فرهنگی، هنری و ادبی

امروز : 8 اردیبهشت 1403

ابوالحسن درویشی مزنگی- افتاد بر پیشانی ام خط پریشانی

ابوالحسن درویشی مزنگی- افتاد بر پیشانی ام خط پریشانی

 

افتاد بر پیشانی ام خط پریشانی
وقتی شنیدم در کنار من نمی مانی
گفتی فراموشت کنم حرف غریبی بود
این کار ممکن نیست، خیلی خوب میدانی
از عشق کردی توبه، من اصلاً نمیفهمم
آیا گناه است اینچنین احساس انسانی؟
آوار شد بر باورت، حس عجیب شک
من ماندم و قلبی که دارد حس ویرانی
خود را نکن درگیر دانستن که همراه است
هر نقطه دانش با هزاران صفحه نادانی
هرگز یقین در تورعقل ما نمیافتد
معنای انسان انتخاب است و پشیمانی
اقرار کن غمگین بی من بودنی، وقتی
این آیه های عشق را با گریه میخوانی

 
ابوالحسن درویشی مزنگی