فرهنگی، هنری و ادبی

امروز : 7 اردیبهشت 1403

لیلا حسنوند(طنز پرداز)

تصویر تست
لیلا حسنوند(طنز پرداز)

 1

 می خمارد فوتبال !

می درخشد والیبال

نیست جرمی که برد یا نبرد جام ز لیگ

پای این مسی گند !

جام در پشت سرم می شکند !

 

همزمان با من افتاده سحر !

جام می خواهد از من!

کز حضور  ” مزدکی ” گیج ! بفهمم ربط تصویر عقب تر ز خبر !

 بی ثمر لیکن گویی

مهره ای از کمرم می شکند !

 

یوز وش ! می تازم

تا که صیدی سازم

نه که من می بازم

به کسی مربوط است ؟!

تیر دروازه ستون پنجم !

خبرم  ! می شکند !

 

آن خیالات گل آلوده ولی

که به سافتلن شستم

و به زور کردمش پاک

ای دریغا گلرم! می شکند !

 

می خمارد فوتبال

می درخشد والیبال

” مانده پای آبله از راه دراز “

توی دروازه مردی تنها !

واکس مویش مدهوش

دست او بر سر می بیند در خود

بهت هشتاد میلیون آدم

پای این مسی گند !

جام در پشت سرم می شکند!

 

2

 

رباعی طنز روزه

 

 

 یک ماه و دو ماه پشت سر روزه گرفت

پیوست به شعبان و صفر روزه گرفت

تا اینکه به سایز صفر باربی ! برسد

امسال به جای صد نفر روزه گرفت!!

 

3

 

رباعی طنز

 

این مدرسه جلوه گاه چیزی ! بوده است 

رضوان چه افراد عزیزی بود است

این چاله که در میان آن می بینی 

وارونه ی خاطرات میزی بوده است !

 

* * *

پاییز نشست و قصه های دی شد 

خرداد شکنجه گاه پی در پی شد

  سرها همه روی برگه خود ، یعنی :

اوقات خوش مدرسه رفتن طی شد !

 

* * *

 

با تیپ خودت همیشه مشکل داری 

نه ثروت و نه دانش قابل داری 

با این همه ای حضرت شاگرد ! چرا  ؟

ده گونه شماره از ایرانسل داری ؟!

 

 

 4

اگه ماهی توی فر! هم می چسبه
و رو چشمای شانست پرده نصبه
فقط یک علتی داره که میگن
همش تقصیر این اوضاع اسبه !

 

5

هرچند که در قاب خودم جا نشدم

در ذهن کسی هنوز معنا نشدم

تنهایی رود کوچکی هستم که

از هیچ طرف اسیر صحرا نشدم 

 6

 

هرکس باشد زمانی از خود دارد

یک کلکسیون شماره و کد دارد

من ، تو ، او ، ما ، شما و حتا ایشان !

یک روز به عنوان تولد دارد

 

==================

 

هرکس باشد زمانی از خود برود

آن کلکسیون شماره و کد برود

من ، تو ، او ، ما ، شما و حتا ایشان !

یک چند پس از روز تولد برود 

 

 

7

هرموقع که زنگ زدی که استادت نیست

اس ام اس زدن به حضرتش نادانی است

درگیر پروژه ام  شما را به خدا

پس فلسفه ی شماره دادن ها چیست؟!

 

8

این فاصله را با قلم زرد بکش

اطراف مسیر جاده را سرد بکش

حالا که درست روی خط آمده ای

تو قلب منی به جای من درد بکش !

 

8

آتش به فلز به شیشه ها مهلت داد

فواره به ختم زندگی جرأت داد

مسئول نجات مردمان عادی

این حادثه را جرم خدا نسبت داد !!

 

9

نه  خانه ، نه پرایدی ناز دارد

نه کاری هم به برق و گاز دارد

فقط در فکر چیزش! عاشقانه

دلی از جنس خود پرداز دارد !

 

 

 

دلم با تو ،سکوتم از تو باشد

درختم ! شاه توتم از تو باشد

گهی اینم گهی آنم عزیزم

تق و لق های شوتم از تو باشد !

 

 10

خدایا فیسبوکت  ! را چشیدم

در اینجا بنده هم خیری ندیدم

هزاران پیج (1) و فن پیج خفن را

به جک های لری آلوده دیدم !

