فرهنگی، هنری و ادبی

امروز : 4 اردیبهشت 1403

نگاهی به ساختار سپید های جناب گروس عبدالملکیان

سلام دوستان شاعر و فرهیخته ام

مدتی ست که با شاعر خوب معاصر کشورمان، گروس عبدالملکیان ( فرزند محمد رضا عبدالملکیان ) آشنا شدم و اشعار این شاعر را می خوانم و به خاطر دلایلی که عرض خواهم کرد تصمیم گرفتم گذری نقد گونه بر وی و آثارش داشته باشم و امیدوارم مورد توجه شما ادب گرایان قرار گیرد ..

نگاه اول:

در ابتدا نگاهی گذرا به زندگی نامه ی ادبی گروس عبدالمکلیان خواهم انداخت ، آثار مهم او عبارت اند از پرندهٔ پنهان ، رنگ‌های رفتهٔ دنیا ، سطرها در تاریکی جا عوض می کنند و حفره ها که برای کتاب اول برنده ی جایزه ی شعر کارنامه شد و برای دومین اثر خود برنده ی جایزه شعر جوان سال گردید ، و نیز یکی از برگزیدگان جایزه ی فجر و سرو بلورین بوده است ، آثار وی اغلب در فضای ساده و تجربه خیز شکل گرفته و در میان عموم مردم به عنوان یک شاعر ساده نویس و واقع گرا شناخته شده و به خاطر همین گیرایی با استقبال خوبی روبه رو شده است ، حسی که در اکثر اشعار وی به چشم می خورد دارای یک دلهره ی منظم و با برنامه ست و سعی شده تا جای ممکن با استفاده از طرح های نوین و غافل گیر کننده از تلخی ماجراهای تلخ، کاسته و با احساس شاعرانه و لطافت کلام ، اشعار را به سمتی شیرینی ببرد .

جنبه های مختلف موضوعی در اشعار وی دیده و با مطالعه اشعار وی می شود فهمید که از اتفاقات محیط اطراف نهایت استفاده را کرده و اساس کار و زیر بنای اشعارش برگرفته از اتفاقات فرهنگی و اجتماعی جامعه ای ست که در آن زندگی می کند ، گروس عبدالملکیان بدون تردید یکی از بهترین شاعران جوان چند سال اخیر ماست که توانسته علاوه بر ایجاد سبکی در لابه لای سبک آزاد و سپید ، تصاویر بسیار خلاقانه ای را “کشف ذهنی” کند و در تک تک اشعارش بکار ببرد که در مرور بعضی از اشعارش به آن خواهم پرداخت.

نگاه دوم :

باید افزود اشعار گروس عبدالملکیان دارای نوعی ارتباط سبکی- زبانی و از اولین آن ها تا آخرین به صورت زنجیر دنباله رو هم هستند ، ولی از لحاظ ساختار به دو صورت عمده درآمده ست، اشعار بلند و اشعار کوتاه ، اشعار بلند وی تصاویر گیراتر و مفاهیم ساده تری را یدک می کشند که در دل جامعه قابل لمس اند و اشعار کوتاه وی فلسفی تر به نظر می رسند ، به خاطر اینکه بحث به درازا نکشد دو شعر را به عنوان نماینده ی اشعار گروس عبدالملکیان انتخاب کرده ام که به آن ها نگاهی می اندازیم ..

نگاه سوم :

“ملاقات”

بارانی که روزها

بالای شهر ایستاده بود

عاقبت بارید

تو بعدِ سال ها به خانه ام می آمدی…

تکلیفِ رنگ موهات

در چشم هام روشن نبود

تکلیفِ مهربانی ، اندوه ، خشم

و چیزهای دیگری که در کمد آماده کرده بودم

تکلیفِ شمع های روی میز

روشن نبود

من و تو بارها

زمان را

در کافه ها و خیابان ها فراموش کرده بودیم

و حالا زمان داشت

از ما انتقام می گرفت

در زدی

باز کردم

سلام کردی

اما صدا نداشتی

به آغوشم کشیدی

اما

سایه ات را دیدم

که دست هایش توی جیبش بود

به اتاق آمدیم

شمع ها را روشن کردم

ولی

هیچ چیز روشن نشد

نور

تاریکی را

پنهان کرده بود…

بعد

بر مبل نشستی

در مبل فرو رفتی

در مبل لرزیدی

در مبل عرق کردی

پنهانی،

بر گوشه ی تقویم نوشتم:

نهنگی که در ساحل تقلا می کند

برای دیدن هیچ کس نیامده است.

