سید محمد ضیاء قاسمی
بچرخ بر زبر ابر بال و پر روشن
بچرخ بر زبر ابر بال و پر روشن
شود به نام تو اين آسمان مگر روشن
اگر چه در كف طوفان چراغها رفتند
خدا نموده ترا باز شعلهور روشن
براي رد شدن از شب ستاره كم دارم
بسوز بخت مرا باش تا سحر روشن
به رنگ خوشه انگور ميرسي از ماه
ميآوري غزل و كوزه روي سر روشن
شدي سوار بر اسبي سپيد در باران
بيا به سوي بهاران بيا سفر روشن