فرهنگی، هنری و ادبی

امروز : 8 اردیبهشت 1403

تدبیر داستانی پند آموز


دفتر پند و داستان
تدبیر

در این داستان از فایده تدبیر و دور اندیشی صحبت می شود . به عنوان یک پند و اندرز می باشد که در آن در باره ی زندگی صحبت شده است . اینجا گفته شده است که زندگی از کوشش و مجاهدت و داشتن عقیده و رهنمود است . در حقیقت این یک تذکر به عزیزان می باشد . این نصیحت را آویزه گوش باید شود تا در زندگی از آن بهره ببریم و فرصت ها را از دست ندهیم و خود را در مواقع خطر از مهلکه دور سازیم . شاید بیشتر ما این مسائل را قبلا شنیده بودیم اما تذکر دوباره ی آن شاید بدون فایده نیست.

داستان از این قرار است که سه ماهی در آبگیری محصور بودند اما مشکلی در زندگی نداشتند . تا روزی که دو صیاد بر سر آن آب آمدند و از دیدن آن سه ماهی در آنجا خوشحال شدند . آندو صیاد تصمیم گرفتند که تور صید ماهی خود را بیاورند و آن سه ماهی را از آب بیرون بکشند . وقتی ماهی ها سخن و تصمیم آن دو صیاد را شنیدند حالشان دگرگون شد . و هریک از آنها رفتار و عکس العمل خاص خودش را داشت که این رفتارها اصل و هدف این داستان است. این رفتار به هنکام خطر است . و برای رفع خطرچه باید کرد و چگونه رفتاری باید داشته باشیم .

ماهی اول تدبیر خوبی داشت وعاقل و با هوش بود . او عزم و تصمیم محرز و استوار و خوبی دارد . تجربه هائی که در دنیا برای خودش ذخیره کرده بود او را قانع ساخته که دنیا و روزگار بدی هائی دارد که باید از آنها بر حذر باشیم . روزگار او را مانند پنبه ای که حلاجی شده باشد و شیده شده و برای استفاده درست آماده شده است از او یک فرد مجرب و با تدبیر ساخته بود . بدین سبب او بی درنگ و در همان وقت تصمیم گرفت که از آنجا خارج شود و به طرف آب آزاد برود و خود را از شر گرفتاری های بعدی نجات دهد . و لذا بدون زحمت زیاد از این مخمصه که احتمالا برای او خطرات زیادی در بر داشت رها شد و در امان خدا قرار گرفت .

دو ماهی دیگر در همانجا ماندند . ماهی دوم کمی هشیار اما سومی بی بار و عاجز بود و به فکر آینده نبود . سومی بسیار خودخواه و زرنگ و به همین علت فکر میکرد بموقع خودش میتواند به آسانی از مشکلات و پیشامدهای بد بگریزد . از مسئولیت گریزان بود و مشغول کارهای بی هوده ی خود بود ، در صورتیکه حفط جان وظیفه هر یک از ما می باشد. عقل سالم به ما این را میگوید و تخطی از این اصل نوعی بی خیالی و کجروی از اصول مورد اتفاق انسان های با تدبیر و هوشمند است.

وقتی آن دو صیاد آمدند خسته بودند و اقدام فوری آنها این بود که آبراه را از دو طرفش بستند تا مانع خروج آن دو ماهی بشوند.

ماهی دوم که تا حدی مدبر بود و از عقل و اندیشه خود میتوانست استفاده کند ، در فکر افتاد که حیله ای بیاندیشد تا از آنجا رهائی یابد . اینگونه تدبیر به شکل قاطع نجات دهنده نیست بلکه بستگی به اتفاق و احتمال دارد . شاید نجات یابد اما احتمال آن هم هست که حیله او کارساز نیفتد و گرفتار مشکل گردد .

در اینجا چند اندرز به ما عرضه میشود که قابل توجه است . ماهی دوم که احساس خطر کرده بود زمانی بود که صیادان راه آب را بسته بودند . در مورد ماهی اول ، راه گریز آسان بود . احساس خطر در آن زمان یک نوع پیشگیری است و تهدید فیزیکی آنچنانی هم نداشت . اما در حالت ماهی دومی اینطور نیست . اینجا راه گریز یا بسته است یا فرار از آن توأم با خطر است و بستگی به احتمالات و پیشامدهای بعدی دارد .

ماهی دوم بی درنگ دنبال راه گریزی افتاد و از هوشمندی خودش استفاده نمود . موقع خطر باید بیدرنگ و بدون تاخیر چاره اندیشی نمائیم . زمانی غفلت کردیم و از فرصت ها ی نجات استفاده ننمودیم و لذا در زمانی که در مخاطره افتادیم باید از تضییع وقت و گفتار بی فایده دوری کنیم و به عمل و کردار مدبرانه روی آوریم . چنین رویکردی به هنگام وقوع بلاها لازم است و الا غفلت از این حقیقت ندامت ببار می آورد . باید از دانش خودمان استفاده نمائیم و کید و نقشه های دشمنان خودمان را خنثی و بی اثر بنمائیم . دفع بدی های دشمنان مانند سپری جهت حفظ خودمان به حساب می آید . باید بشتابیم زیرا در اینجا تاخیر مایه ی ضرر است . عقل و فرزانگی ، ما را دستور میدهد که هوشیارانه و خردمندانه عمل کنیم. ماهی دوم هرچند که با تاخیر عمل نمود اما بالاخره تدبیری نمود تا خودرا از خطر دور سازد.

