فرهنگی، هنری و ادبی

امروز : 8 اردیبهشت 1403

گفتار18 -ظاهر داستان

گفتار 18ظاهر داستان

منظور از ظاهر داستان، کلمات، جملات، ترکیب‌ها، سجاوندی‌ (نقطه‌گذاری)ها، نحوه‌ی نگارش و بیان فکر نویسنده و تشابه به یا نواوری نسبت به آثار برجسته‌ی قبلی است. این‌ها کلاً در نوشته‌های روی کاغذ وجود دارد و می‌توان آنها را با چشم سر دید و روی آنها بحث و جدل کرد. اما منظور از باطن داستان، مفاهیمی است که در ورای حروف و کلمات وجود دارد و به صراحت نوشته نشده است؛ همانند پیام داستان و هدف نویسنده از نگارش داستان که در گفتار بعد به تشریح آنها می‌پردازیم.

 

مکتب، شیوه یا سبک
قبل از هر چیز به یاد داشته باشید که هیچگاه ـ تاکید می‌کنم: هیچگاه ـ خود را زندانی مکتب خاصی نکنید، خود را وقف سبک خاصی نکنید. به ویژه زمانی که تازه قلم هستید (حد اقل 10 سال اول نویسندگی!) دنبال سبک و سبک بازی نروید! این کار به شدت چشمه‌ی خلاقیت شما را خواهد خشکاند و شما را به رونویسی یا بازنویسی آثار مشابه بزرگان آن سبک وادار خواهد کرد. به یاد داشته باشید که شما به هیچ مکتب یا سبک خاصی بدهی ندارید و پس از آنکه داستان‌های زیادی خواندید و نوشتید (همان 10 سال!) ممکن است تصمیم بگیرید که آثار خود را در مکتب خاصی بنویسید یا اصلاً مکتب خود را بنیان نهید!
مکتب حاصل دو قسمت است: جهان‌بینی و ایدئولوژی؛ که جهان بینی از هست‌ها و نیست‌ها سخن می‌گوید و ایدئولوژی از باید‌ها و نباید‌ها (فکر می‌کنم غامض بدون همین تعریف، دلیل خوبی باشد که تا مدتی دنبال مکتب ادبی خاصی نباشید)! اگر بخواهیم این تعریف را حوزه‌ی ادبیات داستانی ترجمه کنیم، مکتب ادبی انعکاس باور‌های مادی و معنوی گروهی خاص به همراه قیدها و مرزهای فکری آنان در اثر داستانی است که با فردیت نویسنده‌ی اثر نیز ممذوج شده باشد.
در تعریف دیگر، سبک را ترکیبی از زبان، علم معانی و آهنگ کلام گفته اند. زبان نیز ترکیبی از علوم صرف و نحو است. یعنی کلمه‌ی مناسب و استفاده مناسب آن در جمله. و علم معانی قواعدی است که کلام را با مقتضای حال و مقام مطابقت می‌دهد. آهنگ کلام نیز به زیبایی لحن و استفاده‌ی از دلنشینی کلمه‌ها و مترادف‌ها دلالت دارد.
تمامی این تعاریف را آوردم که بگویم: خود را اسیر مکتب و سبک نکنید! داستان خودتان را بنویسید و فعلاً تا مطالعه‌ی کافی راجع به این سبک‌ها ندارید، در آنها غرق نشوید.
مکتب‌های ادبی را فقط به این جهت که به گوشمان خورده باشد و اگر کسی از مکتبی صحبتی به میان آورد، خیلی تعجب زده نشویم(!)، نام می‌برم:
باروک، کلاسیسم، رومانتیسم، ریالیسم، ناتورالیسم، پارناس،ادبیات جدید، سمبولیسم، اکسپرسیونیسم، کوبیسم، داداییسم، سورریالیسم، اگزیستانسالیسم،  تئاتر نو، مدرنیسم، پست‌مدرنیسم.
هر کدام از این مکاتب، زیر شاخه‌ها و دوست و دشمن‌های فراوان دارند که خارج از بحث این کارگاه است. در صورتی که به این مقوله علاقمند بودید، کتاب «مکتب‌های ادبی» را مطالعه کنید (ارجاع کامل در قسمت منابع همین جلسه).
در اینجا و قبل از ادامه بحث جلسه، بهتر است داستان «گربه سیاه» اثر ادگار آلن‌پو را بخوانیم تا با مفهوم مکتب و سبک ادبی بیشتر آشنا شویم.

