فرهنگی، هنری و ادبی

امروز : 7 اردیبهشت 1403

امین شجاعی

محمدعلی رضاپور
امین شجاعی متولد 23 مهر 1359 زاده تهران، با افتخار لر تبار، نویسنده رمان، داستان کوتاه، نمایشنامه، اجتماعی نویس، شعر سپید، نو و بعضا کلاسیک از سال ۸۶ شروع به نوشتن کردم و بنا به دلایلی از سال ۹۲ تا ۹۶ هیچگونه فعالیتی نداشتم، کارشناس مکانیک سیالات

1
من از عمق پرسه زدن های خیالت
از سیاهی دنیای قلب پاکت
از نگاه سرد مهربانت
از بطن روزهای پر التهابت
از عمق شبهای دلگیرت
و از لا به لای خاطراتت
از راه دور آمده ام
باورم کن
من از تبار سرزمین تو ام
خالی ام از بند و برای تو ام
من برگم، رها در پاییز
چترم، کنار سیگار و غم لبریز
قله کوهم، بجا مانده از سیلاب
تشنه ام ، محتاج به جرعه ای آب
خسته ام از درد کشیدن
گریزان از پندار شنیدن
بیزارم از فکر های مختلف
از تهی، بی عقل، مغز منحرف
باورم کن که زود آمده ام
از عمق درد های مشترک آمده ام
من و تو قانونیم انکار نکن
شب هایمان دراز ، گرفتارمان نکن
نه اندرز میدانم و نه پندی دارمت
تو آینه ی افکار منی
آنچه می خوانمت
#باورم_کن
ا.شجاعی
۸ شهریور ۹۷
2
وقتی هستی
نه اینکه درد نیست
ولی خوبم
خنجرهای پشت تنها نیستند
انهدام یک غصه را ….
میتوان از پشت خاکریز چشمانت حس کرد
صدای موعودت ….
رگبار اندوه را کنار میزند
و پیچ و خم گیسوانت
به منور های نجات، طعنه میزند
سنگرم باش
خالی
بی بهانه و امن
برای فرار از ترکش های نگاه
که اکنون
اینجا
بی اسارت میخواهمت

#بی_نام
۵ شهریور ۹۷
ا.شجاعی
3
و در ابعاد اتاقم پی یک زیبایی
جرعه ای از نفسم در دل من میشکند
تو که هستی همه ام در تب تو سوخته است
شیشه بُخل و نقابم ز چه رو میشکند؟؟؟
هستی و نیست شدی در رج این افعالم
به نگاه درم این عکس، چرا میشکند؟؟؟
بودنت جرعه حیاتی ست که اینجا هستی
قلب من از غم دیدار چرا میشکند؟؟؟
از همه عالم و هستی که به بادش دادم
این وجودت همه لحظست غمم میشکند
من نخواهم که در این بین تو اینجا باشی
رشته افکار سراسیمه ام از اشک چرا میشکند؟؟؟
این منم انکه به تو دوخته چشمانش را
بی نیازم ز همه، وقت چرا میشکند؟؟؟
اگر اینجا که پی ام امدی ای نیست شوم
مطمئن باش هوایت همه اینجاست دلم میشکند
و چه خوش گفت که استاد قلم دردم را
خواب در چشم ترم میشکند میشکند.

#میشکنم
ا.شجاعی
مرداد ۹۷

4
درد….
بستر خشکیده یک رود
درد….
پریشانی تولد نوزادی زود
من….
قلوه سنگی رها در بستر آب
تو…..
موجی در تلاطم سقوطم، هنوز در خواب
سکوت میشوم در کم عمقی وجودت
سکون میشوی در کنار کاشی هبوطت
غرق در دریای خیالی ام
غریقی تنها در بستر پوشالی ام
سردم، از سرمای هوایت
بی پروا، در سکوت صدایت
زنده ام ، تنها و سیراب
نفس میکشم زیر آب
ادامه میدهم در این سکوت بی صدا
تنم غریقِ تو شده، سرم ندا
چراغ آسمان تورا عبور میکند
به من که میرسد، فقط،
سجود می کند
ماه تورا به آینه ات صدا کند
چراغ میشود مرا ، قلم ردا کند
تو
رها کردی مرا از عبورت
و من نشسته ام در امتداد حضورت
تنها مانده ایم
من با خورشید
تو با غرورت

#درد
ا.شجاعی
۲۲ شهریور ۹۷