاعر


منبع: شعر نو