فرهنگی، هنری و ادبی

امروز : 30 فروردین 1403

آخرین شعر نسیم پریشان (تمام شعرها زیر سرتوست)

سلام بردوستان وهمراهان

آخرین غزل نسیم پریشان – تمام شعرهازیرسرتوست – چندان برایم گیرابود که در 19/2/1392 دربخش اظهارنظرهای این شعر یاد آورشدم که این غزل ، جای بحث ونقد دارد، منتظربودم کسی از دوستانِ صاحب نظربرآن نقدی بنویسد و این غزلِ شیوا ، درمیان سُروده های بسیار زیاد سایت گُم نشود.

از آن روز تا امروز، این غزل مرا رهانکرد ، وبا اینکه از نظر روحیات فعلی واز نظر بضاعت ادبی، آمادگیِ نوشتن سطر هایی را برآن نداشتم، دریغم آمد آنچه را که درنظر داشتم در مورد این سُروده گفته شود، نگویم.

“نسیم” از اواخر سال 1389 همکاری اش را باسایت شعرنوآغازکرده – چهل وچند سُروده ،که بیشترش درقالب غزل های 7 به ندرت 9 بیتی است درسایت درج کرده – نسیم را از لابلای بیت های سُروده هایش،شاعری شناختم که باید جدی تر گرفته شود – اطلاعات عمومیِ کلاسیک و امروزی اش که لازمه ی شعر وشاعری ست خوب است ، به فنون بلاغت و صناعات ادبی ، موسیقی های شعر تسلط داردو ماهرانه از آنها، آگاهانه یا ناخودآگاه ، و به نظرم آگاهانه و با دقت استفاده می کند،
از آن دست شاعرانی ست که برخلاف بسیاری از شاعران جوان ، پس از سُرودنِ شعری، عجله برای انتشارش ندارد، تامل می کند، دوباره وچندباره خوانی می کند، حذف زائدی می کند و آنگاه که به ویرایشِ کامل رسید، اقدام به انتشار شعر می کند.

امیدوارم فرصتی دیگر دست دهد تا در آینده در مورد کارهای ارزنده ی “نسیم”، بیشتر گفت و گو کنیم ، امروز برآنیم تا آخرین سُروده اش – تمام شعرها زیر سرتوست – را نقد کنیم ، در آغاز ، باهم این غزل 7 بیتی را می خوانیم:

1) پَر می زنم درآسمانِ چشم های روشن تو
زندانی ام در راه راهِ آبیِ پیراهن تو
2) درزندگی شکل محالی ازخطا بودم چه شد که
لغزید انگشتِ ظریفم بین مو و گردن تو
3) ردشد نسیم شرجیِ خردادِ گرم آرزوهام
از انزوای سوزِ سنگینِ سکوتِ بهمنِ تو
4) شاعرنبودی و تمام شعرها زیر سرِ توست
شاعرشدن هایم تماشایی شده در دامن تو
5) باید برویانم میان صخره های حسِ بکرم
مجموعه ی گل واژه هایی تازه از آویشن تو
6) درمن بپیچ و راه های رفته رابرگرد در من
تا زندگی می بخشد اینجا هرنفس بوئیدن تو
7) امشب مسافر می شوی و آسمان می بارد آرام
از قلهکِ چشمان من تا آخرِ راه آهن تو

مضمون این غزل بیانگر “عشق” ست ، عشقی که به مرحله ی مجذوبیت رسیده، به وحدتِ وجود دست یافته، هم دروحدت جسمانی، هم دروحدت روحانی، اما عشقی زمینی ،نه عشقی عرفانی و آسمانی آنچنان که در عرفانِ سنتی می شناسیم، درعرفانِ سنتی، و درمرحله ی ماقبل آخرِ آن ،عارف به وحدت وجود میرسد،به جایگاهی دست می یابد که خدا(حق) را درخود می بیندو خود را در خدا( اناالحقِ حسین ابن منصور حلاج)،جز حق تعالی چیزی را نمی بیندو نمی شناسد،مجذوب وغرق در نور الهی می شود وازخویش تَهی ،و این مرحله ی آخر عشق ست ( بهتر ست بگوییم مرحله ی ماقبل آخر عشق ، چون که مرحله ی آخر، فنا فی الله است)،

عشق آمد و شد چو خونم اندر رگ وپوست
تاکرد تَهی مرا و پُرکرد ز دوست
اجزای وجودم همگی دوست گرفت
نامی ست زمن بر من وباقی همه اوست

“شیخ ابوسعیدابوالخیر”

