پرستش مددی
صبح یک روز به دنیای تو بر می گردم
مثل یک موج به دریای تو بر می گردم
غم فردا نخور ای ماه که با شعر و غزل
آخرالامر به فردای تو بر می گردم
دختر شاه غزلهای غریبم که فقط
به سر کوچه ی رویای تو بر می گردم
تو غزلواره ی عشقی که در احساس منی
من شب عشق به لبهای تو بر می گردم
خسته از کوچ پریشانی خویشم هر چند
باز با رسم زلیخای تو بر می گردم
آتش عشق تو سوزنده تر از خورشید است
باز هم با تب گرمای تو بر می گردم
شهر محراب ” پرستش ” شده در هر غزلم
مطمئن باش که با پای تو بر می گردم
پرستش مددی
۱۳۹۵.۱۱.۰۲
بخش غزل | پایگاه خبری شاعر
منبع: سایت شعر ایران