فرهنگی، هنری و ادبی

امروز : 7 اردیبهشت 1403

مرگ روز

می رفت آفتاب و به دنبال می کشید دامن ز دست کشته خود روز نیمه جان خونین فتاده روز از آن تیغ خون فشان در خاک می تپید و پی یار می خزید خندید آفتاب که : ا…

می رفت آفتاب و به دنبال می کشید
دامن ز دست کشته خود روز نیمه جان
خونین فتاده روز از آن تیغ خون فشان
در خاک می تپید و پی یار می خزید
خندید آفتاب که : این اشک و آه چیست ؟
خوش باش روز غمزده هنگام رفتن است
چون من بخند خرم و خوش این چه شیوناست ؟
ما هر دو می رویم دگر جای شکوه نیست
نالید روز خسته که : ای پادشاه نور
شادی از آن توست نه از آن من : بلی
ما هر دو می رویم ازین رهگذر ولی
تو می روی به حجله ومن می روم به گور

گروه کتاب پایگاه خبری شاعر


منبع : درج