 

سه پنج روزه  ! که جک از من ! درآید

صدای چهچهه از عالم برآید

خداوندا تو کاری کن که روزی

جک از کمپین (2) لرها هم سرآید

 

من و تو مطبخ جک سازی ما

جهاد خود زنی ! در کل دنیا

چنان آوازه دارد که هم اینک

اس لری فرستد لیدی گاگا !

 

تو صاف و ساده ای حتا چاورشه(3)

به غم دل داده ای حتا چاورشه

چرا با این دل پاک و قشنگت

به طنز افتاده ای حتا چاورشه !

 

خداوندا زر و در آفریدی

درخت و آب شرشر آفریدی

شدم شاکی از این دل پاکی خویش

چرا جنس مرا لر ! آفریدی ؟!

 

 

1-صفحه در فیسبوک

2-گروه ها

3-کلمه لکی یعنی : برعکس

 11 

از عشق به كابوس هوس مي افتد

آدم به دلايلي قفس مي افتد

هركس كه مسير پيچ در پيچ رود

بي چون و چرايي از نفس مي افتد

 

12

اين زمان ، مستي به جام تاك نيست

عصر عشاق گريبان چاك نيست

 

ساده بافي ساده لوحي مي شود

خط فكر تو اگر زيگزاك نيست

 

پشت غم هاي رمانتيك كوزت

شانه هاي مادلني بي باك نيست

 

روي شطرنجي مستر بين مگر

خنده هم جز فرصتي شكاك نيست ؟!

 

مستي از نوع خفن ! مي بايدت

اكس هايي را كه در ترياك نيست

 

چند مي گويي كه ريتم زندگي

از متاليكا و جاز و راك نيست

 

يا كه ‍‍ژانر وحشت اوتيسم عشق

وامدار آلفرد هيچكاك نيست

 

در نهايت ، در كويرستان شك

دل سپردن ، گيجي ادراك نيست ؟!

 

دست بردار از دلم اي شعر ِ بد !

دل بريدن از تو وحشتناك نيست

 

مي برم خود را حراست لو دهم !

روح من اينجا كه ديگر پاك نيست

 

درفضاي سايبري هم فيلترينگ !

خود زني از دست تو غمناك نيست

 

در رژيم عاشقي ! ميزان شوم

لاغري با زور هر تن تاك نيست

 

بعد ِ تو انشاء نويسي مي كنم

چون مرا از نااميدي باك نيست

 

مي روم از فيس بوك ياد تو

صحنه هايي را كه ديگر لاك (1) نيست 

 

مي روم ، باشد كه تنها بگذري

خلوتي را كه در استهلاك نيست

 

عصر تابستان يك ، سه ، نه و  دو

در فضاي خانه جز تيك تاك نيست …

 

 

like :  لايك( لاك ! )

 13

“ریختی بر سر من هرچه گرفتاری را

مات شد کیش دلم بازی تکراری

 

می کنی باز به مجلس تو مخالف صحبت

اهل دل باش و به مانیز بگو آری را ( راشد انصاری  )

تاب گیسوی کَمَندَت دل و دینم را برد !

از که آموخته ای شیوه ی سرداری را ؟ (عزت اله الماسی )

 

گفته اي خواستگاران تو از صد بيش اند

چو فلاني، بلدي بازي ِ آماري را ( امید شبه شعر )

 

گفته بودی که بخر بنز و دو تا خانه خوب

کور بودی و ندیدی غم ناداری را؟  (مصطفی صادقی  )

 

دلم آنقدر ز لبهای شما خیر شنید

باورش نیست که روزی شنود آری را

 

تا سر وقت رسم وقت قرارم با تو

می کشم باز جلو ساعت دیواری را ( امیرحسین خوش حال)

نمکی !جار بزن خشکی لب هایت را

به دوئل دعوت کن کوچه و بازاری را  (راضیه فولادوند )

 

پیش‌ازاین رسم بر این بود که بر زخم نمک

بزنند و تو زدی ادویه‌ی کاری را (مهدی استاد احمد 

 

زده افسار دلم را و تصاحب کرده

بس نبوده است که او بسته به من گاری را ( سعیده موسوی زاده )

 

مابقی که شدنی نیست! مدد کن یارب

بوسه ای دشت کنم راشد انصاری را ! ( ابن محمود  )

