فرهنگی، هنری و ادبی

امروز : 7 اردیبهشت 1403

فرسامه پارسا

تصویر تست
فرسامه_پارساسیرجان

1
فراداستان مشترک
#مراقبه_شناور:#سقراط_حکیم

کار مشترکی از استاد آریو همتی و فرسامه پارسا

ابر

جاده

?

باران

جاده

?

آفتاب

جاده

?

رنگین کمان

? ?

(با عشق تحفه ای ناقابل از فرزندان آریا به سرزمین فلسفه و هنر یونان بزرگ)

یکی از راویان متن
مرتو است
که در شمایل جغد
نخ به نخ از میان اندامی مردانه
زنانگی اش را عبور می دهد

?

مولف اول:
هفت پله

مولف دوم:
هفت شهر عشق

همگرایی مولفین:”

پاسارگاد
آبان
و پله ها را
به ترتیب در دلفی
اتفاق پشت اتفاق معبد نشینان را

سولون , تالس و..

آه اندوه هفت فرزانه

_”چقدر جگر داشته اش را …!”

و بر خوراندن مردم
در میدان
به رای:

“_تا هفت باطن اش چسبیده به خاک
این پشت کرده بر بت ها را
زیستش حرام باد”

?

هفت راوی:

_نان !
_نمک!
_ماهی !
_سرکه !
_عسل !
_روغن !
_تره !

متن اما به خیال دموکراسی
خورد نخواهد کرد
در این سطر

“_هیچ طعامی را دست بردارید
ای تاریکنای وجود
که از هفت شهر
عشقتان را جارو کشیده اند
موج های مارس”

خون ها:به جوش
رگ ها : به بسط

“و در
دایره هیچ هم افزایی
به استاد
راهتان نخواهد بود
جز مرگ..”

? ?

و رویاند
از بستر زر اندود خود
شاخه ای زیتون
آن تلخ رو
که بر پیکر بیمار جهان
همیشه دوا بود

هم او
در گوش هر آنچه پدیدار
وحی بود
صدا بود..

?

دیالوگ متن :

مولفان عزیز در یک شب اتفاق افتاد
تمام آنچه را که به لعنت ابدی آتن
نسل ها بر پا می شوند..ه

خدایگان اما
بر شوریده های معبد
کاه می شوند…

? ?
سماع دلفین ها
بر موج

سماع مرغان
بر ابر

سماع آهوان
در دشت

برگردیم به انتظام شعور
در ذهن کلمه گرای خود
برای هر تصویر …
برای هر مفهوم…

_”نمی دانم
از مجرای تنفس اش
چه عبور کرده بود
که مست اینگونه..
اینگونه لا یعقل ..”

_”آه شمایان..نسیمی که می گوید مرا نادان,
از آگاهی ام عبور می کند
تا شستن همیشه ی زنگار
شکل آگاهی
که بر آگاهی ادراک می شود”

سماع موها
سماع انگشتان
سماع سلولها بر محور بنیادین خود
آنگونه که بعدی متغیر
پرگار وار
بر پاشنه ی ثابت خود
عاشقانه می چرخد

? ?

راویان بعدی:

لوکیشن _گوانتانامو

_”کاراکترها؟”

“_استاد
دو مولف
جمع شاگردان ”

_استاد؟!

_”تکثیر شده است
به تعداد چشم ها
در حلقه
حلقه
هستی
که در زندان می چرخد”

“_راوی جان
چقدر در جوانی پیر شده است خودش را
این آریا زاد!؟”

و مولف به متن رو می کند:

“ما به خودمان برگشتیم
برای برگشتن به زیست
نه نابرابر
نه در کثرت
که بعد ثابت حقیقت عمیق همه مان
همین است که موجودیم

اما نا برابر در ظاهر
همانگونه که پرگار ها
پایه هاشان
در اندازه های نه یکسان
باز می شوند و
بسته
برای هر آنچه بسط
برای هر آنچه قبض”

و مولفین
از تریبون کات می شوند..
بقیه متن را
بر جام ها برقصید
به گاه شوکران..

سماع کلمه ها
و نقره ای
که بر صورتک ها
پوست می اندازد …

پنجره
جره
جره

دیوار
وار
وار

_ما به شکستن میله ها
باور گرفته ایم آقا

_و من به نشکستن یونان
حتی وقتی که مرا
می شکند..

_یعنی رفتن !؟
همینگونه آسان !؟
همینگونه آرام!؟

“_نمی بینید
نقره پوشان چهره ام را..

نمی بینید
باور عجیب دستانم را
به بنفش

باور گوشهایم را
به بلبل
میان ثانیه های مقدس
دشتی از لاله؟! ”

و آخرین راوی
که شوریدگی اش را
رو به شاگردها:

“برگردیدخودتان را
ای شعله های مقدس نادانی
نمی بینید
که ساعت ها
بی آنکه بدانند
تقسیم می شوند بر پدیده ها
چهار بعدی جهان کلمه گرای ما را….”

2
زیر سایه ی کدام شمع
از عشق..!
قصه می سازی

که پروانه های شعر من
اینگونه شعله می کشند ؟

#فرسامه_پارسا(هما)
3

آلزایمر، ندارم

فقط گاهی…

فراموش میکنم برگردم به زندگی…

#فرسامه پارسا (هما)

4
در سرنوشت پاییزی من
نهال هیچ آرزویی
سبز نمی شود

انگار خدا هم
فصلها را گم کرده است…

#فرسامه_پارسا(هما)

5
هر بار که ابر چشمهایم
می بارد
خاطرات بی امان تو را
قلبم ریتم پاییز می گیرد
و آرزوهایم
شکل حباب…

حباب را دیده ای
که چه زود می میرد؟

#فرسامه_پارسا(هما)

6
گاهی شاعر میشوم در سایه ی
سیبستان سبزِ نگاهت
و گاه ملکه ای طَمّاع ،
در رویای امپراطوریِ عظیم
آغوشت ….

آه …
چه فریبِ
با شکوهی ست
در تو …!!

#فرسامه_پارسا(هما)

7
حد اقل میانِ شعرها
طولانی تر مرا ببوس
بگذار سنگینیِ لبهایت
به هم بریزد تعادلِ
تمام وزن ها را
آنقدر که
سپید شود سرنوشتِ شعر هایم..

#فرسامه_پارسا (هما)