فرهنگی، هنری و ادبی

امروز : 7 اردیبهشت 1403

سعادت سادات جوهري

ترانه
ترانه

سعادت سادات جوهري

سعادت سادات جوهري
متولد ١٢/١/١٣٧٠ در تهران.
 
پيش از آن كه به مهدكودك بروم به كتاب خواندن علاقه داشتم ، تصاوير كتاب هاي درسيِ خانواده ، مجله ها ، روزنامه ها را با دقت نگاه مي كردم ، حتي سعي مي كردم نقاشي كشيدن آن تصاوير را تمرين كنم .
تا به مهدكودك رفتم و با حروف الفبا آشنا شدم . پس از مهدكودك به مكتب القرآن رفتم و خواندن و نوشتن را ياد گرفتم .
در دوره ي كودكيِ من تنوع كتاب هاي كودك به اين شكل با تصويرسازي هاي زيبا و جلدهاي جذاب نبود . به همين دليل  خانواده ام  با توجه به علاقه و اشتياق من براي كتاب خواني ، برايم كتاب هاي  ترجمه ي كودك تهيه مي كردند .
كتاب هاي ترجمه اي كه تصاوير سياه و سفيد داشت .
من به داستان علاقه داشتم . كتاب هايم را دوست داشتم و تلاش مي كردم كه آن ها را نگه دارم اما گاهي كه دوست يا آشنايي از كتاب هايم خوششان مي آمد ، آن ها را هديه مي دادم .
داستان هاي زيادي مي نوشتم و با شخصيت هاي داستانم زندگي مي كردم . علاوه بر خواندن كتاب به خاطره نويسي هم علاقه مند بودم ، طوري كه از ٨ سالگي تا به امروز علاوه بر سالنامه اي كه صفحات آن با خاطرات روزانه پُر مي شود ، دفترهاي شعر ، يادداشت نويسي هاي مختلف ، جملات زيبا و ……. جزءِ دوستان هميشگي لحظاتم هستند .
در دوره ي راهنمايي و دبيرستان اگر از جشنواره ي داستان و مقاله اي مطلع مي شدم در آن شركت مي كردم و البته همواره رتبه هاي اول تا سوم را هم كسب مي كردم .  
از نوجواني براي مجلات و نشريات ارسال اثر داشتم . با اينكه وارد دوره ي نوجواني شده بودم اما اشتراك دو مجله ي كودك را تا سال ها بعد داشتم .
با اينكه در سال اول دبيرستان معدل ممتاز
داشتم اما هنر ، طراحي و تصوير سازي را دوست داشتم و سال دوم در هنرستان رشته ي گرافيك را انتخاب كردم اما براي انتخاب رشته ي دانشگاهي ، به خاطر احترام بهدعلاقه ي خانواده ام  رشته ي تحصيلي ام را تغيير دادم و در ١٧ سالگي در رشته ي بهداشت دانشگاه دكتر شريعتي تهران مشغول به تحصيل شدم .
 هم زمان با تحصيل ، به طور اتفاقي با يكي از دوستان خانوادگي كه ايشان مربي بهداشت بودند در انجام طرح ها و معاينات بهداشتي مدارس همكاري داشتم و تا امروز نيز اين حرفه را دوست دارم و در آن فعاليت دارم .
اولين اثرهاي من در نوجواني در مجله ي پرواز( نشريه ي فارسي زبانان ) و نشريه ي سلام بچه ها چاپ شد .
در سال ٨٦ در نشريه ي دانشگاهِ محل تحصيل خودم ( دانشگاه تربيت دبير دكتر شريعتي – نشريه ثنا) عضو شوراي تحريريه بودم .
به مدت دو سال در موسسه ي فرهنگي اقليم احساس به عنوان  ( دبير بخشِ داستان ) همكاري داشتم .
٦ ترم كلاس داستان نويسي در طول سه سال برايم كمك كننده بود تا با حس و حال داستان نويسي آشنا شوم .
بيشترين نوشته هاي من براي گروه سني نوجوانان و در قالب داستان ، نثر ، يادداشت و شعر است .

