فرهنگی، هنری و ادبی

امروز : 7 اردیبهشت 1403

باغی در صدا

در باغی رها شده بودم نوری بیرنگ و سبک بر من می وزید ایا من خود بدین باغ آمده بودم و یا باغ اطراف مرا پر کرده بود ؟ هوای باغ از من می گذشت شاخ و برگش د…

در باغی رها شده بودم
نوری بیرنگ و سبک بر من می وزید
ایا من خود بدین باغ آمده بودم
و یا باغ اطراف مرا پر کرده بود ؟
هوای باغ از من می گذشت
شاخ و برگش در وجودم می لغزید
ایا این باغ
سایه روحی نبود
که لحظه ای بر مرداب زندگی خم شده بود ؟
ناگهان صدایی باغ را در خود جا داد
صدایی که به هیچ شباهت داشت
گویی عطری خودش را در ایینه تماشا می کرد
همیشه از روزنه ای نا پیدا
این صدا در تاریکی زندگی ام رها شده بود
سر چشمه صدا گم بود
من ناگاه آمده بودم
خستگی در من نبود
راهی پیموده نشد
ایا پیش از این زندگی ام فضایی دیگر داشت ؟
ناگهان رنگی دمید
پیکری روی علفها افتاده بود
انسانی که شباهت دوری با خود داشت
باغ درته چشمانش بود
و جا پای صدا همراه تپشهایش
زندگی اش آهسته بود
وجودش بی خبری شفافم را آشفته بود
وزشی برخاست
دریچه ای بر خیرگی ام گشود
روشنی تندی به باغ آمد
باغ می پژمرد
و من به درون دریچه رها می شدم

گروه کتاب پایگاه خبری شاعر


منبع : درج