فرهنگی، هنری و ادبی

امروز : 8 اردیبهشت 1403

ترانه فرزند ادبیات یا موسیقی/احمد امیر خلیلی

ترانه فرزند ادبیات یا موسیقی/احمد امیر خلیلی(بخش اول)

در ابتدا برای صحبت در مورد ترانه باید چند سوال در باب خاستگاه ترانه و ماهیت کلام در موسیقی مطرح کنیم و به پاسخ آن بپردازیم تا به همراه خوانندگان این بحث، با درک این که نویسنده‌ی این سطور از چه سخن می‌گوید، وارد مباحث دیگر این حوزه شویم. در واقع نویسنده در پی پیدا کردن زبان و درک مشترک از عنوانی که به درستی یا نادرستی برای این گونه‌ی ادبی مصطلح شده، است. با توجه به این که هنوز منبع قابل اعتنا و اعتمادی از طرف استادان و صاحب‌نظران این حوزه مکتوب نشده است، باید پذیرفت گستردگی معنایی این گونه‌ی ادبی بستگی به ادراک ترانه‌نویسان، ترانه‌سازان و ترانه-سرایان از منظر ادبیات و آهنگ‌سازان از منظر موسیقی دارد. به همین واسطه سوال اول این است:

معنای لغوی ترانه چیست؟ مترادف‌های کلمه‌ی ترانه در زبان فارسی و انگلیسی چیست و به چه معنایی است؟

ترانه. (تَ نِ) [ اوس . ] (اِ.) ۱ – تصنیف؛ قطعه‌ای کوتاه برای خوانده شدن همراه با سازهای موسیقی. ۲ – دوبیتی.

                مترادف‌های معنایی و لغوی در زبان فارسی:

۱.آواز، ۲٫تصنیف، ۳٫خنیا، ۴٫سرود، ۵٫شعر، ۶٫قول، ۷٫گلبانگ، ۸٫نشید، ۹٫نغمه، ۱۰٫چکامه

                مترادف‌های پرکاربرد معنایی و لغوی در زبان انگلیسی:

  1. لیریک (lyric). (موسیقی) چنگچه‌ای، وابسته به چنگ دستی، مناسب برای آوازخوانی به همراهی نوای چنگچه، آوازی، غنایی، نغمه‌سان، آوازین، شعر غنایی (در انگلیسی sonnet و elegy و ode و hymn و … شعر غنایی محسوب می‌شوند)، پر شور و احساس و آهنگین، رجوع شود به: lyrical، (موسیقی) لیریک، شاد و سبک، متنوع و پرالحان، (موسیقی – آواز) شاد و رسا و پرتنوع، چنگی، بربطی، سرودی، خواندنی، غنائی، غزلی، احساساتی، غزل‌سرا
  2. سانگ (song). غنا، آواز، سرود، تصنیف، شعر، ترانه، سرود روحانی، نغمه، خنیا، آواز، گلبانگ، آوازخوانی، آهنگ، چکامه، نوا، آواز پرنده، آوای پرنده، چامه، صدا

مشخص است با این معانی لغوی به این نتیجه می‌رسیم که ترانه در لغت اثری است وابسته به موسیقی؛ آن هم موسیقی بزمی و مجلسی یا به اصطلاحِ غربی‌ها موسیقی کاباره‌ای! اما آیا در روزگار ما ترانه و تصنیف چنین کارکرد و کاربردی را دارد؟ آیا تاریخ کوتاه اما پربار ترانه‌سرایی در ایران این‌گونه نشان می‌دهد که کلام همراه موسیقی تنها برای همراهی با ساز و آواز خوانندگان و نوازندگان جهت خالی از عریضه نبودن مجالس بزم به کار گرفته می‌شده است؟ آیا کنش‌ها و اندیشه‌های انقلابی و اجتماعی در آثار موسیقایی چند دهه‌ی اخیر بر دوش کلام بوده یا موسیقی؟ آیا محتوا و مضامین فکری یک اثر بر دوش کلام است یا موسیقی؟ آیا می‌توان ترانه را تنها با معنی لغوی آن بررسی کرد؟ آیا ترانه‌سرایان نتوانسته‌اند در این چند دهه اثر هنری مستقل از موسیقی و دارای هویت ادبی مستقل بسرایند؟ آیا ترانه گونه‌ای جدا از شعر بوده است؟