 با مجلات ( سلام بچه ها_ سنجاقك_ پوپك_ دوست خردسال_ دوست كودك _ دوست نوجوان_ كيهان بچه ها_ روزهاي زندگي بچه ها_ مليكا_ انتظار نوجوان _ پرسمان _ جوانان امروز و …….) همكاري دارم .
هم چنين از سال ٩١ به عنوان نويسنده ي پژوهشكده ي صدا و سيما فعاليت داشتم .
و سپس نويسندگي برنامه هاي مختلف شبكه هاي راديويي را به عهده داشتم .
از بهترين تجربه ها ، گزارشگري و نويسندگي ام در راديودري و برنامه هاي مختلف آن بوده است .
من مربي بهداشت در مدارس هستم و اين موضوع ايده هاي خوبي در نوشتن داستان ها به من ارائه مي دهد .
آرزو دارم روزي برسد تا تمام خانواده ها جايگاه روحي رواني سالم و پر نشاطي را براي كودكان و نوجوانان فراهم كنند .

1
( شكوفه هاي رنگي )

خانم بهار مهربون
دوباره از سفر مياد
خدا كنه زود برسه
دوسش دارم خيلي زياد

شكوفه هاي رنگي رو
با قاصدك ها مياره
به هر كجا كه مي رسه
سبزه ي شادي مي كاري

وقتي بياد به شهرمون
خانم بهار مهربون
مهمونِ خونه ها مي شه
عيدي مي ده به اين و اون

2

( گلي )
 بهار خانوم شاد و شادو شاد
از اون بالا داره  مياد

رو پرهنش شاپرکه
روی موهاش قاصدکه

گل توی گلدون می کاره
شادی برامون میاره

لباس اون سبزو قشنگ
پر از گلای رنگارنگ

چقد خوبو مهربونه
میاد کنارم می مونه

3

#دفتر سفيد

عشق
شعر تازه ايست
بر خطوطِ دفتري سپيد .
عشق
مثل آشنايي
روز اول است ،
پُر زِ شور و اشتياق
پُر اميد .
با صداي او
زمين بهار مي شود
هر كوير خسته اي
سبزه زار مي شود.
عشق آب
عشق آفتابِ زندگيست .

#سعادت_سادات_جوهري
#نشريه ي #سلام_بچه ها
#شعرِ_نوجوان

 

 

4
#پنجره

پنجره
پنجره ي كوچك خوشبختي ام
باز شو
شعر بگو
قصه بخوان…..
با دل تنهاي من
همدم و همراز شو
شعر تو
حس بهاري شدن
قصه ات
طرحي از
تازه و باراني و جاري شدن
پنجره
پنجره ي كوچك خوشبختي ام ……

5
( جشن مورچه ها )
 
تو باغچه ی حیاطمون
انگاری مهمونی شده
مورچه ها شادی می کنن
خونه چراغونی شده
 
 
دوباره گندم می بَرَن
برای جشن خوبشون
پُر از هوای شادیه
جشنِ دَمِ غروبشون

6
نام شعر : هدیه
 
کیف کوچولوی من
گم شده تو خیابون
نمی دونم چه جوری
پیداش کنم خداجون
 
شاید که رفته باشه
میون یک مغازه
تا با پولاش بگیره
یه زیپ و بندِ تازه

7
خروسه غصه داره
ي گوشه اي نشسته
از رو ديوار افتاده
بال و پرش شكسته
مامان براش زودِ زود
دكتر خوب مياره
رو بال هاي قشنگش
ي چسب زخم مي زاره

8
( عيدانه )

مامان جونم خريده
برام يه تنگ كوچیك
تو آب اون مي رقصه
يه ماهيِ دُم باريك

ببين چه قد قشنگه
سفيد و سُرخه ماهي
يه بوس مي دم به مامان
مي گم تو خيلي ماهي

9

( شعر دوستي)

روشن  است
مثلِ ماه .
ساده و صميمي است
مثلِ مهربانيِ نگاه .

با دو دست مهربانِ او
لحظه لحظه ناب مي شود
سايه هاي خسته مي روند
روشني سلام مي كند
آفتاب مي شود .

دوستي
حسِّ تازه ي شكفتن است
از اميد ،
از بهار گفتن است .

#سعادت_سادات_جوهري