“ملاقات” یکی از اشعار نسبتا بلند گروس عبدالملکیان می باشد که در فضای بسیار گیرا و قابل درکی شکل گرفته است ، از همان ابتدا همانند یک فیلم، سکانس به سکانس جلو می رود و یک اتفاق را با تمام تصاویر ممکن و البته خیال انگیز به تصویر می کشد ، ساختار شعر یک دست و بدون سکته ی معنایی و موسیقیایی ست ، واژه ها از ساده ترین واژه هایی ست که امروز استفاده می شوند و با همین واژه های ساده، جدیدترین تصاویر بصری و انتزاعی را می بینیم ، شعر آنقدر گویاست که از لحاظ بیانی احتیاج به تفسیر معنایی ندارد ، البته این گویایی به زبان شعر صدمه نزده است ، بلکه شاعر با استفاده از واژه ها و ترکیبات ساده و تصویر سازی های قابل لمس ، شعر را به این سمت و سو کشیده است .

شروع شعر از یک انتظار حاصل مند حرف می زند ، از بارانی که می خواهد ببارد ، از بارانی که مغرور بالای سر شهر فقط یک تماشاگر بوده است ( ایهامی به بالانشینی هم دارد ) و بعد ضمیر “تو” جانشین باران می شود ، و بعد شعر در لایه ای از ابهام و تعجب یک ملاقات ساده ، گیر می افتد ، اتفاقاتی که به نظر شاعر با یکدیگر هم خوانی ندارند ، اتفاقاتی که از لحاظ روانشناسی دارای ابعاد معنایی فراوانی ست، روابطی که در دل خیابان شکل میگیرند ، در دل خیابان بارور می شوند و در دل خیابان به طلاق می انجامند ، مطمئنا مشکل از خیابان ها نیست و مشکل از جامعه است و مشکل از فرهنگ حاکم برآن ، و حال یکی از همین ارتباط ها را شاعر به تصویر می کشد ، ارتباطی که دوباره در حال شکل گیری ست و به خوبی جنبه های مختلف رفتاری را به تصویر کشیده است ، جنبه هایی که همچون نقاب روی صورت افراد را گرفته و از شناسایی آن ها جلوگیری می کند .

همان طور که گفته شد شعر در بستر تصاویر ساده ای شکل گرفته ، تصاویری که از استعاره ها و تشخیص و حس آمیزی های خلاقانه سود گرفته است ، جنس استعاره ها کنایه وار هستند و این به گیرا بودن و همچنین دو پهلو بودن مفاهیم کمک کرده ، که بهترین آن را در پایان شعر با واژه ی نهنگ می بینیم که با شیرینی و حس غافل گیر کننده ی خاصی استفاده شده است ، مهمترین نکته ی شعر بحث زبان و یکنواخت بودن ریتم خوانش آن می باشد ، با اینکه چندین بار قطع و وصل می شود ولی اثری از به هم ریختگی ساختاری به چشم نمی خورد ، جای افعال و بقیه ارکان جمله به خوبی مشخص شده ، سردرگمی واژه ها به چشم نمی خورد ، هر واژه جایگاه خود را دارد و “باید” حضور داشته باشد .

متاسفانه موضوعی که امروز گریبان شعر سپید را گرفته است سر چشمه در دو اشتباه بارز شاعران تازه آشنا شده با این سبک را دارد که عموما آشنایی اندکی با خواستگاه اصلی سبک سپید پیدا کرده اند ، اولین اشتباه استفاده نادرست از تصاویر ( اصلی و فرعی ) شعر می باشد ، به زبان ساده تر خیلی از اشعار سپید امروز به سمتی رفته اند که نه می شود از آن ها به عنوان پست مدرن نام برد و نه اشعار سپید ، چینش تصاویر تو در تو در یک شعر سپید احتیاج به نوعی منطق درونی دارد ، به طوری که شعر نه حالت خطی پیدا کند و نه جدولی ، طرح معما در اکثر اشعار باعث شده که معما ها جایگزین تصاویر ملموس شوند ، در واقع روایت یک معما در دل شعر به هیچ عنوان کمکی به مخاطب برای فهم شعر نخواهد کرد ، مخاطب شعر که اکثرا هم از عموم مردم هستند آشنایی اندکی با استعاره ها و ایهام ها دارند و به خاطر همین موضوع گاهی در یک شعر سپید به نوعی گره می رسند که قابل باز کردن نیست ، و پرهیز از خواندن این چنین اشعاری هر روز به خوانش اشعار سپید صدمه ی جبران ناپذیری زده است چون خط ممیزی مابین این دو گروه شعر وجود ندارد .