پاسخ تمامی این سوال‌ها نیاز به شرح مفصلی دارد و باید با پاسخ به این سوال شروع شود: شعر چیست؟ با دانستن چیستی  شعر، می‌توان راهی پیدا کرد برای پاسخ به این که آیا ترانه به معنای مصطلح امروزی می‌تواند گونه‌ای از شعر باشد، یا خیر، هنری وابسته به موسیقی است؟!

شعر. [ ش ِ ] (ع اِ) علم. (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). دانش. فقه. فهم. درک. ادراک. وقوف. (یادداشت مولف). دانایی. (نصاب الصبیان ). || چکامه و چامه و سرود و نظم و بیت و سخن موزون و مقفّا اگرچه بعضی قافیه را شرط شعر نمی-دانند (ناظم الاطباء). در عرف علمای عربی سخنی که وزن و قافیه داشته باشد (از اقرب الموارد). قول موزون مقفّا که دال باشد بر معنایی (ابوالفرج قدامه بن جعفر). صناعتی است که قادر شوند بدان بر ایقاع تخیلاتی که مبادی انفعالات نفسانی گردد، پس مبادی آن تخیلات باشد (نفایس الفنون ). شعر کلامی است مرتب معنوی موزون، خیال‌انگیز و بقَصد؛ فرق بین شعر و نظم آن است که موضوع شعر عارضه‌ی مضمونی و معنوی کلام است، در حالی که موضوع نظم عارضه‌ی ظاهری کلام. به عبارت دیگر، موضوع شعر در احساس‌انگیز و مبیّن تاثیرات بی‌شائبه‌ی شاعر بودن خلاصه می‌شود، ولی نظم فقط سخن موزون و مقفا است مانند نصاب فراهی و ابیاتی از این قبیل که درباره‌ی موضوعات مختلف علمی موجود است. و در حقیقت همان‌گونه که سخن موزون مقفا را که احساس‌انگیز نباشد نظم می‌نامیم نه شعر، سخن خیال‌آفرین و احساس‌انگیز را نیز که عاری از وزن و آهنگ باشد نثر مسجع شاید نامید نه شعر؛ زیرا موزونی، خود یکی از برترین شرایط تاثیر شعر است. چکامه. چغامه. چامه. نشید. نظام. سخن منظوم. منظومه. قریض. ظاهراً ایرانیان را قسمی سرود یا شعر بوده و خود آنان یا عرب آن را «هَنَیمَه» می‌نامیده‌اند. و قدیم-ترین شعر ایران که به دست است، گاثه‌های زرتشت می‌باشد که نوعی شعر هجایی محسوب می‌شود.

عملاً از تعریف لغت شعر در لغت‌نامه تنها به دو عنصر مشترک برمی‌خوریم: اول این که شعر احساس‌انگیز است یا همان عاطفه در شعر؛ دوم خیال‌آفرین است یا همان تخیل و کوشش هنرمند برای پیدا کردن رابطه‌ی پنهان میان مفاهیم ذهنی و جهان هستی. اما آیا این تعریف برای شناخت شعر کافی است؟ قطعاً جواب خیر است! حلقه‌ی گمشده‌ی این تعریف سه ویژگی دیگرِ آن، زبان، آهنگ یا موسیقی کلام و شکل و فرم است.

