فرهنگی، هنری و ادبی

امروز : 8 اردیبهشت 1403

تپش سایه دوست

تا سواد قریه راهی بود چشم های ما پر از تفسیر ماه زنده بومی شب درون آستین هامان می گذشتیم از میان آباکندی خشک از کلام سبزه زاران گوش ها سرشار کوله بار …

تا سواد قریه راهی بود
چشم های ما پر از تفسیر ماه زنده بومی
شب درون آستین هامان
می گذشتیم از میان آباکندی خشک
از کلام سبزه زاران گوش ها سرشار
کوله بار از انعکاس شهرهای دور
منطق زبر زمین در زیر پا جاری
زیر دندانهای ما طعم فراغت جابجا می شد
پای پوش ما که ازجنس نبوت بود ما را با نسیمی از زمین میکند
چوبدست ما به دوش خود بهار جاودان می برد
هر یک از ما آسمانی داشت در هر انحنای فکر
هر تکان دست ما با جنبش یک بال مجذوب سحر می خواند
جیب های ما صدای جیک جیک صبح های کودکی می داد
ما گروه عاشقان بودیم و راه ما
از کنار قریه های آشنا با فقر
تا صفای بیکران می رفت
بر فراز آبگیری خودبخود سرها همه خم شد
روی صورت های ما تبخیر می شد شب
و صدای دوست می آمد به گوش دوست

گروه کتاب پایگاه خبری شاعر


منبع : درج