فرهنگی، هنری و ادبی

امروز : 8 اردیبهشت 1403

علیرضا بهرامی عیسی آبادی

علیرضا بهرامی عیسی آبادی
علیرضا بهرامی عیسی آبادی

علیرضا بهرامی عیسی آبادی

علیرضا بهرامی عیسی آبادی
شاعر    سپید  و  ترانه سرا
متولد و بزرگ شده مسجدسلیمان خوزستان
ساکن  فولاد شهر اصفهان
سال تولد ۲۸ اسفند ۱۳۳۹
متاهل
سابقه هنری:
شروع نوشتن از سال ۱۳۵۶
چاپ ۳ کتاب
از عشق تا ترانه
چکاوکی در آسمان سپید
گذر گاه عشق
بازی در یک فیلم سینمایی
خوانندگی  یک ترانه بنام چکاوک
اجرای ترانه های وطن  مادر   آب
در شبکه فارس و شما و شبکه سوم سیما
مدیر گروه تلگرامی قلم عشاق

شعر اول

ترانه : دوریم ولی  نزدیکِ هَم

یه حسِ ناب  وُجودَمو
به سمتِ چشمات می یاره
دارو ندارِ دِلَمو
تو دستِ عشقِت  می ذاره

لَبریزم از یادِ تو وُ
یه حسِ پاکو موندنی

تو دُنیا  با این آدَماش
من با تو وُ تو بامنی

واسه نفس کشیدَنام
اکسیژِ هوا تویی
قَلم تو دستای منه
واژه وُ مُحتَوا  تویی

دوریم ولی  نزدیکِ هَم
با حِسی که مثلِ هَمه
تنها  فَقط آیندِمون
انگار تو دنیا  مُبهمه

واسه منو تو   این زمین
گُنجایشِ  عشقو نداشت
فقط باید توی بهشت
اونو مثِ  یه دونه کاشت

به هم نمی رسیم ولی
تو قلب هم  ریشه زدیم
میثاقِمون تا جون داریم
دِلو به دیگری  نَدیم
ترانه سرا :  علیرضا بهرامی عیسی آبادی

شعر دوم

ترانه : بارون نگاهت

بارونِ نِگاهِت امشب
رویِ دشتِ آرزومه
اِنگاری بِهشتِ موعود
کِنارِ تو روبِرومه

کوچه از عطرِ تنِ تو
وصل می شه به نورِ مهتاب
بی نظیره تورو دیدَن
حتا یه لحظه توی خواب

تو نِگاهِت پُرِ شَرمَم
یه سِکوتی پُرِ فریاد
کاش می شد با این ترانه
بُغضِ اشکام بشه آزاد

هی نگو باید قایم کرد
هی نگو باید بسوزیم
آخه تا کی منو هَم تو
باید لب هارو بِدوزیم

مُردَم از چیزی نَگُفتَن
تورو خواستَن تورو دیدن
واسه حرفای این و اون
رنگ رو پنجره کشیدَن

یه اشاره کُن با چِشمات
پنجره واشه تو کوچه
مث من پرنده یی  شو
پَر بِزَن که وقتِ کوچه

ترانه سرا :  علیرضا بهرامی عیسی آبادی

شعر سوم

ترانه : منو بِبَر …

مَنو به دیدَنِ چِشات
آروم و آهِسته بِبَر
دارو نارهِ دِلَمو
فَقط با یه بوسه بِخَر

بِذار فَقط مالِ تو شه
این دلِ بی قرارِ من
ستاره شو چِشمَک بِزَن
تو این شبایِ تارِ من

دَر حَسرَتِ نبودَنت
روز و شَبامو غَم گرفت
کُنجِ قَفس پرنده یی
پَرنَزدو ماتَم گرفت

یه مرگِ تَدریجی داره
فرداهامو نشون می ده
به جایِ لبخند رو لبام
به این چِشام بارون می ده

فّقط تو می تونی مَنو
از حالِ بَد جُدا کُنی
قایقِ موندهِ تو گِلو
رَونه یِ دریا کُنی

بیا بِگیر دستِ منو
منو بِبَر هَر جا تویی
من بَنده ی عِشقَمو تو
بعدِ خدام  خدا تویی

ترانه سرا :  علیرضا بهرامی عیسی آبادی

شعر چهارم

سپید :   جغرافیای تو

چگونه باور کنم
فاصله هارا
وقتی قدم
قدم
از من دورتر می شوی
اما نزدیکتر !
جغرافیای تو
جغرافیای دیگری است
کیلومتر
از کار می افتد.
دریاد تو
شناورم
با تو  راه می روم
می خوابم
بیدار می شوم
چای می نوشم
نفس می کشم .
بُگذار معلم جغرافیا بگوید:
پانصد و سی و دو کیلومتر
بین ما فاصله هست
او چه می داند
ما با هم نفس می کِشیم.
جغرافیای تو
جغرافیای دیگری است

شاعر : علیرضا بهرامی عیسی آبادی

شعر پنجم

سپید :   آمین را …

بی هراس از چشم ها
مردی در هر ثانیه
از شبانه روز
اندام تورا
بوسه باران می کند
لمس می کند
و تو
به حُرمتِ یک امضاء
تسلیم می شوی
مادر می شوی .
. . .
آنسوی پرچینِ فاصله ها
ممنوعه ها
مردی دیگر
اما
طرحِ اندامِ تورا
در شعر می ریزد
نفس هایش را
باتو تقسیم می کند
تا از عشق به رویا
و از رویا بی واسطه
به خدا برسد
تعظیم کُند
واز او تنها
تنها
یک آرزو کُند
یک کلبه ی کوچک
از بهشت برای تو
برای من
آمین را
آهسته با قلبت بگو
خبرچینانِ تَقدیر
تمام زمین را
شُنود می کنند .
آمین را …   .

شاعر : علیرضا بهرامی عیسی آبادی