ماهی دوم بیدرنگ و بدون اینکه وقت را از دست دهد این حیله و ترفند را به کار برد ، خود را به شکل ماهی مرده بر روی سطح آب رها ساخت. به ظاهر مرده بود و در عذاب و شکنجه است. یکی از صیادان آنرا دید و فکر کرد که آن ماهی واقعا مرده است . آنرا با یک ضربه ی لگد از آنجا دور کرد و گفت که ماهی مرده به کار ما نمی آید .

در آن وقت ، آن ماهی نیز در جریان آب آزاد قرار گرفت و خود را نجات داد . هرچند که این تدبیر خیلی بموقع نبود و دیر بکار گرفته شده بود و توأم با مخاطره است اما باز اینجا خوشبختانه کارساز واقع گردید.

اما ماهی سوم که در همانجا مانده بود و هیچ به فکر خودش هم نبود و تدبیر او کمتر و احتمالا خودخواه و لا ابالی بود ، تازه به وقوع خطر آگاه شد و برای فرار از تور صیادان دست و پا میزد و نمیدانست کجا و چگونه فرار کند . آخر الامر گرفتار تور صیادان واقع میشود و جان خود را در آن موقعیت بد از دست میدهد . با رفتار خودش جان خود را به خطر انداخت و از دست داد.

نتیجه اینکه تدبیر بموقع کاری است عاقلانه که انسان را از بسیاری از خطرها دور میسازد . الگوی ماهی اول برای ما ارزشمندتر است . اما در نبود امکانات پیشگیری از وقوع در مشکلات ، باز چاره اندیشی به هدف رهائی از خطرات کاری است تحسین بر انگیز است اما کاملا مطمئن نیست بلکه خطرناک است . انسان عاقل باید از خرد خود استفاده نماید و در هنگام بروز خطر و بموقع خوب چاره اندیشی نماید . و مانند ماهی سوم نباشد که به مسائل اطراف خودش نا آگاه و برای دفع خطر از خود بی دست و پا باشد.

یک حکایت ، از سه ماهی تو شنو
تا شود اندرز ، یا پندی ز نو
زندگی کوش و ، عقیده با رجا
باشد آن آویزه ی گوش ای فتا
این سه ماهی ، مانده اند درآبگیر
زندگی خوش،امنشان هم بی نظیر
آن زمان ، روزی دو صیاد آمدند
بر سر آن آب ، چون باد آمدند
امر بر این شد ، که دامی آورند
تا سه ماهی را از آن بیرون برند
آن سه ماهی را بگیرند از میاه*
حال ماهی ها ، دراین جا شد تباه
اولی هوشش زیاد و فرز بود
عاقل و هشیار و عزمش حرز** بود
با بدی های فلک ، او شیده*** بود
از زمانه هر جفا را دیده بود
او چنان باهوش، کی اوغافل است
عزم رفتن را نمود او عاقل است
چون که حازم بود و تدبیرش زیاد
قصد رفتن ، از همان جا را نهاد
راه خود را سوی دریاها گرفت
در پناه خالق خود جا گرفت
دومین ماهی ، کمی هشیار بود
سومی عاجز ، بسی بی باربود
سومی خود خواه بود ، اما زرنگ
فکر کرد آسان گریزد ، آن دبنگ
دومی هشیار و کمترعزم داشت
بین ماندن یا که رفتن رزم داشت
سومی در کار خود ، مشغول بود
یاد او رفته ، که او مسئول بود
حفظ جان ، ازعقل سالم پیرویست
بی خیالی های ما ، یک کجرویست
حال صیادان بر ان آب آمدند
با ستم خواهی و ارعاب آمدند
بارسیدن، چون که خسته بوده اند
آب را از هر دو صوبش بسته اند
ماهی دوم ، که هوشش بد نبود
گفت باید زود ، تدبیری نمود
این به هنگام بلا ، لازم شود
هر که غافل گردد او نادم شود
تو که غفلت می نمودی این چنین
وقت حیلت چون رسد شو در کمین
عاقلان از نفع دانش با خبر
دفع کید دشمنان هم یک سپر
شو شتابان ، بهره درتاخیرنیست
مرد عاقل هم ، بجز تدبیر نیست
این همان ، فکر خردمندانه است
هوشمندی ، نام آن فرزانه است
وقت کم ، پس عاقل و هشیار باش
بگذر از گفتن ، تو با کردار باش
کرد خود را پرت هم بر روی آب
صورتی مرده شد او بس درعذاب
ظاهرش بد بود او را وا زدند
جسم او با دست و هم با پا زدند
ماهی ی مرده ، بهائی نیست ما
حیلت ماهی گرفت و شد رها
راه خود را ، در ره آن آب کرد
از بلا ، جانی سلامت بُرد مَرد
ماهی سوم ، مکانش مانده بود
دست وپا میزد رهش گم کرده بود
چون به تدبیر و خرد نا آشنا
میدوید این سو به آن سو بی نوا
تا به امر واقعش ، تسلیم شد
تور صیادان براو ، دژخیم شد****
جان خود را با چنین رفتاریش
داد آسان ، سود نبوَد زاریش

* میاه یعنی آب ها
** حرز یعنی استوار
***شیده به معنای حلاجی شده مانند پنبه ای که شیده و حلاجی شده
****تور صیادان او را مانند میر غضب و جلاد فراگرفت.

نویسنده : صادق عماری

بخش داستان کوتاه | پایگاه  خبری شاعر


منبع: شعر نو