فرهنگی، هنری و ادبی

امروز : 7 اردیبهشت 1403

این درد با که گویم

پرستش مددی

باز آمدم بسویَت ، تا دل ز غم بشُویَم

این دل گرفته زنگار ، این درد با که گویم

در دامِ غم اسیرم ، این غصه کرده پیرَم

پس کو وفای دلدار ؟ این درد با که گویم

من سینه سوزِ عشقم . نامت به دل نوشتم

پُشتم خمیده شد یار ، این درد با که گویم

در آسمانِ چشمَت . یک قطره اشکِ خیسَم

اشکی که گشته تکرار ، این درد با که گویم

مدهوشِ باده نوشم ، افتاده ای خموشم

من مستم و دل افکار ، این درد با که گویم

مستم اگر به مستی ، از من بگیر تو دستی

افـتاده ام بناچار ، این درد با که گویم

من تشنه ی نگاهَت ، مشتاقِ رویِ ماهت

گم گشته و گرفتار ، این درد با که گویم

من می رسَم به پایان ، با این دو چشمِ گریان

از این غم شرربار ، این درد با که گویم

سوزم ز سازَت ای دل ، بر من مبند محمل

درمانده ام و تبدار ، این درد با که گویم.

بخش غزل | پایگاه  خبری شاعر


منبع: سایت شعر ایران