فرهنگی، هنری و ادبی

امروز : 7 اردیبهشت 1403

گرگ از روز ازل وحشی و خونخوار نبود

طارق خراسانی

1
گرگ از روز ازل وحشی و خونخوار نبود
یا بشر این همه بدکاره و بیمار نبود
از ستم، ظلم به سیاره که بسیار نبود

گرگ در قصه ی یوسف که گنهکار نبود
یا که یونس که نهنگش پی آزار نبود
2
آدمی باعث اندوه و تمامِ غم هاست
این بشر باعثِ درماندگی و ماتم هاست
علم او جهل و نشانش که دو صد پرچم هاست[1]

جرم در پهنه ی گیتی فقط از آدم هاست
کاش در کُلِ جهان، عقل بَد افکار نبود
3
کاش یک پرچم و بر بامِ فلک می رقصید
آدمی زاده پی عشق و به جان می کوشید
بوی احساسِ صنوبر به جهان می پیچید

کاش احساس به قدرت طلبی می چربید
تا که چاهی دلش از دَردِ “علی” زار نبود
4
هر که آمد پی آن بود خورد نانِ کسان
آن جهانخوار نگه کن شده بر گردِ جهان
ای بنازم به علی، پیرِ مروَّت، عرفان

کوچه و کاسه ی شیر و رُطب و کیسه ی نان
غیر از اینها کسی از قصه خبردار نبود
5
چون که سیم و زری آمد به کفِ قومِ جفا
همه غافل ز غدیر و سخن و عهدِ خدا
غاصبان را چه بگویم؟ بَرِ تزویر و ریا

کوفه در جهل چه شق القمری کرد بپا!!
کاش اطراف علی این همه مکار نبود
6
ابنِ مُلجَم، زچه آن تیغ، به مولا بکشید؟
یا یزیدی که سَرِ خون خدا را ببرید؟
بوده از بهر زر و زور…، به قرآن مجید

لااقل کاش که نسلِ همه شان می خشکید
بی شک امروز فلسطینِ گرفتار نبود
7
گر به پیغمبر دین، سخت ببالید عرب
هم از او، چند صباحی بدرخشید عرب
تفرقه آمد و زان پس که چه ها دید عرب!!

سایۀ کرکسی افتاده به خورشید، عرب
ننگ بر نام عرب، اینکه به اجبار نبود
8
عقل، خود دشمن عشق است، بدانم من این
عقل آنجا زده رایت که منم حافظِ دین
عشق…، پَرپَر زَده مرغی…، که به دستانِ لعین

عشق در شیخ نشین جاری اگر بود یقین
دیگر از صهیون بی عاطفه آثار نبود
9
ای مسلمان ز چه خوابی؟ به تنت مرگ دوید
ناله ی کودکِ غزه نه که من، چرخ شنید
رمضان است و دلم پَرپَر از اقوامِ پلید

کودکِ غزِّه ای، افطار به خونش غلطید
تا سحر وقت اذان، جز غمِ آوار، نبود
10
گر چه خوابی تو عرب، از تو تمنایی نیست
کار تو عیش و ز آن هیچ که پروایی نیست
صحنه ای دیدم و چون آن که به دنیایی نیست

جنگ گنجشکک و کفتار تماشایی نیست؟
دیده ام فاتح این جنگ…، که کفتار نبود
11
بر تو ای کودک من، سخت بباید بالید
دستِ تو سنگ و خدا دست تو را می بوسید
رَجمِ شیطان به فلسطین که بیا، باید دید

عشق بـا سنگ به خمپاره ی دشمن تازید
ضربه ای زَد که دگر فرصتِ انکار نبود
12
کودک غزه ای ما، ز میِ جان، مست است
دشمنش صهیون و آن دیو، همانا پَست است
انتفاضه هنرَش، دیو از آن، دل خَست است

سنگ یعنی عَلَمِ قُدسُ لنا در دست است
وَرنه این مرزِ مقدس شده خونبار نبود
13
غزلی گفتم و طارق بتواند، غَزِّه
تا که آن را به مخمس بکشاند، غَزِّه
ماه من هم ز خراسان که بخواند، غزه

سنگ من این غزلم بود بداند غَزِّه
در نبَردش به خدا بی کس و بی یار نبود

[1]. منظور عدم وحدت در جهان است اگر بشر به شعور عالی برسد تنها یک پرچم و یک حکومت واحد خواهد داشت.

مخمس با تضمین از غزل بسیار زیبای خانم اعظم حسن زاده

30 تیر 1393 طارق خراسانی
پی نوشت:
در ماه مبارک پارسال صهیونیست ها بزرگترین جنایت تاریخ خود را در غزه رقم زدند و مردم بی دفاع روزه دار غزه را شب و روز بمباران می کردند هدف تنها وارد کردن ایران در جنگ بود تا توافق 1+5 صورت نپذیرد وقتی نتیجه ای از آن نگرفتند برادر خوانده ی صهیونیست ها یعنی
آل سعود یهودبا آوردن داعش به صحنه به جنایت گسترده ای دست یازید تا مگر ایران وارد جنگ شود ولی تَدَبّر و اندیشه های بلند رهبریت نظام باعث شد که عاقبت الامر ما به توافق دست یابیم.
این مخمس در آن شرایط هولناک که دل مردم آزاده ی جهان برای کودکان شهید فلسطینی خون بود سروده شده است.

بخش مسمط | پایگاه  خبری شاعر


منبع: سایت شعر ایران