سفر ، کنایه ای از مرگ است همین که بال هواپیما ترا ز خاک به سوی پرنده ها راند دلت به مرغ گرفتار در قفس ماند تو در هواپیما میان عالم پیدا و عالم پنهان ن…
سفر ، کنایه ای از مرگ است همین که بال هواپیما ترا ز خاک به سوی پرنده ها راند دلت به مرغ گرفتار در قفس ماند تو در هواپیما میان عالم پیدا و عالم پنهان نه در کمند زمینی ، نه در کمان زمان ز هست و نیست رهایی ، چگونه می دانی که کیستی و کجایی ؟ تو در هواپیما میان نقطه ی آغاز و نقطه ی پایان ز رفت و آمد این گاهواره در تابی دل تو بیدار است ولی تو در خوابی سفر ، چکامه ی شیوایی است تو آن علامت اعجابی که گاه با همه خردی نشان تحسین است تو از ازل به ابد می روی ، سخن این است
گروه کتاب پایگاه خبری شاعر
منبع : درج
منبع : درج