دومین اشتباه که بسیار هم مهم می باشد ، استفاده نادرست از واژه های غیر امروزی ست ، در واقع بر خلاف سبک های کلاسیک همانند غزل ، سبک سپید هیچ هارمونی با کلمات قدیمی ندارد ، و استفاده از این کلمات با تعریف شعر سپید در بعضی مواقع تضاد به وجود می آورد ( والبته منظور بازی با چنین کلماتی است ) ، در واقع شعر سپید یک قالب امروزی ست و خواستار واژه های امروزی هم هست ، خوشبختانه در اشعار شاعرانی مثل گروس عبدالملکیان ، حمید رضا شکارسری ، لیلا کردبچه و حمید رضا اقبالدوست و چندی دیگر که در سبک سپید و زیر مجموعه هایش ( آزاد ، فرانو ، روایی ) احساس بروز می دهند به این دو نکته توجه کافی و لازم داشته اند و اشعار آن ها با استقبال ادبی خاص و عام نیز روبه رو شده است .

نگاه چهارم:

گرگ

شنگول را خورده است

گرگ

منگول را تکه تکه می کند..

بلند شو پسرم!

این قصه برای نخوابیدن است.

اشعار کوتاه وی دارای ویژگی های مشترکی می باشند ، اعم از اعتراف به ترس ، خشونت ، فلسفه ی ذاتی انسان ها ، اعلام خطر یا هشدار (بازگویی یک اتفاق در حال وقوع یا اتفاق افتاده) و البته گاهی به طور قوی تر عشق ( از ابعاد مختلفش ) ..

در این شعر هم سعی شده این نکات به کار برده شوند ، یک شعر از جنس اجتماعی با نکاتی مثبت از درون مایه های یک شعر فلسفی که ویژگی های ساختاری آن نیز مد نظر است ، در واقع فقط به مفهوم توجه نشده، به ریتم به صنایع ادبی و مهم تر از همه به تصویری گیرا که منشا از یک داستان همه گیر دارد ، توجه شده است ، این یعنی شاعر علاوه بر ساختار بیانی و اینکه می خواهد مخاطب به سمت یک آگاهی سوق پیدا کند، می خواهد که عناصر شعر ساز نیز در شعرش رویت شود .

کلمات کلیدی ، گرگ / شنگول / منگول / قصه/ و البته پسری در حال خواب به ما یک تصویر قوی از پیش ساخته شده هدیه می دهد ، و وقتی این تصویر خلاقانه می شود که در پایان بندی، شاعر از واژه ی نخوابیدن استفاده می کند ، یعنی در واقع از یک تصویر که همه از آن اطلاع قبلی دارند به یک نتیجه ی خود ساخته می رسد ، این تکنیک نوعی پردازش غافل گیر کننده در خود جای می دهد و فضا سازی حاصل از این موضوع به فهم سریع شعر و البته در عین حال به دو پهلو شدن ماجرا کمک می کند ، موضوعی که لازمه ی این چنین اشعار معترضه ست .

نگاه آخر:

به هر حال در این نگارش سعی شد که تا حدی با طرز بیان گروس عبدالملکیان آشنا تر شویم ، و در لابه لای این ماجرا ها قصد داشتم نوعی نگاه متفاوت به سبک سپید را در مخاطب پرورش دهم ، که در واقع اشعار سپید بر خلاف نوع رواج یافته اش می تواند بسیار ساده و گیرا باشد ، پر فروش بودن کتاب های وی منهای ماندگاری که تاریخ در این باره قضاوت خواهد کرد ، نشان دهنده ی موفقیت وی در این زمینه است ، شاید اشعار گروس عبدالملکیان دارای واژه های با بار خشونت زیاد باشد ( مثل ، گلوله ، تپانچه ، تانک، جنگ و … ) ولی وی توانسته است با استفاده از طنزمایه های نا آشکاری در لابه لای اشعارش و هم چنین تصاویر غافل گیر کننده از تلخی ماجرا به شدت بکاهد و چنان جذابیتی به اشعارش دهد که مخاطب از بارها خواندن این اشعار خسته نشود .

برای این شاعر خوب کشورمان آروزی موفقیت روز افزون دارم و همچنین برای شما مخاطب ارجمند…

موفقیت نزدیک ترین هدفت باد که همه چیز در گرو آن است.

با تشکر

م.راهین

تیر 91

بخش نقد ادبی | پایگاه  خبری شاعر


منبع: شعر نو