تمرین
ـ خواندن داستان «گربه سیاه» / ادگار آلن پو
ادگار آلن پو یکی از نویسندگان برجسته‌ی سبک ادبی گروتسک (Grotesque) است. همان طور که ملاحظه کردید، فضای وهم‌آلود و تردید در داستان و کلاً در این سبک ادبی وجود دارد. تکرار‌های ملال‌آور و تلخخند‌هایی که خواننده را بین خندیدن و وحشت کردن سرگردان می‌گذارد. و بسیاری ویژگی‌های دیگر ـ که توضیح آنها مجالی جداگانه می‌طلبد. این ویژگی‌ها در آثار گروتسک وجود دارد و به این علت آثار نوشته شده در این سبک قابل تمیز از دیگر مکاتب هستند.

 
لحن
لحن (Tone) را معمولا در مورد گفتار به کار می‌برند اما استفاده‌ی اصطلاح آن برای نوشتار نیز صحیح است. همان‌طور که قبلاً نیز در این کارگاه صحبت کردیم، لحن هر نویسنده‌ای تا حدی مختص به خود اوست و بر اثر تجربه و تکامل طرز نگارش او به دست می‌آید. این لحن تا حدی می‌تواند تکامل یابد که حتا با حذف نام نویسنده از یک اثر، و فقط با توجه به جمله بندی و انتخاب کلمات، خواننده متوجه شود که این اثر متعلق به کیست.
لحن موضوعی جدا از مکتب ادبی است. مکتب، در برگیرنده‌ی گروهی از آثار است ولی لحن مختص به نویسنده است.
در زمینه‌ی شعر حکایت جالبی نقل می‌کنند که جدای از واقعی یا تخیلی بودن، تکرار آن خالی از لطف نیست. گفته اند سعدی ـ علیه الرحمه ـ این بیت را سرود:
خدا کشتی آنجا که خواهد برد
وگر ناخدا جامه بر تن درد
شب به خواب فردوسی پاکزاد را دید، که خطاب به او می‌گفت، شعر را باید حماسی سرود:
برد کشتی آنجا که خواهد خدای
وگر جامه بر تن درد ناخدای
این مثال (جدای از حقیقی یا ساختگی بودنش)، تفاوت لحن حماسی فردوسی با لحن خاص سعدی را نشان می‌دهد. این تفاوت لحن در داستان نویسی نیز کاملاً مشهود است. ابتدا دو  داستان زیر را بخوانید:

تمرین
 ـ خواندن داستان «دو کبوتر، دو پنجره، یک پرواز» / سید مهدی شجاعی
 ـ خواندن داستان «گلدسته‌ها و فلک» / جلال آل احمد
(توجه: داستان های نامبرده شده در تمرین، به زودی در اختیار هنرجویان قرار خواهد گرفت.)
تفاوت جمله بندی‌ها، کلمات مورد استفاده، توصیف‌ها، دیالوگ‌ها، و… را در دو نثر متفاوت از دو نویسنده‌ی بزرگ می‌بینید؟ نمی‌توان گفت کدام لحن، لحن بهتر یا زیباتری است. هر کدام از این نویسنده‌ها لحنی دارد که بر اثر ممارست در نوشتن و با پشتوانه سال‌ها دود چراغ خوردن در قلم آنها تبلور یافته است.
همان طور که قبلاً نیز اشاره کردم، نمی‌توان انتظار داشت که نویسنده‌ی نو قلم صاحب سبک و لحن باشد، اما می‌توان از او خواست تا با مطالعه، درست نوشتن، و باز هم مطالعه و مطالعه، در راهی گام نهد که چند دهه بعد، صاحب لحن اختصاصی خود شود.

 

منابع
1. حسینی سیدرضا. مکاتب ادبی. موسسه انتشارات نگاه. تهران. چاپ دهم 1371.
2. بهشتی الهه. سبک. در: عوامل داستان. بهشتی الهه، مولف. انتشارات برگ. تهران. چاپ دوم 1376.
3. http://en.wikipedia.org/wiki/Grotesque#In_literature