فرهنگی، هنری و ادبی

امروز : 7 اردیبهشت 1403

کیمیا کرجی بانی

تصویر تست
تصویر تست

کیمیا کرجی بانی

حال مرا نپرس ، بهتر نمی شود

این قصه ی دراز ، آخر نمی شود

گفتی به من : برو … گفتی : برو ، نمان !

گفتی ، ولی مرا ، باور نمی شود …

گفتم که بگذرم ، گفتم که نشکنم

گفتم ولی چه سود ؟ دیگر نمی شود !

من ، تلخیِ مرا ، تُف می کنم مدام …

اوضاع من ازین ، بدتر نمی شود …

یک درد کهنه از ، یک زخم کهنه تر

بالا گرفته و ، کمتر نمی شود …

من دلشکسته ام ، شاید که خسته ام

این دل برای من ، دلبر نمی شود

می کوبی ام به خاک ، له می شوم ولی

این مؤمنِ لجوج ، کافر نمی شود !

این غم چه بی دلیل ، این دل چه بی پناه

حال مرا نپرس ، بهتر نمی شود …

2
با سرعتی به سرعت طوفان ، فرار کن

این لحظه های در گذرت را شکار کن

هربار با بهانه ی تازه مرا بپیچ

یا نه ! کلک روی کلک هی سوار کن …

آنقدر من بدم که تو را رنج می دهم

روی سرم تمام دلت را هوار کن

اصلا بیا ، برای تو این سرنوشت من

بردار و با خدای عزیزت قمار کن !

این حسِ بی تکلفِ بینِ من و تو را

هی زهرمار کن به ما ، زهرمار کن…

تاوان این خطا به خدا منصفانه نیست

از اینکه زخم می زنی ام ، افتخار کن …

گیجم ، فقط به دور خودم چرخ می زنم

فکری به حال دایره ی بی مدار کن …

بی طاقتم ، جنون مضاعف گرفته ام

وحشت نکن ، صبور نباش و … فرار کن …

3
همه ی شهر ، روایتگرِ اخبارِ تو بود

و سرِ هر گذری صحبتِ بازارِ تو بود

همه از حادثه ای شوم سخن می گفتند

و خبر، مرگِ کسی بود که بیمارِ تو بود

که کسی هیچ ندانست چرا خود را کُشت ؟!

و چرا لکه ی خون ، پخش به دیوارِ تو بود …

و چرا بازیِ بی قاعده را باخت به تو ؟

قهرمانی که کمی عشق ، بدهکارِ تو بود …

و درین عشق ، فقط سوخت و خاکستر شد

دود شد ، کاش به جای نخِ سیگارِ تو بود !

و تو هِی آینه اش را به زمین کوبیدی

خُرد می شد و فقط در پیِ تکرارِ تو بود …

و نفهمید تو اوجی به دِرامَش یا عطف ؟!

که ستیزش همه از لحظه ی انکارِ تو بود …

همه ی شهر به این حادثه واقف بودند

“کیست او ؟ چیست خبر؟” جمله ی اقرارِ تو بود !

تا ابد خواب بمان ، ساعتِ عمرت بیدار

روزگاری نَفَسی مُرد که در کارِ تو بود …