فرهنگی، هنری و ادبی

امروز : 7 اردیبهشت 1403

محبوبه حسینیان

تصویر تست
محبوبه حسینیان زندگینامه: محبوبه حسینیان.متولدسال1359درتهران هستم دانشجوی رشته ادبیات فارسی.مدت15سال است درکانون های مختلف شعرشرکت داشتم.اولین استادشعرم مرحوم استادعلیرضاطالقانی بودسردبیرروزنامه ورامین توسعه.بعدازآن درکلاسهای خاوران استادشکارسری حضورمداوم داشتم.شعر راازدوران دبیرستان آغازکردم ومدتی هم درکلاسهای استادسهرابی نژادحضورداشتم.درهمه قالبهای شعری ازجمله غزل رباعی دوبیتی وسپیدشعرسرودم.زمانیکه درکانون آفتاب ری بودم نزداستادرحیم زریان به همراه اعضای کانون کتابی چاپ کردیم که 10صفحه آن متعلق به من است.نام کتاب شاپرکهای خیالازانتشارات هنررسانه اردیبهشت.

1
#به پل هاکه می رسم

سرگیجه میبنددسرم را

گیرمیکندلای موهای ابریشمیم

صدهازن ریسنده

پل هاآینده مان رابه هم پیونددادند

زبان زرگری رابلدبودند

شایددردنیای دیگرپیغام آب هارا

به میتراییسم برسانند

شایدلبان پرتگاه رابه لبان من بدوزند

تاساعتی گرم نگاه گرازهای وحشی باشم

اینجاهیچ کس لهجه پل رابلدنیست

حتی خیابان که لباس زردمی پوشد

وباحتیاط دهان مرامی بندد.

96/7/19

#محبوبه_حسینیان

2
پرت می شوم زهرچه نبود

درمیان ساعتهای شماته دار

نگاهی رنگی زانومی زند

پشت می کندبه آب باریکه های ساعت جدایی

پرت می شوم این بار

ازمیان زبانه های دراز

درازساعت زنگی

نه شیاراین جدارها

برای رسیدن زنگ زدم

زنگی که ازکشاکش ساعتهاخسته است

زنگ می زنم به ساعت دیواری

گوشی رابرمی دارد

آهسته آهسته ازمن جدامی شود

باهمان زبانه های دراز

حرف می زند حرف می زند

و گوش هایم را ازنرفتن پرمی کند

پرت می شوم پرت می شوم

صخره ای دست مرامی گیرد

و نوازش رابه من یادمی دهد

که دیگرپشت سرم  آب نریزم

این خود نشانه روشناییست.

96/9/1

#محبوبه_حسینیان

3
مردی که کفش هایش را واکس می زد

چشم هایش راجفت میکرد
ِ
تاهنگام دیدارمعشوق ازهم فاصله نگیرد

ناگهان سرازکارگاهی درآورد

که تکه های بهم چسبیده اش

درفکردرست کردن آرزوهابود

تکه هایی که جفت جفت

به خوشبختی فکرمی کرد

وسرازخانه های مردم درمی آورد

دستش را دراز کردتاجفت خود را

تاآرزوی همیشگیش رابرآورده کند

اماچشم هاروزبد نبیند

تکه های آرزو سنگواره ای شد

برمزارمردنشست.

96/6/6

#محبوبه_حسینیان

4
همیشه بادل غمگین بهانه می گیرد

بهانه پشت بهانه بهانه می گیرد

غروب میشودازغم نگاه غمگینش

خیال کرده که درمن ترانه می گیرد

همیشه بی سروسامان همیشه بی پرده

نگاه سردتوبامن زبانه می گیرد

نمانده برسرجالیزبادتابستان

جوان نمی شوداماجوانه می گیرد

خداکندبشودباغمت کنار آیم

خداخدا که خداعاشقانه می گیرد

همیشه دردل هرچاه روی ماهی هست

چگونه بادل غمگین چگونه می گیرد

بهارمی گذرددرهوای این مرداب

چگونه سورعزا رانشانه می گیرد.

5
گمونم یکنفرهرروزنگاهش پیش چشماته

می گرده توی رویاهات هنوزم رنگ موهاته

لبش لبریزبارونه لبش رویای پرخونه

گمونم چون تفنگ سرددرآغوش مهماته

همون آشفته حالی هاهمون حس غریبی ها

گمونم لحظه ای پیشم بمونی غرق دریاته

تورو اززندگی بردم ولیکن غصه هاخوردم

تومی دونی شب وروزم به دنبال معماته

گمونم مهرپیشونی توروبرده به زندونی

کلک خورده نمی دونه خراب خستگیهاته

همه سایه همه سنگین کتاب خستگیهامون

سه جلدش زیرچاپ رفته زمونه خیلی محتاطه

به هرراهی وهرماهی سرم زنجیرمی بافه

نگوپرمیشه ازاین حرف خداهمیشه همراته

گمونم کرنشدگوشی صداهاروی خطه باز

کسی ازپشت گوشی هم همیشه فکر
دستاته.

#محبوبه_حسینیان #

6
انجمنی برای چشم هانیست

حتی میزگردی

تاهمه چیز رافالش ببینم

یاسرازگوشه ی عینک ته استکانیت دربیاورم

چشم های تاریک چراغ می خواهند

تاسرازجاده های خاکی درنیاورند

برای حرف ها این روزها

نه سنگفرشی ست که درآن قدم بزنم

ونه جانمازی که آن را آب بکشم

نگاه کن چشم ها انجمن ها میزگردها

دوباره درته استکان من

فال قهوه می گیرند.

96/11/1

#محبوبه_حسینیان