فرهنگی، هنری و ادبی

امروز : 7 اردیبهشت 1403

سجاد سعیدنژاد

تصویر تست
تصویر تست

سجاد سعیدنژاد

   سجاد سعیدنژاد
?شاعر و رباعی سرا

?متولد ۱۵ مرداد ۱۳۶۵

?در شهرستان لنده از توابع استان کهگیلویه و بویراحمد بدنیا آمدم

?دانش آموخته ی کارشناسی فلسفه غرب  دانشگاه علامه طباطبایی تهران

?کارشناسی ارشد مشاوره خانواده  دانشگاه آزاد اسلامی تهران جنوب

?برگزیده ی بیش از ۵۰ جشنواره شعر استانی ، منطقه ای ، ملی و بین المللی

?دارنده ی تندیس زرین از وزیر ارشاد سابق دکتر سید محمد حسینی

رباعی سرا

1
گاهی چوبِ سوخته ی عصیان را
گاهی رنج هزاره ی انسان را
با وسوسه می خوریم از روز ازل
ته مانده ی دندان زده ی شیطان را
2
هم با عطشِ عطرِ تنش می آید
هم با هوسِ پیرهنش می آید
هر گل که غمِ خار ندارد،بی شک
صد دست برای چیدنش می آید
3
هر منظره بی سنگ تماشایی نیست
همسایه ی آبشار و زیبایی نیست
صد سال که بگذرد به دریا نرسد
رودی که به فکرِ کوه پیمایی نیست

4
هم آبم و هم آتشِ افروخته ام
بعد از تو دهانِ درد را دوخته ام
از هر طرفی مرا بغل کرد غمت
من قصه ی یک چوبِ دوسر سوخته ام

5
چشمان تو شور می زند در دل من
آهنگِ عبور می زند در دل من
نه؛ سخت تر از رفتن تو سنگی نیست
سنگی که صبور می زند در دل من

6
با من که شکستــه ام کلنجار نرو
از شهر دلـم خستـه و بیمـار نرو
گفتند که من وصلـه ی ناجور توأم
ای عشق ولی تو زیر این بـار نرو

7
یک عکسِ بدون قاب انداخته بود
عکسی که درون آب انداخته بود
یکدفعه هلال ماه در داخل حوض
بر گردن او طناب انداخته بود

8

عمریست فقط دور زمین می گردم
دنبال کلید واپسین می گردم
شک بود هر آنچه یافتم ، بعد از این
در چشم تو دنبال یقین می گردم

9
هر انسانی غم خودش را دارد
بی تابی و ماتم خودش را دارد
داغیست بزرگ داغِ مادر دیدن
این داغ محرّم خودش را دارد

10
این شهر تمام جنس هایش چینی است
روشنفکرش به فکر طالع بینی است
ماشین هایش صدایشان آلوده
انسان هایش مرامشان ماشینی است

11

از دور گرفتار سرابم کردی
نزدیک شدم غرق عذابم کردی
گفتم که شبی لانه کنم در چشمت
پلکی زدی و خانه خرابم کردی

12
از لطفِ بهار است خزان را دیدن
در محضر عشق ناگهان را دیدن
ای حضرت خورشید چه لطفی دارد
با چشم تو یک بار جهان را دیدن

13

شک خاطره ی یک شب طولانی بود
شک چشمه ی جوشان پریشانی بود
یکعمر فقط دور و برم را گشتم
شک در دلِ چشمان تو زندانی بود