فرهنگی، هنری و ادبی

امروز : 10 اردیبهشت 1403

سلام بر سپيده بر سجود سبز و ساده‌ات (بهمن کرم اللهی)

 

بهمن کرم اللهی

 

سلام بر سپيده بر سجود سبز و ساده‌ات

 

سلام بر سپيده بر سجود سبز و ساده‌ات

و آسمان آبي نگاه رو به جاده‌ات

بخوان بخوان طلسم شب شكن‌ترين صداي توست

و آخرين اميد ما صداي آشناي توست

فقط بگو چقدر تا سپيده راه مانده است

و چند درد دل براي گوش چاه مانده است

به روح سبز و ساده‌ات قسم كه زرد گشته‌ام

طبيب آشناي من اسير درد گشته‌ام

چو سنگ زير آسيا غم زمين به شانه‌‌ام

ز بس كه چرخ خورده‌ام گمان كه مرد گشته‌ام

و اين تمام هستي من است دست و دشنه‌اي

و اسب خسته‌اي كه راهي نبرد گشته‌ام

ظهور كن كه اين طلوع آخرين ستاره است

زمان سكه خوردن رسالتي دوباره است

سوار سبز پوش شب شكن! ستاره‌ام ببخش

غروب كرده‌ام، سپيده‌ام دوباره‌ام ببخش

خليل آب و آيينه تبر بكش ظهور كن

بتان شهر مكه را بگير و زنده، گور كن

نمي‌روم به خانه تا تو باز گردي از سفر

شنيده‌ام كه مي‌رسي غروب جمعه بي‌خبر