فرهنگی، هنری و ادبی

امروز : 6 اردیبهشت 1403

معرفی تارا محمدصالحی شاعر جوان سایت – شوان کاوه

سلام دوستان عزیز

در شعرهای محمدصالحی آنچه حرف اول را می زند تصویرسازی ست ، زبان شعرهایش ساده است و دربیشترآنها هیچ فضایی برای خواننده یا منتقد باقی نگذاشته است تا تفسیرهای مختلف و متفاوتی از آنها استخراج کنند ، درواقع اشعارش چندلایه نیستند تا خواننده مجبورشود وارد لایه های مختلف آن شود و به کشف هایی برسد که بعضا درذهن شاعر هم نبوده است. برخی سروده های شاعر شروع بسیار خوبی دارد منتها در میانه یا انتها نتوانسته است زیبایی آن را حفظ کند :

” عقربه را آنقدر می چرخانم
تا برگردند
به ساعت شروع تو
” سلام “

آنروزها را طوری شروع می کنم
که پایانش این روزها نباشند “

می بینید که شعر با چه تصویر زیبایی شروع شده منتها در انتها منحرف شده و تا سطح ” حرف زدن ” افت کرده است .

” آخرین جنگ جهانی هم
تمام می شود
به خانه ات باز نمی گردی
سرباز چوبی بیچاره

شاعر با دیدن ” یک مجسمه ی چوبی سرباز ” روی شومینه ، چه تصویر خوبی خلق کرده منتها در ادامه نتوانسته یک دستی شعر و زیبایی اش را حفظ کند :
هیچ بشقابی
برسرمیز شام
منتظر آمدنت نیست “
زبان در این سه سطر شاعرانه نیست و بیشتر به گذاره ای خبری شبیه است .

یا این شعر بسیار زیبا :

” مادرم پیامبری بود
با یک زنبیل پر از معجزه
یادم هست در اولین سوز زمستانی
النگویش را به بخاری تبدیل کرد ! “

چقدر ماهرانه از یک فرآیند تاریخی : معجزه ی پیامبران ، تصویر زیبایی از مادر آورده است ، ولی بعد از این آفرینش می توانست دستی بر سروروی آن بکشد تا بهترهم شود برای نمونه :
” پراز ” به باور من حشوست و همان ” زنبیل ” معنی پربودن را در خود مستتردارد و باز طبق روال قبلی که گفتم :
سطر ” یادم هست دراولین سوز زمستانی ” در حدو اندازه ی بقیه ی شعر نیست زبان از اوج به فرود آمده و حالتی خطی به شعرداده است .
البته در برخی سروده ها ، شاعر این توانایی را داشته که چهارچوب شعر وزبان آن را تا پایان حفظ کند و همین سروده ها وی را شاعری خوب نشان می دهد :

” کاش درد
آنقدر کوچک می شد
که پشت میز یک کافه می نشست
چای می خورد
ساعتش را نگاه می کرد
و باعجله می گفت : خداحافظ “

زبان تاپایان شعرتصویری ست و شخصیت دادن به درد که به برجستگی زبان کمک کرده و شعر خوبی خلق شده است .
یا این شعر زیبا :

” پدرم هیچ گاه
در مزرعه اش
مترسک نداشت
خیالش راحت بود
هیچ پرنده ای
زخم به لانه اش
نمی برد “
یا :

بریده ام از طناب ها و درخت ها
دیگر خودم را
از میخ آویزان می کنم
مثل کت خاکستری آقاجان … “

منتها کم و بیش نوعی ” شتاب زدگی ” در سروده های شان است ، از بحث ” نمانوشت ” یا شکل کتابت یا رسم الخط به شیوه ی امروزی اگر بگذریم که شاعر تقریبا در بیشتر سروده های شان رعایت نکرده اند ، در پاره ای از سروده ها یک واژه یا تعبیر ” ناهماهنگ ” ازطرف شاعر اجازه ی ورود به شعر را گرفته که زیبایی شعر را به چالش کشیده و بعضا مفهومی که مورد نظر شاعر بوده را خدشه دارکرده است که واقعا حیف است شعری که اکثر مولفه های خوب را دارد اینطور از طرف شاعر مورد کم لطفی واقع شده است :
” تو نیستی و من هرروز
عکست را به تمام روزنامه های شهر
نشان می دهم
… “
قطعا منظور شاعرعکس هایی ست که در روزنامه ها در قسمت مفقودین چاپ می شوند پس بایستی به جای ” نشان میدهم ” تعبیر دیگری می آوردند ، برای نمونه همان ” می دهم ” یا ” پست می کنم ” که درواقع آنها چاپش کنند .
” چشمانت را باید
به بزرگترین موزه های اسلحه شناسی دنیا
قرض می دادی
… “
اسمی که بعد از صفت عالی می آید زیباتراست که مفرد باشد ، از طرفی ” شناسی ” اینجا اضافی ست ، درواقع اینطور بهتربود : به بزرگترین موزه ی سلاح جهان
و بعضا کارهای کوتاهی که چیز تازه ای برای گفتن ندارند و خواننده در آن به کشف خاصی نمی رسد :
-” زیرسیگاری نبودی
که حسرت هایم را بشماری “

-“عجیب ترین اتفاق این سال ها
منم
که اینطور در نبودنت
دوام اورده ام “

-“روی عینکت
یک آفتاب می کشم
تا تاریکی هایت
به هیچ چراغی
نیاز نداشته باشد “

قلم بسیار خوب شاعر قابل ستایش است ، شاعر جوان هستند و به باور من کمی بیشتر روی سروده های شان دقت کنند و چندبار شعرشان راپس از آفرینش مورد بازبینی و دوباره خوانی قراردهند یکی از شاعران بسیار موفق آینده ی ایران خواهندشد . برای اینکه دوستان عزیز هم در بحث سهیم شوند شعری از خانم تارا محمدصالحی درانتها می آورم و از دوستان خواهش می کنم چند سطری در موردش بنویسند :


این شعر
جلوی چشم دوربین های مداربسته
شروع شد
جایی که بوسیدن ممنوع بود
وآغوشت
هفتاد ضربه شلاق داشت
شعر بیچاره دیر فهمید
عشق ، فقط نسبتی است
که امنیت اجتماعی را
به خنده می اندازد
خیلی دیر یعنی وقتی که
روی میز به هم ریخته ی صبحانه
خودکشی کرد . ”

همیشه ها شاد باشید . شوان کاوه

بخش نقد ادبی | پایگاه  خبری شاعر


منبع: شعر نو