حال که نمی‌توانیم شعر را تعریف کنیم تا فرزندان خلف آن را از شجره‌ی او بشناسیم، می‌توانیم با شناخت صفت‌ها و عناصرِ ساختاری آن، آن‌چه را در کلام وجود دارد به ترازو گذاریم و سره را از ناسره جدا کنیم. پس قدم بعدی، صحبت پیرامون چیستی این عناصر است:

  1. عاطفه: یا همان احساس موجود در کلام که لایه‌ی اصلی سرایش شعر است. آن‌چه شناخت و درگیری شاعر با جهان‌بینی خودش نسبت به دنیای پیرامون در ارتباط با خودش، حوادث و اتفاقات زندگی او و حتی فراتر از آن، دردهای بشری اوست. عاطفه بی‌شک مهم‌ترین عنصر شعر است که شاعر برای همدلی بیشتر خوانندگان با اثرش از آن بهره می‌گیرد؛ هرچه واقعی‌تر و درونی‌تر، جهان تازه‌تری را برای سرایش و تصویرسازی در لایه‌های مختلف شعر متصور شده و حتی عیناً به واسطه‌ی درگیری مستقیم عاطفی، مشاهده می‌کند.
  2. تخیل: یا همان بسترسازی ذهن شاعر برای تصویر کردن اندیشه‌ی بی‌نهایت خود با استفاده از خیال‌پردازی؛ آن‌چه شاعر به صورت صور خیال و به شکل تشبیهات، کنایات، استعارات و دیگر ابزارهای کلامی و صناعات ادبی برای شکل دادن به تصویرهای ذهنی خود به کار می‌بندد.
  3. زبان: ویتگنشتاین می‌گوید: “محدوده‌ی زبان من، محدوده‌ی جهان من است”. در واقع ظرفی که شاعر برای ارائه‌ی آن‌چه در قالب عاطفه و تخیل خود ساخته است، زبان می‌باشد. هر آن‌چه قرار است جهان ذهنی او را به شکل جهان عینی نمایش دهد در قالب زبان اتفاق می‌افتد. همه‌ی تحولات شعر در زبان و عناصر زبانی نمود واقعی به خود می‌گیرند. اگر زبان تکراری باشد، جهان‌بینی شاعر و تصویرگری او در تخیل و عاطفه تکراری جلوه خواهد کرد. در واقع هر مضمون و محتوایی که قرار است شاعر آن را به نمایش بگذارد در حوزه‌ی زبان با انتخاب واژگان، ترکیبات و نحو جلوه می‌کند. چگونگی قرارگیری اجزا و تناسب آن‌ها، تنها ابزارهای موجود برای تصویر کردن خیال و عاطفه‌ی اوست.
  4. آهنگ: آن‌چه به صورت آواهایی متناسب، چه به صورت صوتی و چه معنوی، در کلام و ترکیب کلمات وجود دارند را می‌توان آهنگ در شعر نامید. مجموعه‌ی این تناسبات موسیقایی به تاثیرات عاطفی و خیال‌پردازانه‌ی کلام قوت می‌بخشد و باعث اثربخشی کلام بر مخاطب می‌شود. این آواهای صوتی و معنوی به شکل‌های زیر می-تواند در شعر وجود داشته باشد:

الف. موسیقی بیرونی: آن‌چه به صورت عروض در شعر موزون و افاعیل وزنی می‌بینیم.

ب. موسیقی کناری شعر: آن‌چه به صورت قافیه و ردیف در شعر وجود دارد.

ت. موسیقی میانی: آن‌چه به صورت تناسب مصوت و صامت‌ها در شعر نمود پیدا می‌کنند.

ث. موسیقی معنوی: آن‌چه نسبت‌های معنوی کلمات با مفاهیم را در بر می‌گیرد و در قالب تضادها و طباق‌ها، مراعات نظیر و … در شعر ظاهر می‌شود.

  1. شکل: آن‌چه به شکل قالب‌های شعری در گذشته بُروز و ظهور داشته اما در جهان امروز وابسته به فرم ذهنی، جهان‌بینی و خلاقیت شاعر برای رهایی از قالب‌ها و محدودیت‌های همیشگی و تکراری است.

حال می‌توان با این پنج صفت، هر گونه متنی را که در قوالب، شکل‌ها، فرم‌ها و گونه‌های مختلف ادبی ادعای شعر بودن دارد، در ترازوی ادبیات گذاشت و اصالت و هویت آن را سنجید و بررسی کرد…