نسیم ، امادراین غزل ، به وحدت وجود در عشق زمینی رسیده،آنچنان که روح اش در آسمانِ چشمهای روشنِ معشوق می نشیند، وجسم اش در زیرِ پیراهن آبیِ راه راهِ او باجسم معشوق یکی می شود، من و تویی بین عاشق و معشوق وجود ندارد – من ، توام – تو، منی –

چشمی دارم همه پُراز دیدنِ دوست
یا دیده مرا خوشست ،چون دوست در اوست

آرزوهای گرم اش را دربرابرِ سوز ِ سنگین و بهمنِ سردِ معشوق از دست رفته میداند و نه تنها پشیمان و متاسف نیست، بل به نوعی احساس غرور و رضایت می کند ، در دامن معشوق شعر می سُرایدو گوئیا این او نیست که می سُراید، این معشوق است که می سُراید، اوست که به شاعر الهام می بخشد – تمام شعرها زیز سر اوست – و به همین هم اکتفا نمی کند، خواستارالهام گرفتن بیشتر از اوست، خواستارِ غنا بخشیدن به شعرش هست از قِبَلِ او، تمنای رویشِ بیشترِ – گل واژه ها – را دارد از – آویشنِ معطرِاو ،

گفتیم که “نسیم”، فنون بلاغت و صنایع ادبی را میداندو آگاهانه یا ناخوآگاه ، آنهارا به کار میگیرد، برآن نیستیم تا تمام بیت های این غزل را تحلیل کنیم، فقط در اینجا، به بیت های 3 و 5 می پردازیم و در آخر به بیت 7 ( مقطع غزل)

ردشد نسیمِ شرجیِ خردادِ گرم آرزوهام
از انزوای سوزِسنگینِ سکوتِ بهمن تو

در این بیت، شاعرچند صنعت ادبی را به کار گرفته که مشهودترینِ آن صنعت “مطابقه” است ،
“مطابقه که آن را تضاد یا طباق نیز می گویند، درلغت به معنی دوچیزرا در مقابل یکدیگر انداختن و در اصطلاح، آن است که کلمات ضد یکدیگر بیاورند، مانند شب و روز، زشت و زیبا، نیک وبد، تاریک و روشن،سرد وگرم ….”*
نسیم شرجی -دربرابرِ -سوزِ سنگین – و خرداد گرم – دربرابرِ سکوتِ بهمن-
صنعت مطابقه است – بگذریم که درهمین بیت چند صنعت دیگر چون تشبیه وکنایه هم به کار رفته که مجموعه ی چند صنعت را عالمان بلاغت صنعت “ابداع ” نام نهاده اند.

در بیت 5 :

باید برویانم میان صخره های حسِ بکرم
مجموعه ی گل واژه هایی تازه از آویشن تو

نیز صنعت ابداع وجود دارد، ومشهودترینِ آن “مراعات النظیر “است ،
صنعت مراعات النظیر ” آن است که درسخن اموری را بیاورند که در معنی با یکدیگر متناسب باشند، خواه تناسب آنها، از جهت همجنس بودن باشد مانندگل و لاله – ریحان وارغوان – …لب و چشم و دهان – گریبان و دامن و – امثال آن ، خواه تناسب آنهااز جهت مشابهت یا تضمین وملازمت باشد مانند:شمع و پروانه – تیر و کمان – خسرو و شیرین – لیلی و مجنون – دهن وغنچه- چشم و نرگس – …..” *

در این بیت ، صخره – با آویشن – مراعات النظیر ست ،
میدانیم که آویشن،گیاهی کوهی ست که بیشتر هم در شکاف صخره ها می روید، و “نسیم” شایدتنها شاعری باشد که این دو واژه را ، خلاقانه مراعات النظیر کرده است ، و چه زیبا و استادانه این بیت را پردازش کرده .

در نوشته هایی که گهگاه برای این سایت می نویسم، همواره از طولانی شدن متن گریزدارم، چرکه مخاطب های سایت بیشتر جوانانی هستند که در این عصر ارتباطات سریع، حوصله ی خواندن متن های طولانی را ندارند – هنوز برای بیت 7 ( مقطع غزل) مطلب هایی دارم که آنرا به بخش 2 وامینهم.

ادامه دارد……

ممنون از توجه اتان

* فنون وصناعات ادبی، استادعلامه جلال الدین همایی، جلد دوم ص 273
* همان کتاب ، ص 257

بخش نقد ادبی | پایگاه  خبری شاعر


منبع: شعر نو