 

کار های تو مرا کشت،خبر کن فوری

مرده شوری خفن و گورکن و قاری را

 

بعد مرگم جهت شادی روحم ،هرگز

مبر از یاد خودت فاتحه و زاری را (محمد جاوید  )

 

بارها رفتی و باز آمدی و کم کردی

روی پاندول در آن ساعت دیواری را ( آرش فرهنگ پژوه)

 

خنده صد خاصیت ویژه و پنهان دارد

مثلن حل بکند معضل بیکاری را

 

” شاخه ی نور” که سهراب به شن ها بخشید

دوست دارد دم هر آدم سیگاری را

 

هیچکس مثل ” حمیرا ” به دلم جور نبود

نفس آن است که  ” پروانه ی افشاری ” را ( زهرا  دُرّی )

 

باز هم مهره خندان رخت ماتم کرد

باختم؛اسب شدم تا بکشم گاری را

 

دست زبرت کچلم کرد؛نوازش کافی است

می کشی بر سرم آن رنده نجاری را

 

بعد کنکور و قبولی به همین علت من

برگزیدم به یمن رشته عصاری را (سینا انارکپور)

 

تا که بردی ز دلم سینه ی سینایی من

سوخت آه جگرم قسمتی از ساری را ( دلیلی صالح )

ریشه ام خشک شد از عشق پرستاری ماه…

ای خدا خشک کند ریشه ی شب کاری را !! ( محسن طاهری)

 

می توانی بچشی لذت خرکاری را

زیر کره خر خود دیدی اگر «ماری» را ( فیلسوف قزوینی)

 

 

دوست دارم تو و آن بازی تکراری را

تا که تکرار کنم باز خطا کاری را ( علی رضا رضایی )

 

گر چه من دير رسيدم !، رمضان هم طي شد

از دلم پاک نکرد لذت افطاري را ! (شیخ پشم الدین )

 

گرچه من نیز در این طرح شراکت کردم

امتیازی ندهم شعر سر ِکـــــاری را !  ( عباس خوش عمل کاشانی)

 

 

 13

از درد زاییدم مرا با درد بنویس

این را به خط ایریال (1) زرد بنویس

 

از کوچه تا قلب خیابانهای پاییز

این اشک ریزان مرا خونسرد بنویس

 

هی سعی دارم که بگویم ” عشق ” اما

فعلن در اینجا قافیه نامرد بنویس

 

یاد مرا که گم شد از سرگیجه ی شهر

یک جا به روی بسته های گرد بنویس

 

درپشت فرمان پرایدت گاه گاهی

از عابران خسته ی پادرد بنویس

 

” من شاعرم یا نه  ” چه فرقی می کند، تو

هر جمله را که آدمت می کرد بنویس

 

هی با خودم گفتم نگویم راز دل را

اما نشد ،  لیلای صحرا گرد بنویس

 

من عاشقت بودم چه بد کردم؟ همیشه

بعد از من از کمبود وجدان درد بنویس …

 

1-  Arial Font

14

می زند شعله ی فواره ی تب

در  پریشانی  طرح  بدنت

یک نفر در تو بهم ریخته از

چیدمان  کلمات  دهنت

 

یک نفر از دل خاکستر  تو

یک من گمشده را رو بکند

ناگهان بین همه گمشده ها

او  فقط در تو  هیاهو  بکند

 

یک نفر صفحه ی ذهنی تو را

ناگهان  مضحک  برفک  بکند

یا تو را در جریان  دیگری

با حضوری از خودت هک بکند

 

یک نفر رنگ رمانتیک  بزند

شکل لبخند غم انگیز تو را

عطر  مواج  صدایش  ببرد

غربت خسته ی پاییز تو را

 

یک نفر ذهنیت دیگری ات

واژه واژه به هم آویخته از …

یک نفر شعله ی فواره ی تب

همچنان در تو بهم ریخته از …

 

 

15اگر شمع تو را پروانه باشم

و حتا با خودم بیگانه باشم

به غیر از تو بدان من هیچکس را..

که می خواهم تو را دیوانه باشم

 16

هرچند که در قاب خودم جا نشدم

درذهن کسی هنوز معنا نشدم

من برکه ی دور کوچکی هستم که

از هیچ طرف اسیر صحرا نشدم